- Mar
- 3,438
- 38,889
- مدالها
- 13
با سلام خدمت شاکی دلشکستهدرود بر قاضی مشهور، فائزهی معروف و دادگاه عدالتمندش.
آقای قاضی، چندیست که محبت را از یاد بردهام، نه سامانها مرا راضی میکنند نه غیره، میآیم ابراز محبت کنم، تلخندی مرا فرا میگیرد؛ از مادرم هم شکایت دارم که پاکت سیگارها را جمع کرده و نعمت خدا را حرام، معشوقها هم یکی پس از دیگری سیلی سهمگینی بر من زده و پس از آن با لفظ شاخ اینستاییِ سکوت میکنم که سکوت منطقیتر است گورشان را گم میکنند مبادا گرفتار خشم ما شوند؛ به خدا قسم حرمسرایم هم با خاک یکسان شده است. خستهام آقای قاضی، آنها را که میخواهم نیستند؛ آنها را که نیازی ندارم هستند! باور کنید هیچمرگم نیست و مشکلم رفتارهای زننده و مبتذل اطرافیانم نیست؛ آخر دیگر هیچچیز برایم مهم نیست و نگاهم تقریبا یخ زده است.فقط نمیدانم چکار کنم، توانی در پاهایم نیست و چشمانم رو به کور شدناند؛ دیگر یقهی فامیل را هم نمیتوانم بگیرم ( از قدیم گفتهاند فامیل خوب، فامیلِ مرده است و دلیل خاصی نیاز نیست)، بیبروبرگشت هم در خانه حمالیِ دو کودک زباننفهم را میکنم هم صاحبکار مرا با کوزت و خودش را با تناردیه اشتباه گرفته است!
نیمهشبها هم که از سرکار برمیگردم و به نماز و عبادت جاری میشوم خلقالله و برادران مرا با دزدها و راهزنها اشتباه گرفته سرم میشکنند!
خلاصه شعرم نمیآید، حرفم نمیآید، فقط مینالم و جفت سست حالان و سستمالانم.
شکایت شما گلب گاضی را به درد آورد،
لیکن حواله به کف پا، طلاق همسران و کنیزان، ضرب و شتم کودکان، و عدم انجام عبادت در محافل عمومی را پیشنهاد میکنم.
باشد که رستگار شوید.
قاضیالقضات🔨⚖