- Apr
- 120
- 1,867
- مدالها
- 2
بخشودنی نیستم عزیزدل من. تو شیشهی من هستی، تکهی نور منی که فشردهای، بیحواسیهای من تو را میرنجاند، این عقل کوچک که تو را میآزارد بخشودنی نیست. میترسم به تو دست بزنم مبادا بر تو خدشه بیفتد. میترسم که صورتت را ببوسم مبادا پوستت با لبان من غریبی کند و ترک بیفتد. باید تو را نگاه کنم، باید ببینمت تا زنده بمانم اما میترسم، میترسم که از شدت نگاه بیتاب من، تن تو غم بگیرد. میترسم غبار من روی تو بنشیند و بلورت را بشکنم.