جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

دلنوشته [سَردا] اثر •یگانه کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط FROSTBITE با نام [سَردا] اثر •یگانه کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 437 بازدید, 21 پاسخ و 8 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع [سَردا] اثر •یگانه کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع FROSTBITE
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط FROSTBITE
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
خط‌ها، فاصله سرد بر دل نشست؛ رد سکنا گسترده شد.
نگاه‌ها، گذرا رهگذر شدند؛ اثرشان بر دل‌گاه دل جا گرفت.
لب‌ها، سکنا را بر دست‌ها افشاندند؛ خلأ سرشار شد.
حرف‌ها، آهسته گذر کردند؛ صدا آن‌ها در دل خفاک گرفت.
شب، نفس سرد گرفت؛ سکنا در دل‌ها خفاک نشست.


خط‌ها فاصله سرد بر دل نشست : جدایی و فاصله عاطفی
رد سکنا گسترده شد : خلأ و سردی سراسر وجود
نگاه‌ها گذرا رهگذر شدند : نگاه‌های کم اثر و گذرا
لب‌ها سکنا را بر دست افشاندند : دیالوگ‌های ناتمام و سکوت
خلأ سرشار شد : دل پر از نبود عشق و احساس
حرف‌ها آهسته گذر کردند : دیالوگ‌های کوتاه و گذرا
صدای آن‌ها در دل خفاک گرفت : اثر سردی و فاصله
سکنا بر دل‌ها خفاک نشست : پایان شب و سلطه سردی
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، خسته گاه سرد بر سنگ دل نشست؛ سکنا سراسر شد.
حس تنها، ناب گذر داد؛ اثر آن در دل‌گاه دل جا گرفت.
لب‌ها بسته شد؛ شفق نغز از دست گسست، نات شد.
دست‌ها، راه خفته جستند؛ اثر حاصل نشد.
شب، نفس سرد گرفت؛ سکنا بر دل‌ها خفاک افکند.


دل خسته : قلب فرسوده، آسیب‌دیده، پر از درد و خستگی
گاه سرد : لحظه‌ای سرد، نشانه دوری و کاهش عشق
سنگ دل : قلب سخت و بی‌روح، استعاره از دل سرد و غمگین
سکنا سراسر شد : خلأ و سکون تمام وجود را فرا گرفت
حس تنها : احساس تنهایی شدید و فقدان حضور عشق
ناب گذر داد : لحظه‌ای گذرا و زودگذر از احساس تنهایی
اثر آن در دل‌گاه دل جا گرفت : تاثیر ماندگار احساس بر قلب
لب‌ها بسته شد : سکوت و ناتوانی در ابراز احساس
شفق نغز : حس لطیف، شور عشق و علاقه
شفق: استعاره از حس نور و گرمی
از دست گسست : از بین رفتن، جدا شدن عشق و احساس
نات شد : خلأ، فقدان شور و عشق
دست‌ها : نماد تلاش و کنش انسان
راه خفته جستند : جستجوی بی‌ثمر، تلاش برای پیدا کردن مسیر عشق یا آرامش
اثر حاصل نشد : هیچ نتیجه‌ای بدست نیامد، ناکامی و شکست
شب : زمان تاریک و سرد، نماد بحران و تنهایی
نفس سرد گرفت : تسلط سردی و اندوه، کاهش امید و عشق
سکنا بر دل‌ها خفاک افکند : سلطه سکون و خلأ، پایان شب و فراگیری سردی در دل‌ها
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، خسته از خاطره‌ها، در گذر ایستاد؛ سکنا سراسر شد.
لحظه‌ها، رد آهسته گذر کرد؛ اثرشان بر دل‌گاه دل باقی گذاشت.
لب‌ها بسته شد؛ تاب نغز از دست گسست و خلأ گسترده شد.
دست‌ها، راه پنهان جستند؛ پاسخ حاصل نشد.
شب، نفس سرد گرفت؛ سکنا بر دل‌ها خفاک افکند.


