جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

فایل شده دلنوشته آدم بد اثر F_PARDIS کاربر انجمن رمان بوک

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات توسط PardisHP با نام دلنوشته آدم بد اثر F_PARDIS کاربر انجمن رمان بوک ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 755 بازدید, 23 پاسخ و 10 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات
نام موضوع دلنوشته آدم بد اثر F_PARDIS کاربر انجمن رمان بوک
نویسنده موضوع PardisHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط PardisHP
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
Negar_۲۰۲۱۰۵۱۱_۱۶۲۴۰۵.png عنوان: آدم بد
نویسنده: PARDIS
ژانر: تراژدی
کپیست: @Tifani
مقدمه
ابر‌‌ها فریاد می‌کشند،
صاعقه دادی می‌کشد از درد درونش و بعد،
باران می‌بارد و همه چیز را می‌شورد و با خود می‌برد؛ نور صاعقه همه جا را روشن می‌کند اما... دل من همچنان سیاه است.​
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
رو به آسمان می‌کنم،
هزار بار فریاد می‌کشم اما جوابی نمی‌شنوم،
جای درستی نیامدم؟
اگر هزار بار‌ هم فریاد کشم مجازات من پایان نخواهد یافت؟
شاید اگر هزار سال هم بگذرد بازهم پایان نیابد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
دست از سر آسمان برمی‌دارم و در پیاده‌رو‌های شلوغ شهر محو می‌شوم، شاید این شلوغی کمی از شلوغی افکار ذهنم بکاهد، هرچند شک دارم این‌طور باشد.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
کلید را از جیبم خارج می‌کنم. بدون هیچ صدایی آن را در، در فرو می‌کنم اما... در باز نمی‌شود... انگار حتی این در هم می‌داند که نباید من را به خانه راه دهد... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
به ناچار دوباره به سمت پله‌ها می‌روم، گفتم به ناچار؟ راستش این روز‌ها همه‌ی کارهایم از روی ناچاری‌ست... پله‌ها را دوتا یکی پایین می‌روم و فکر می‌کنم که آیا زمانی می‌رسد که چاره‌ای برای همه‌ی ناچاری‌هایم پیدا شود.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
در ساختمان را باز می‌کنم که برگردم، هوا تغییر کرده و بارانی شده، دستانم را روی سر می‌گیرم و اولین تاکسی که می‌رسد سوار می‌شوم، باران شیشه‌ها را پر می‌کند، آسمان مانند من می‌ماند، من هم هرروز تغییر می‌کنم، شاید بعضی اوقات باید بارانی بپوشم تا جلوی تغییرات دوام آورم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
ماشین راه می‌افتد، برگه‌ی آدرس را به راننده می‌دهم، کمی با تامل نگاهم می‌کند و می‌گوید:
- ببخشید شما با این لباس‌ها به قبرستان می‌روید؟
نگاهی به لباس روشن رنگم می‌کنم، می‌خواهم بگویم:
- مهم دل آدم است، و دل من مدت‌هاست سیاه پوش است.
اما مثل همیشه حرفی نمی‌زنم، و این حرف را هم کنار بقیه حرف‌ها در دل خود نگه می‌دارم... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
از ماشین پیاده می‌شوم، کرایه را به راننده می‌دهم و دور می‌شوم، می‌شنوم که می‌گوید:
- این خیلی زیاد است!
اما اهمیتی نمی‌دهم. دور و دورتر می‌شوم، می‌ایستم و به قبرستان می‌نگرم، ابرهای سیاه آسمان و قبرهای سیاه زمین، فضایی غمناک ساخته و داغ دلم را از قبل هم تازه‌تر می‌کنند.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
آهسته قدم برمی‌دارم، فرقی نمی‌کند روبه‌رویم باشد یا زیر خروارها خاک سرد، بازهم ترس از شنیدن فریادهایش قلبم را به شماره می‌اندازد، به قبر می‌رسم؛ زل می‌زنم به اسمش و می‌گویم:
- سلام... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
موضوع نویسنده

PardisHP

سطح
6
 
𝓣𝓲𝓻𝓮𝓭
نویسنده حرفه‌ای
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده انجمن
Apr
2,827
23,697
مدال‌ها
8
***
یادت هست آن سیصد و شصت و پنج روزهایی که باهم بودیم! یادت هست هزار اشتباه کردی!
آری انگار اشتباه ارث تو بود که به من رسید، اما فرقی داریم... اشتباهات تو قابل جبران بود اما اگر من سیصد و شصت و پنج روز هم بخواهم جبران کنم، نمی‌شود که نمی‌شود... .
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
بالا پایین