جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه [ مفارقت ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تعامل ادبی توسط ؛DeadRose با نام [ مفارقت ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,447 بازدید, 24 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته تعامل ادبی
نام موضوع [ مفارقت ]
نویسنده موضوع ؛DeadRose
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ؛DeadRose
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
تقریبا سه ماه پیش، یک دفتر با پوستین چرمی گرفتم. قرار بر این بود که هرروز بنویسم، از چه؟ از خودم. از احوالم که رو به زوال رفته؛ اما خسته بودم. شاید هم می‌ترسیدم، از اینکه یک روز آن را بخوانند و بفهمند همه‌چیز خلاف تصورشان بوده، که من آنگونه که پنداشته بودند، بی‌دل و بی‌رگ نیستم. حالا اینجا می‌نویسم، چون بالاخره غریبه‌ها آدم را نمی‌بینند و نمی‌شنوند و راحت‌تر پاک می‌شود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
Screenshot_20240529-121102.jpg
معمولا و همیشه همین بوده است، آن چیزی که باقی ملت را صاحب چیزی می‌کند، در من نیست. میل من هست، اما دستی برای نگه داشتن دارایی‌هایم _ که شک دارم برای من بوده باشند _ ندارم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
پشت گوشی، صدایت زیادی نرم بود، انگار که همیشه‌ات نبودی، باآنکه مثل همیشه لهجه‌ی شادی‌ِ گمشده‌ات را حفظ می‌کردی. من هم خندیدم‌، اما باورم نشد که نرم‌ات کرده‌اند، عین فلز که آب شده باشد. شاید آزارت بدهد؛ این تصویر کردن ریختن پرهای پرنده، پس باری دهانم را می‌بندم، عین همه‌مان و مثل همیشه می‌نویسم. تو می‌دانی که از اینجا متنفرم؟ که دلم می‌خواهد وقتی اسم آبادان را می‌آوری پا دربیاورم و هزارپا بشوم؟ مردم اینجا مانند تو نیستند جناقِ سی*ن*ه‌ی من. خوب بودن و دریا بودن را بلد نیستند، مثل تو. ساعت کاسیوی کوچکی را به دست نمی‌بندند و لانه‌ی کبوترها را لگد می‌کنند. انگار که خاکشان بوی بی‌ثباتِ فاشیسم می‌دهد‌، مثل حقوق‌های خودت. اگر بااینهمه هنوز هم نفهمیده‌ای، دلتنگت هستم و حتا به یک پیام رفیقانه قانع. نه بیا شهرم را ببین و نه زنگ بزن، پوست نخل‌ها را جدا نکن و گلونی خواهرت را هدیه نکن، تنها صدایم بزن و من خواهم دانست.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
تو بابتش عذرخواهی کردی اما اینکه گفتی من یه وحشی‌ام واقعا من رو خوشحال کرد و تعریف قشنگی محسوبش کردم. :))
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
«تنبل نشده بود. خسته بود. یکجور خستگی یکنواخت. دلش بَر پا نبود.»

جای خالی سلوچ/محمود دولت آبادی.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
«رو‌به‌روی آینه می‌ایستم
و آینه سعی می‌کند
سعی می‌کند، سعی می‌کند
از این همه خرابه چهره بسازد»

گروس عبدالملکیان.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
و من تمنایِ شاملو تو این جمله رو به خوبی درک می‌کنم:

- این تنها راهِ نجاتِ من است، حرف بزن آیدا..
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
نه تنها اثرشو ویرایش نمی‌کنه، نمره هم می‌خواد. خواهر من، من هر جمله‌م رو ده بار ویرایش می‌کنم، بعد تو میگی من نوشته‌م رو تغییر نمیدم! ایراداشم که نمی‌بینی، نمره هم که می‌خوای. بیه.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
عضو تعیین سطح ادبیات
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
115
1,919
مدال‌ها
2
چه دارم که بگویم، هیچ‌چیزی در من نیست، رنج می‌کشم، می‌خورم، می‌خوابم. راستش زیاد می‌خوابم. حتا کابوس‌ها مانع خوابم نمی‌شوند، انگار جان من می‌خواهد یک بی‌خوابی عظیم را، یک غم ته کشیده را جبران کند.
 
بالا پایین