- Jul
- 1,487
- 984
- مدالها
- 2
مرد که انتظار چنین جسارتی را از او نداشت به مِن مِن کردن افتاد و به دخترک بیپروا خیره شد...
- اُمم... خب ترافیک بود و جادهها شلوغ!
با بیتفاوتی شانهای بالا انداخت و به مرد روبهرویش نگاه کرد...
- چندان مهم نیست!
- درسته! خب بزار برم سَر اصل مطلب، من اومدم مجدداً بهتون پیشنهاد کار بدم!
دخترک، بیحوصله با دستمال پارچهای آبی رنگ دور دهانش را پاک کرد و به جلو خم شد...
- آقای سهیلی فکر کنم تو قرارِ قبلی جوابم رو بهتون داده باشم!
سهیلی با حس شعفی که مطمئن بود پیروز این ملاقات کاری اوست، دستانش را روی میز گذاشت و ...
- درسته! امّا با این تفاوت که لیدِرِ گروه مبلغ قرارداد رو سه برابر کرده!
با شنیدن این حرف پوزخندی زد و دستهای از موهای مشکیاش را پشت گوشش انداخت و...
- اوه... سوپرایزم کردید!
اینبار اخمهایش را در هم کرد و با نگاه تیزی به او خیره شد...
- برام مهم نیست آقای سهیلی! حتی اگه لیدِرِتون مبلغ رو ده برابر هم بکنه حاظر به همکاری با شما نیستم!
سهیلی دستانش را در هم قفل کرد، ناراضی از گفتوگویی که مطابق با خواستهاش پیش نرفته بود زیرچشمی به او خیره شد؛ انتظار این را نداشت! چون از نظر خودش پیشنهاد وسوسهانگیزی به او داده بود امّا آن دختر در این مورد هم استثنا بود! رو به او کرد و...
آخرین ویرایش: