جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {سالیز} اثر •آرام کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط STARLET با نام {سالیز} اثر •آرام کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 812 بازدید, 16 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {سالیز} اثر •آرام کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع STARLET
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط STARLET
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
نام دلنوشته:سالیز
ژانر: عاشقانه
نویسنده:آرام
عضو دفتر نظارت ادبی دوم

مقدمه: پدر،
نبضِ سکوت است، وقتی دنیا در شلوغی‌اش کر می‌شود.
چکادِ بی‌ادعایی‌ست که هیچ قله‌ای را به رخ نمی‌کشد.
لبخندی‌ست که لب نمی‌زند، اما دیوار را هم نرم می‌کند.
چوبی‌ست در طوفان، که خم می‌شود، نشکند، نشکند، نشکند... .
پدر،
آن‌قدر سایه‌اش بلند است
که حتی بی‌سایه بودن را هم روشن می‌کند.

 
آخرین ویرایش:

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
نویسنده ادبی انجمن
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
May
3,428
13,043
مدال‌ها
17
1000009583.png

عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
پدر،
نخلستانی‌ست که با هر باد، سرود استقامت می‌خواند، بی‌آنکه خرما بچیند.
جُنگی‌ست از صبوری‌های انباشته، که تبر زمان از عبورش شرم دارد.
مردی‌ست که از پیراهنِ پاره‌اش فانوس ساخت، تا کودکش در تاریکی نترسد.
او همان واژه‌ای‌ست که پیش از تولدِ زبان، بر سنگ حک شد.
پدر،
وزنِ بی‌واژه‌ای‌ست که شعر را از خامی رهانید
و به قافیه، مفهوم بخشید، بی‌آنکه خود را در قافیه جا دهد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
بر گودی زانوانش، جهان ایستاد بی‌آن‌که تلو بخورد.
در صدای گلوگیرش، زلزله‌ای بود که گریستن نمی‌دانست.
دست‌هایش کوه نبود، اما سنگ را از خجالت می‌سایید.
نه شاعر بود، نه حکیم؛
اما یک‌بار که سکوت کرد، هزار واژه دفن شدند زیر خاکِ ناتوانی‌ام.
نامش را باد بُرد،
اما ردّ قدم‌هایش هنوز، خطی‌ست موازی با بودنم.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
از استخوان‌های خاموشش، ستون‌هایی ساخته‌ام برای معبد بی‌کسی‌ام.
لباسش بوی نا نمی‌داد، بوی قرن می‌داد؛ قرنی که زخم را بلد بود، اما زانو را نه.
او، هندسه‌ای بود که هیچ زاویه‌ای از درد را نمی‌فهماند،
و با پرگار نگاهش، دایره‌ای از امنیت دور کودکی‌ام کشید.
با چکش لبخند، میخ خستگی را به دیوارِ فروپاشی نمی‌کوبید؛
بلکه آرام، خواب را در گهواره‌ی شب می‌تاباند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
حضورش بی‌ادعا بود، اما آن‌قدر ریشه‌دار که نبودنش، جهان را از تعادل می‌انداخت.
خستگی را نگفت، اما بند کفشش همیشه زودتر از او فرسوده می‌شد.
بی‌آنکه بخواهد دیده شود، سنگینی وقارش در هر اتاقی حضور داشت.
قدم نمی‌زد؛ مفهوم ثبات را ترجمه می‌کرد.
او از جنس ستون بود؛ نه برای آنکه بلند باشد، برای آنکه فرو نمی‌ریخت.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
در سکوتش، زمان مچاله می‌شد و به‌جای لغزش در لحظات، متوقف می‌ماند.
تمامی چهره‌های تاریخ، در خط‌های چروک پیشانی‌اش فشرده شده بودند.
هیچ‌گاه با صدای بلند نمی‌گفت که چه می‌خواهد،
اما انتظارش، گاهی بلندتر از هر خواسته‌ای می‌شد.
او، درختی نبود که برگ‌هایش به باد رقص کنند،
بلکه ریشه‌هایی بود که زیر زمین، سکوت را به زیر می‌کشیدند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
پدر، از جنس خاموشی بود که هیچ‌گاه در برابر طوفان‌ها خم نمی‌شد.
صدایش، به جای کلمات، نیرویی بود که تندبادها را از مسیرشان منحرف می‌کرد.
دست‌هایش همان دست‌هایی بودند که زمین را از فروپاشی نگه می‌داشتند،
بی‌آن‌که فریاد بزنند یا نشانه‌ای از تلاش‌شان باشد.
او تپه‌ای بود که هیچ‌گاه به‌سوی آسمان سر بلند نکرد،
اما همیشه در افق دیده می‌شد، حتی وقتی دیگران فراموشش کرده بودند.
با گام‌هایش زمین را در سکوت فتح می‌کرد،
و در چشمانش، تاریخِ گذشتگان گویی از نو نوشته می‌شد.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
پدر، هر صبح از عمق بی‌صدای شب برمی‌خاست،
اما نه چون خورشید که خود را در آسمان می‌بیند،
بلکه چون زمین که هیچ‌گاه نمی‌داند که زیر پاهایمان چه می‌گذرد.
چشمانش بستر رودخانه‌هایی بودند که آرام می‌گذشتند
و من در کنار آن‌ها، در پی یافتن حقیقتی گمشده بودم که نمی‌دانستم چیست.
در سکوتش، نشانه‌هایی از جنگی ناتمام بود،
اما هیچ‌گاه از آن جنگ حرفی نزد.
دست‌هایش نه برای نیکی، بلکه برای محافظت از چیزی که نمی‌خواست کسی آن را بشکند، مهیا بودند.
او همچون درختی بود که در میان طوفان‌ها ایستاده،
اما برگ‌هایش هیچ‌گاه پژمرده نمی‌شدند،
زیرا ریشه‌هایش در دل خاکِ یادها، محکم و بی‌پایان بودند.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

STARLET

سطح
1
 
⁦⁦୧⁠(⁠ارشد بخش ادبیات)⁠୨⁩
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
شاعر آزمایشی
کپیست انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Feb
3,461
14,849
مدال‌ها
4
پدرم، شانه‌ای‌ست که جهان بر آن تکیه داده، بی‌آنکه از رنجِ سنگینی‌اش گلایه کند. صدایش، شبیه پیریِ درختان کهنسال، در گوشِ باد نجوا می‌شود و ردِ دستانش بر آسمانِ زندگی‌ام، نقشی از صبر و بی‌ادعایی‌ست. گام‌هایش زمین را معنی می‌بخشند، و چشمانش، فانوسی‌ست که راه را، حتی در تاریکی، برایم روشن می‌کند. اگر کوه به سایه‌اش مغرور است، من به بودنش، به بودنش که بی‌هیاهو، سقفِ تمامِ روزهای ویرانم شد.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین