جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی به وقت شعر ♡

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط reihaneh ♡ با نام به وقت شعر ♡ ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 12,980 بازدید, 479 پاسخ و 16 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع به وقت شعر ♡
نویسنده موضوع reihaneh ♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط کیـانـا.T

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
664
8,007
مدال‌ها
2
بی‌گمان
چقدر چشم تو جادوی بی‌گمان دارد
چقدر جاذبه‌ات تیر در کمان دارد

به جشنواره‌ی شب‌های پر ستاره بگو
که ماه روی تو نقدی بر آسمان دارد

نزن سپیده به دروازه‌های شهر خیال
نیا به خلوت عاشق که میهمان دارد

از این ضیافت اگر پای غم جداست بجاست
مرور خوی تو لبخند رایگان دارد

به یمن حال و هوایت خزان زرد امید
هوای سبز‌شدن‌های آنچنان دارد

ندارد آینه هم صبر دیر دیدن تو
نگاه تب‌زده‌ای غرق و بی‌کران دارد

نبودنت اگر از ما ربوده خواب و خوراک
برای راوی این قصه آب و نان دارد

همان نگاه نخست آتشی کشیده به دل
که هر زبانه‌ی آن هفت‌سر زبان دارد
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
برایم گریه کن بختم سیاه است
منی که هستی ام یک قطره آه است
برای من که در دنیا اسیرم
در این دنیا که آزادی گناه است
تو باور کن که من صد غصه دارم
و روح من اسیر و بی پناه است
حقیقت مرده ؛ انصافی نمانده ...
محتشم فتحی آذر
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
من از احساس لبریزم به دنیای پریشانی
دلی در سی*ن*ه دارم سخت گویای پریشانی

سکوت ممتدی جاریست خواهم دست فریادی
که بشکافم گلوی بغض در نای پریشانی

سوار موج رقصان بود ذهن ساحل اندیشم
که دستاویز طوفان شد به دریای پریشانی
کامران اوخ کیسمی
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
همچو نی می نالم از سودای دل
آتشی در سی*ن*ه دارم جای دل


من که با هر داغ پیدا ساختم
سوختم از داغ نا پیدای دل


همچو موجم یک نفس آرام نیست
بسکه طوفان زا بود دریای دل
رهی معیری
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
664
8,007
مدال‌ها
2
نمی‌رنجم اگر کاخ مرا ویرانه می‌خواهد
که راهِ عشق، آری، طاقتی مردانه می‌خواهد

کمی هم لطف باید گاه‌گاهی مردِ عاشق را
پرنده در قفس هم باشد، آب و دانه می‌خواهد

چه حسن اتفاقی! اشتراکِ ما پریشانی‌ست
که هم موی تو هم بغضِ من، اینک شانه می‌خواهد!

تحمل کردنِ قهر تو را یک استکان بس نیست
تسلی دادن این فاجعه، «میخانه» می‌خواهد!

اگر مقصودِ تو عشق است، پس آرام باش ای دل!
چه فرقی می‌کند می‌خواهدم او یا نمی‌خواهد؟!
 

آنی خانوم

سطح
0
 
کاربر رمان‌بوک
کاربر رمان‌بوک
Aug
157
615
مدال‌ها
2
توی هر گوشه ی این شهر با تو من خاطره دارم

تو جلو چشممی هرجا که میخوام پامو بزارم

خیلی دلتنگمو از عالمو آدم گله دارم

تو همین شهری و یه دنیا ازت فاصله دارم

من دلم تنگه برا تو

چه جوری پاک کنم از توی سرم خاطره هاتو

من گرفتارمو غم دارمو میمیرم از این فکر

نکنه هر جا که رفتیم یه نفر راه بره با تو

نمیتونم که ببخشم اونی که ما رو جدا کرد

منو آواره ی این شهره پر از خاطره ها کرد

من دلم تنگه برات آدم عشق کش خونسرد

جوری رفتی که نتونم بگم حتی دیگه برگرد
تقدیم به دختر نازنینم،فرشته‌ی کوچک آسمونیم.آنیتا🖤
 

آراد

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Jul
664
8,007
مدال‌ها
2
آوایِ قلم ترانه یِ موی تو شد
نی زن شدنم بهانه یِ موی تو شد

در گوشِ من آهسته دلم روزی گفت
دل دل زدنم نشانه یِ موی تو شد

بر رویِ تنش درختِ پیری حک کرد
سر سبزیِ من جوانه یِ موی تو شد

دل عاشق موهای تو در باد شده
صد قافله دل روانه یِ موی تو شد

افسونگر عشق هم زمین گیر شده
خود جادوی ماهرانه یِ موی تو شد

با رهرو خود پیر هم عاشق شده است
او زاهدِ آستانه یِ موی تو شد

لب شیوه یِ شاعری کجا می‌داند
سرچشمه یِ شاعرانه یِ موی تو شد
 
بالا پایین