جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته‌ی آتش خاکستر اثر ترنج

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط ترنج با نام دلنوشته‌ی آتش خاکستر اثر ترنج ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,428 بازدید, 29 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته‌ی آتش خاکستر اثر ترنج
نویسنده موضوع ترنج
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط fatemeh bano
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
Negar_۲۰۲۱۱۲۰۶_۱۴۲۰۳۱.png
کد دلنوشته: ۰۰۷۷
نام دلنوشته: آتش خاکستر
دل‌نویس: ترنج
ژانر: تراژدی، عاشقانه
ناظر: @الیاس
خلاصه:
چه کنم؟ چگونه بدون تو سر کنم؟ نامردی کردی بی‌غیرت! می‌دانم... .
سخت است، از تو ناراحتم. مرا میان بیابانی پر از گرگ درنده رها کردی، نگفتی بلایی سر من می‌آید؟ نمی‌دانم... نمی‌دانم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:

ILLUSION

سطح
8
 
نویسنده افتخاری
نویسنده افتخاری انجمن
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
Mar
3,667
39,156
مدال‌ها
13
Picture1 (2) (1).png
عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.

حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:

[ قوانین تایپ دلنوشته ]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[ تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته ]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست نقد بدهید:
[ تاپیک درخواست تگ دلنوشته ]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[ تاپیک درخواست جلد ]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[ تاپیک اعلام پایان دلنوشته ]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[ سوالات و مشکلات دلنویسان ]

با آرزوی موفقیت برای شما،
♡تیم مدیریت تالار ادبیات♡
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
***

نفس‌هایت به شماره می‌افتد.
می‌خواهی مرا تنها بگذاری؟
مگر نمی‌گفتی تا ابد کنار هم هستیم؟
چرا زیر قولت زدی، نامرد؟
دلم تنگ است.
دل‌تنگ حرف‌های عاشقانه‌ات،
دل‌تنگ گل خریدن‌هایت.
این بود رسم وفاداری؟
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
با صدای هر نفست، زجه‌ای سوزناک سر می‌دهم.
اشک امانم نمی‌دهد. چه کنم؟!
بدون تو چگونه زندگی کنم‌؟
اشک‌هایم را خرج رفتنت می‌کنم.
انگار من هم با هر نفس تو، همراهت جان می‌دهم.
انگار دکتر‌ها به‌ جای تو، از من قطع امید کرده‌اند.
بعد از تو دیوانه‌ای می‌شوم غیرقابل کنترل!​
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
***

انگار نه انگار!
چرا این‌طور؟ با این وضع؟‌
این غم در سی*ن*ه‌ام از جانم چه می‌خواهد؟!
می‌خواهم پنج‌باره جیغ بکشم.
اما سوزش گلو، فقط اجازه گریستن و مویه کردن را به
من می‌دهد.
چرا دست‌هایم را گرفته‌اند؟!
چرا اجازه نمی‌دهند یقه بِدَرَم و صورت بخراشم؟
گناه من بی‌کسی است!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
تک و تنهایم می‌گذاری بی‌معرفت؟!
کجا روم؟ به چه کسی پناه بَرَم؟
دیگر کسی نیست به درد دلم گوش کند و دلداری دهد.
دیگر کسی نیست که با حرف‌هایش، مرا در بدترین اوقات بخنداند!
مرا بیرون می‌کنند! اما چرا؟ چرا نمی‌گذارند تا لحظه آخر کنارت بمانم؟
خودم را به در و دیوار می‌کوبم و درخواست وارد شدن می‌کنم اما... .
اما پرستار‌ها مدام تذکر میدهند که اینجا بیمارستان است آرام‌تر! آن‌ها درد من را نمی‌دانند... .​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
روسری از سرم می‌افتد و موهای قهوه‌ای رنگ نمایان می‌شود.
یادت می‌آید؟ می‌گفتی موهایت را بیرون نگذار از بس خوشگل است چشم می‌خوری؟
اما نه! تو دیگر نیستی‌.
می‌گریم جیغ می‌کشم.
با نگاه به هرچیزی خاطره‌ای برایم زنده می‌شود.
آه جان سوزی می‌کشم.
از آن‌ها که می‌گفتی جگر آدم را می‌سوزاند.
دیگر برایم مهم نیست. هرچه می‌شود، بشود!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
مگر نمی‌گفتی خدا هوای بندگانش را دارد؟!
پس کو؟!
پس کو آن خدای عادل؟
چرا؟! چرا وقتی تازه با عشقم طعم خوشی را می‌چشیدم این‌گونه شد؟
می‌گفتی ناشکری نکن. اما جای این حرف‌ها نیست.
خدای عادل برای بقیه است و خیری به من نمیرسد‌.
خودم را به در می‌کوبم شاید،
شاید در را باز کنند.
با صدایی که می‌شنوم، از هوش می‌روم:
- ولش کنید، بیمار تموم کرد.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
کسی روی گلویم دست گذاشته و می‌فشارد.
خوب می‌کند! کاش به این زندگی خاتمه دهد.
به در چنگ می‌زنم و آخرین لحظه، اسمت را صدا می‌کنم.
چرا دیگر نیستی؟
می‌خواهی در غم هجران تو جان دهم؟
لرزان لرزان از جایم بلند می‌شوم. به سمتم هجوم می‌آورد تا مانع وارد شدنم به اتاق شوند. اما دیر
است!
دیر آمدم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

ترنج

سطح
4
 
°•| نَستوه |•°
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Apr
2,182
19,424
مدال‌ها
5
پارچه سفید روی سرت عذابم می‌دهد.
مگر فردا عروسیمان نبود؟!
قرار بود ساعت ۹ من را از ارایشگاه بیاوری نامرد!
حال باید لباس عزایت را بپوشم و سر قبرت زجه
بزنم؟
مگر قول ندادی بهترین روز‌های عمرم باشد‌؟!
جیغ می‌کشم:
-چرا اینجا خوابیدی بی‌غیرت؟ مگر فردا عروس تو نمی‌شدم؟
پارچه را می‌گیرم و با تمام توان زجه میزنم.​
 
بالا پایین