جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

متفرقه [ مفارقت ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته متفرقه توسط ؛DeadRose با نام [ مفارقت ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 876 بازدید, 24 پاسخ و 15 بار واکنش داشته است
نام دسته متفرقه
نام موضوع [ مفارقت ]
نویسنده موضوع ؛DeadRose
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ؛DeadRose
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
بخشودنی نیستم عزیزدل من. تو شیشه‌ی من هستی، تکه‌ی نور منی که فشرده‌ای، بی‌حواسی‌های من تو را می‌رنجاند، این عقل کوچک که تو را می‌آزارد بخشودنی نیست. می‌ترسم به تو دست بزنم مبادا بر تو خدشه بیفتد. می‌ترسم که صورتت را ببوسم مبادا پوستت با لبان من غریبی کند و ترک بیفتد. باید تو را نگاه کنم، باید ببینمت تا زنده بمانم اما می‌ترسم، می‌ترسم که از شدت نگاه بی‌تاب من، تن تو غم بگیرد. می‌ترسم غبار من روی تو بنشیند و بلورت را بشکنم.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
اگر همه شکست من بودند، تو نیستی.
چرا که تو پایان منی، شکست را می‌شود جبران کرد، می‌شود گذشت و سخت‌تر از چیزی که تو را شکسته شد، اما عزیزم پایان؟ کدام کلاغ از نقطه‌ی پایان گذر کرده است که من بکنم! حتا رستم دستان هم که باشی در جایی که قلم فردوسی بایستد، می‌ایستی و آرام می‌گیری. با آن‌همه استخوان که از قلب من شکسته، چگونه باید از پایان خودم سخت‌تر باشم؟ بعد از تو همه‌چیز تمام می‌شود، مرگ بر تن من درجا می‌زند و کاش گروه خونی من از تو مختلف نبود تا دست‌کم رویاها پایان نمی‌گرفتند. کاش میشد با یک امضای ناهمسان در تکه کاغذی، در تو زنده می‌ماندم.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
شاید این سیل هم یک روزی خشک شود؛ بخار شود و ابری شود که در آسمان ولگردی می‌کند، اما من هرگز دیگر از گریستن باز نخواهم ماند.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2

تو بر صندلی نشسته‌ای
و من بر صندلی دیگری می‌گریم
مرگ میان ما قامت بلندش را صاف می‌کند
و آرام سیگار می‌کشد.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
یک روز برای خودم کف خواهم زد، برای اینکه اینطور احمقانه و ناشایست ادامه دادم. برای اینکه به قول یک بابایی قوی ماندم. یک حماقت بزرگ کردم و زندگی‌ام را پایان ندادم، که شبیه یک دیوانه هربار دوباره درب اتاقم را باز کردم و بیرون رفتم. برای خودم کف خواهم زد که چطور مضحکانه ساکت ماند، که دهانش را باز نکرد و فریاد نکشید. یک روز برای خودم کف خواهم زد‌، که با آنکه نمی‌خواست، تلاشش را کرد. تلاش کرد که در این گه‌آباد شاد باشد.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
55220ee16d8a1e59454990438467edf4.jpg
«کسی در شهر نمی‌خندد جز مسـ*ــت‌ها، که آن‌ها هم زیادی می‌خندند.»
- طاعون، آلبر کامو.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
یه جایی هست، که مولانا دیگه دست از تمثیل و تشبیه می‌کشه، میفته روی دورِ تکرار و تمنا، اینطوریه که:
- کجایی تو؟ کجایی تو؟ کجایی؟
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
و حالا اشک می‌ریزم به یاد آن همه نقشه‌ای که برای آینده داشتیم، آینده‌ای که دیگر وجود ندارد.

- ۳۶۵ روز بدون تو؛ آکیرا.
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
چقدر همه‌چیز با تو خوب بود. اگرچه داشتیم در هلاکت یک رویا تمام می‌شدیم اما... چقدر همه‌چیز با تو خوب بود!
 
موضوع نویسنده

؛DeadRose

سطح
0
 
[-ارشد بخش ادبیات-]
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Apr
120
1,868
مدال‌ها
2
روزها عادی‌اند. آرامش دارند، آرامشی مثل آرام گرفتن یک مرده در گور و من خودم را گول می‌زنم. با این حال تو هستی، بودن تو هرچند دور، به آدم قوت زندگی کردن می‌دهد. مشکل این است که حتا تو هم با آن هیکل درشت و توده‌های مردانه، از پس من برنمی‌آیی. اصلا به هیبت و هیئت نیست، شاید خودم بتوانم از پس خودم بربیایم، شاید.
 
بالا پایین