جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مطلوب {چشم‌هایش آغاز قصه بود} اثر •s.h مبینا کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط mobina01 با نام {چشم‌هایش آغاز قصه بود} اثر •s.h مبینا کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 922 بازدید, 20 پاسخ و 21 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {چشم‌هایش آغاز قصه بود} اثر •s.h مبینا کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چه شد در من؟! نمیدانم فقط دیدم پریشانم
فقط یک لحظه فهمیدم که خیلی دوستت دارم

از کجا شروع شد؟ آن محبتی که در قلبم فوران کرد و آن عشقی که از چشمانم لبریز شد؟ گمانم بر این است که همه ی این ها از دو چشمت نشات گرفت. قرار بر این نبود که دو چشم بی اعتنا به همه چیز جهانم را بِرُباید.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
آرام بگیر قلبم. چه خبر شده؟ امید داری بار دیگر هم نگاهت کند که اینطور خود را به در و دیوار میکوبی؟ همان چندبار بود. تمام شد. هربار که نگاهش می‌کنم مسـ*ـت‌تر از مستان میخانه آشوب به پا می‌کنی. خبری نیست. چشمه‌ی تشنه به عشقش هرگز قرار نیست سیراب شود.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
شاید ما نیز ریاضی را زیر پا گذاشتیم و به دنیای هنر رفتیم. در ریاضی است که دو خط موازی هرگز به هم نمی‌رسند؛ در هنر دو خط موازی در افق به هم می‌رسند. بگذارید من نیز دستاویز جهان هنر شوم. شاید افق ما خیلی هم دور نباشد... .
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چطور دل باختم؟ اصلاً چه‌ شد؟ انگار آغازی برای عاشقی‌ام وجود ندارد. گویی از همان ازل مهرت با دلم عجین شده. ممکن است روزی به هم گره بخوریم؟ من ساده‌انگارانه و امیدوارانه به روز وصل‌مان می‌اندیشم... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
***
همیشه فکر می‌کردم اینکه عاشقان، شاعران و نویسندگان به چشمان معشوق توجه بیشتری دارند و آن را قبله‌گاه می‌دانند بسیار کلیشه‌ایست. مگر می‌شود دل و دین را فدای یک جفت چَشم کرد؟ حال اما فهمیدم همه این‌ها خیالی بیش نبود.
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
حال فهمیدم می‌شود روز و شب دو گوی مشکی جادویی پیش چشمانت پدیدار شوند و تو فقط به زیبایی‌شان فکر کنی. آری می‌شود. جهان مرا جایی قرار داد که جز دل و دین می‌خواهم تمام هستی‌ام را فدایش کنم؛ بی‌هیچ اغراقی... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
قبل از تو جهان چگونه بود؟ هیچ چیز را قبل از تو به خاطر نمی‌آورم. انگار هیچ خاطره‌ای در جهانم ساخته نشده و من در انتظار تو برای ساختن خاطرات بودم، که این‌چنین دردآور و شیرین فقط با تو بودن را یاد دارم، فقط... .
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
اینکه چطور زندگی می کردم را به یاد ندارم اما به من بگو، چطور بدون دیدن چشمانت شب را به سحر و سحر را به بامداد می‌رساندم؟ قبل از فرو رفتن در خوابی که حالا به جز رویای شیرین تو چیزی در آن نیست، به چه چیزی فکر می‌کردم؟
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
چقدر زندگی‌ام سیاه و سفید بود. بی‌هیجان، بی‌هیچ هدفی برای ادامه زیستن. هدفی که در آن عشق نباشد، تنها به درد ادامه‌ی زندگی می خورد؛ نه میل به زندگی.
"چشمان تو اما زیبا بود و
"وقتی نگاهت می‌کردم بین من و مرگ سال‌ها فاصله می‌افتاد"
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,231
مدال‌ها
9
برای زنده بودن نه، اما برای زندگی کردن، نیاز دارم به دیدن هر روزه‌ی چشمانت. نیاز دارم به دیدن عشقی که از چشمانت سرازیر می‌شود و شوقی که برای دیدن من داری. اگر برای دیدن من شوق به خرج ندهی چه؟ آن وقت چه کنم؟
 
بالا پایین