دل خسته از خاطره‌ها : قلب پر از افسوس و یاد گذشته
رد آهسته لحظه‌ها : عبور گذرا و آرام زمان و تأثیر آن بر دل
تاب نغز از دست گسست : از بین رفتن شوق و لطافت عشق
خلأ گسترده شد : نبود عشق و حس تهی بودن
 
آخرین ویرایش:
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
شب، گرفته و ساکن بر دل نشست؛ سکنا سراسر شد.
لحظه‌ها، اندک گذر دادند؛ اثرشان در دل‌گاه دل جا گرفت.
لب‌ها بسته شد؛ تاب نغز از دست گسست، خلأ گسترده شد.
دست‌ها، راه پنهان جستند؛ پاسخ حاصل نشد.
سکوت سرد، نفس دل‌ها را گرفت؛ سکنا بر دل‌ها خفاک افکند.


شب گرفته و ساکن بر دل نشست : حضور تاریکی، سکوت و افسردگی بر دل
اندک گذر لحظه‌ها : گذر کوتاه و گذرا لحظات، اثرگذار بر دل
تاب نغز از دست گسست : از بین رفتن آخرین شور و لطافت عشق
خلأ گسترده شد : نبود عشق و تهی شدن دل
راه پنهان جستند / پاسخ حاصل نشد : تلاش بی‌ثمر برای بازگرداندن امید
سکوت سرد / سکنا بر دل‌ها خفاک افکند : حضور سنگین سکوت و سردی در دل‌ها
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، خزان گرفته بر شاخه قلب نشست؛ سکنا سراسر شد.
لحظه‌ها، برگ‌ خاطره‌ها از دست لغزاندند؛ ردشان بر دل‌گاه دل جا گرفت.
لب‌ها بسته شد؛ تاب نغز افسرده شد، خلأ گسترده شد.
نگاه‌ها، راه پنهان جستند؛ پاسخ حاصل نشد.
شب سرد، سکنا بر دل‌ها خفاک افکند.


دل خزان گرفته بر شاخه قلب نشست : پژمردگی عشق و سرد شدن دل
برگ خاطره‌ها از دست لغزاندند : خاطرات گذشته که کم‌رنگ و فراموش‌شده‌اند
تاب نغز افسرده شد : شور و شوق عشق از بین رفته
خلأ گسترده شد : تهی شدن دل و نبود عشق
راه پنهان جستند / پاسخ حاصل نشد : تلاش بی‌ثمر برای بازگرداندن امید
شب سرد / سکنا بر دل‌ها خفاک افکند : سکوت و سردی شدید بر دل‌ها
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل خزان گرفته بر شاخه خزان‌زده نشست؛
لحظه‌ها، رد خاطره‌ها را بر خاک افشاندند؛
لب‌ها بسته شد، سکنا سرد از سپهر فتاد؛
نگاه‌ها، در هراس، ره پنهان جستند؛
شب سرد، دجن را بر دل انداخت.


دل خزان گرفته : قلب غمگین و افسرده، مثل فصل خزان که برگ‌ها ریخته‌اند.
شاخه خزان‌زده : نماد تنهایی و ضعف، شاخه‌ای که جان ندارد و پژمرده است.
لحظه‌ها، رد خاطره‌ها را بر خاک افشاندند : زمان گذشته، اثر خاطرات تلخ را در ذهن و دل گذاشت.
لب‌ها بسته شد : سکوت، عدم توانایی در بیان احساسات.
سکنا سرد از سپهر فتاد : فضای سرد و سنگین سکون و تنهایی بر دل حاکم شد.
نگاه‌ها، در هراس، ره پنهان جستند : چشم‌ها دنبال راه نجات یا پاسخ بودند اما یافت نمی‌شد.
شب سرد : زمان تاریک و سخت زندگی، نماد اندوه و اضطراب.
دجن : ظلمت شب، تاریکی عمیق و سنگین، نماد غم و نابودی.
بر دل انداخت : اثرگذاری تلخ، وارد شدن حس غم و تاریکی در قلب.
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
گذشته، چنان خاکستر سرد، دگر شعله ندارد. لحظه‌ها، پرده خناک بر دل افتاد.
لب‌ها بسته شد؛ سکنا از افق افتاد.
نگاه‌ها، در هراس، دنبال رد گذشته گشتند.
شب تار، سکرت را بر دل انداخت.


