FROSTBITE
سطح
5
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
- Jul
- 2,384
- 7,544
- مدالها
- 4
ژولیوس سزار – خ*یانت در قلب قدرت
ژولیوس سزار، مردی محبوب و قدرتمند، پس از پیروزیهای نظامی، در آستانهی تبدیل شدن به پادشاهی مطلق است. اما جمهوریخواهان، از این قدرت میهراسند.
بروتوس، دوست نزدیک سزار، مردی با آرمانهای جمهوریخواهانه، درگیر تردید میشود. آیا باید دوستش را بکشد تا آزادی را حفظ کند؟
کاسیوس، مردی حیلهگر، بروتوس را تحریک میکند. او با نامههای جعلی، وانمود میکند که مردم خواهان سقوط سزارند.
در روزی تاریک، سزار به مجلس میرود. نشانهها هشدار میدهند، اما غرور، گوشهایش را بسته است. «هشدار از ایدهای مارس» نادیده گرفته میشود.
در مجلس، سزار با خنجر دوستانش روبهرو میشود. بروتوس، آخرین ضربه را میزند. سزار، با نگاه به او، میگوید: «تو هم، بروتوس؟» و جان میسپارد.
مردم، از قتل سزار خشمگین میشوند. مارک آنتونی، با نطقی آتشین، افکار عمومی را برمیانگیزد. «بر دوستانش، او وصیت کرد...» و آتش شورش شعلهور میشود.
جنگ داخلی آغاز میشود. بروتوس و کاسیوس، در برابر آنتونی و اکتاویوس، میجنگند. اما آرمانها، در برابر قدرت، شکست میخورند.
بروتوس، در لحظهای از اندوه، خود را میکشد. او میگوید: «بهتر بود اینگونه بمیرم، تا با خ*یانت زندگی کنم.» و شرافت، در خون غسل میکند.
آنتونی، بر پیکر بروتوس، احترام میگذارد. «او تنها کسی بود که از روی آرمان، نه حسادت، دست به قتل زد.» اما این احترام، آرامشی نمیآورد.
شکسپیر، در این تراژدی، سیاست را چون میدان نبردی اخلاقی نشان میدهد، و خ*یانت را در دل دوستی مینشاند. قدرت، همیشه بهای سنگینی دارد.
ژولیوس سزار، مردی محبوب و قدرتمند، پس از پیروزیهای نظامی، در آستانهی تبدیل شدن به پادشاهی مطلق است. اما جمهوریخواهان، از این قدرت میهراسند.
بروتوس، دوست نزدیک سزار، مردی با آرمانهای جمهوریخواهانه، درگیر تردید میشود. آیا باید دوستش را بکشد تا آزادی را حفظ کند؟
کاسیوس، مردی حیلهگر، بروتوس را تحریک میکند. او با نامههای جعلی، وانمود میکند که مردم خواهان سقوط سزارند.
در روزی تاریک، سزار به مجلس میرود. نشانهها هشدار میدهند، اما غرور، گوشهایش را بسته است. «هشدار از ایدهای مارس» نادیده گرفته میشود.
در مجلس، سزار با خنجر دوستانش روبهرو میشود. بروتوس، آخرین ضربه را میزند. سزار، با نگاه به او، میگوید: «تو هم، بروتوس؟» و جان میسپارد.
مردم، از قتل سزار خشمگین میشوند. مارک آنتونی، با نطقی آتشین، افکار عمومی را برمیانگیزد. «بر دوستانش، او وصیت کرد...» و آتش شورش شعلهور میشود.
جنگ داخلی آغاز میشود. بروتوس و کاسیوس، در برابر آنتونی و اکتاویوس، میجنگند. اما آرمانها، در برابر قدرت، شکست میخورند.
بروتوس، در لحظهای از اندوه، خود را میکشد. او میگوید: «بهتر بود اینگونه بمیرم، تا با خ*یانت زندگی کنم.» و شرافت، در خون غسل میکند.
آنتونی، بر پیکر بروتوس، احترام میگذارد. «او تنها کسی بود که از روی آرمان، نه حسادت، دست به قتل زد.» اما این احترام، آرامشی نمیآورد.
شکسپیر، در این تراژدی، سیاست را چون میدان نبردی اخلاقی نشان میدهد، و خ*یانت را در دل دوستی مینشاند. قدرت، همیشه بهای سنگینی دارد.