گذشته، چنان خاکستر سرد، دگر شعله ندارد : خاطرات گذشته سرد و خاموش شده، هیچ امید و گرمی ندارد.
لحظه‌ها، پرده خناک بر دل افتاد : زمان، سایه‌ای سنگین و تاریک بر دل انداخت.
لب‌ها بسته شد، سکنا از افق افتاد : سکوت و تنهایی بر همه چیز حاکم شد، کسی نتوانست حرف بزند.
نگاه‌ها، در هراس، دنبال رد گذشته گشتند : چشم‌ها به دنبال نشانه‌ای از گذشته هستند اما نمی‌یابند.
شب تار، سکرت را بر دل انداخت : ظلمت و تاریکی شدید بر دل اثر گذاشت، حس غم و نابودی.
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، در تگرگ حوادث فرسوده شد؛
فاصله‌ها، رد خنک بر دل انداختند؛
لب‌ها بسته شد؛ سکنا سرد افق را پر کرد.
نگاه‌ها، در هراس، ره پنهان جستند؛
شب تار، خناک را بر دل انداخت؛ سکنا نشست.


دل فرسوده شد : قلب تحت فشار و آزرده از سختی‌ها.
فاصله‌ها، رد خنک : دوری و فاصله، اثر سرد و دلخراش بر قلب.
لب‌ها بسته شد، سکنا سرد : ناتوانی در بیان احساس و سکون تلخ.
نگاه‌ها در هراس، ره پنهان جستند : جستجوی پاسخ یا آرامش ناموفق.
شب تار، خناک، سکنا نشست : ظلمت و غم سنگین بر روح و جان اثر گذاشت.
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، در تپش آخر، ساکن شد.
لحظه‌ها، رد تلخ عشق را بر خاک انداختند.
لب‌ها بسته شد؛ هیچ نغز سخن نماند.
نگاه‌ها، در هراس، آخر ره جستند.
شب تار، خناک را بر جان انداخت؛ سکرت نشست.


دل، در تپش آخر، ساکن شد : قلب در لحظهٔ پایانی سکوت و پذیرش تلخ را تجربه کرد.
لحظه‌ها، رد تلخ عشق را بر خاک انداختند : زمان، اثر دردناک عشق نافرجام را در ذهن و قلب جا گذاشت.
لب‌ها بسته شد، هیچ نغز سخن نماند : ناتوانی در بیان احساسات و فقدان هر گفتار عاشقانه.
نگاه‌ها، در هراس؛ آخر ره جستند : چشم‌ها در جستجوی راه نجات یا پاسخ، اما بی‌نتیجه.
شب تار، خناک را بر جان انداخت؛ سکرت نشست : ظلمت و غم عمیق بر روح اثر گذاشت و سکوت سنگین برقرار شد.
 
موضوع نویسنده

FROSTBITE

سطح
5
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
مدیر تالار عکس
منتقد ادبیات
ناظر ادبیات
طراح آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jul
2,178
6,963
مدال‌ها
4
***
دل، در انتظار گسترده، خسته شد؛
لحظه‌ها، رد نشاط را بر خاک انداختند؛
لب‌ها بسته شد؛ نغز سخن نداشت.
نگاه‌ها، در هراس، ره نات جستند؛
شب تار، خناک را بر جان انداخت؛ سکرت نشست.


دل، در انتظار گسترده، خسته شد : قلب تحت فشار انتظار طولانی و بی‌پایان خسته و آزرده شد.
لحظه‌ها، رد نشاط را بر خاک انداختند : زمان، اثر شادی یا امید گذشته را در دل تاریک و خالی گذاشت.
لب‌ها بسته شد، نغز سخن نداشت : ناتوانی در بیان احساسات و فقدان هر گفتار عاشقانه.
نگاه‌ها، در هراس، ره نات جستند : چشم‌ها به دنبال راه یا پاسخ بودند اما بی‌نتیجه بود.
شب تار، خناک را بر جان انداخت؛ سکرت نشست : ظلمت و غم سنگین بر روح اثر گذاشت و سکوت سنگین برقرار شد.
 
بالا پایین