جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

دلنوشته {آمیخته با برزخ} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک•

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته دل نوشته های کاربران توسط DLNZ با نام {آمیخته با برزخ} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک• ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 905 بازدید, 13 پاسخ و 18 بار واکنش داشته است
نام دسته دل نوشته های کاربران
نام موضوع {آمیخته با برزخ} اثر •DLNZ کاربر انجمن رمان بوک•
نویسنده موضوع DLNZ
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DLNZ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
عنوان: آمیخته با برزخ
نویسنده: DLNZ
ژانر: تراژدی
ناظر: @الههِ ماه؛

مقدمه:
وقتی متوجه اطراف شدم، هر لحظه‌ام یک رنگ گرفت؛ گاهی تیره و گاهی روشن.
از آن روز به بعد، هر صحنه از زندگی من ژانر متفاوتی دارد. هر روز پرده‌ای جدید از سینمای زندگی‌ام به نمایش گذاشته می‌شود و هیچ‌کَس نمی‌فهمد حالم را و نمی‌خواهد که بفهمد؛ چرا که همه انسان‌ها به این دنیای خاکی دل بسته‌اند.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
1683008322482 (1).png عرض ادب و احترام خدمت دلنویس عزیز و ضمن تشکر بابت انتخاب "رمان بوک" برای انتشار آثار ارزشمندتان.
حتما پیش از آغاز نوشتن، تاپیک زیر را مطالعه کنید تا دچار مشکل نشوید:
[قوانین تایپ دلنوشته کاربران]

پس از بیست پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[تاپیک جامع درخواست نقد دلنوشته]

بعد از ایجاد تاپیک نقدر شورا برای دلنوشته‌تان، می‌توانید در تاپیک زیر درخواست تگ بدهید:
[درخواست تگ دلنوشته | انجمن رمان‌بوک]

پس از گذاشتن بیست پست از دلنوشته، می‌توانید در تاپیک زیر برای آن درخواست جلد دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

و انشاءالله پس از به پایان رسیدن دلنوشته‌تان، در تاپیک زیر اعلام کنید:
[اعلام پایان - دلنوشته کاربران]

دلنویسان عزیز، هرگونه سوالی دارید؛ می‌توانید در اینجا مطرح کنید:
[سوالات و مشکلات دلنویسان]

با آرزوی موفقیت برای شما،
[تیم مدیریت تالار ادبیات]
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
می‌دانی!
حس می‌کنم این دنیا برای همه تاریک است، برای همه تیره است؛ تنها تفاوت میان مردم این است که برخی دنیا برایشان خاکستری تیره است و برخی مشکیِ مشکی؛ آن‌قدر مشکی که چشمانشان دیگر هیچ کورسویی ندارد.
از وقتی از دنیای ساده‌ی کودکی فاصله گرفتم و رنگ نگاهم عوض شد، همه‌ی مردم هم تغییر کردند. همه‌ی آن‌هایی که به من لبخند می‌زدند را در تکاپو دیدم؛ در تکاپو برای رنگ کردن دیگران و خوب جلوه دادن خودشان.
از همان موقع فهمیدم همه‌ی آن لبخندها تنها ماسکی بر روی صورتشان بوده؛ همانند ستاره‌ها که تنها از روی عادت چشمک می‌زنند.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
آری؛
این‌جا سیاره‌ای بسیار بزرگ است و پر از انسان‌هایی پست‌تر از شیطان.
باور نمی‌کنی نه؟!
به تاریکی گوش کن، می‌شنوی؟
صدای قدم‌های خسته‌ی شیطان می‌آيد و حال این فریاد شیطان است در سیل سکوت این تاریکی که می‌گويد:
انسان پیدا کنید؛ سجده می‌کنم!
حس می‌کنم این‌جا جهنم است
و شاید همه‌ی انسان‌ها از سال‌ها پیش مرده‌اند؛
شاید جهنم فضای کافی نداشته و برای همین همه‌مان را روی زمین مجازات می‌کنند.
این دنیا چه دارد که همه آرزوی ماندن در آن را دارند؟
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
چه دارد که همه هر سال روزی را که پا به این آتش‌کده‌ی غم گذاشته‌اند را جشن می‌گیرند؟
چه دارد که ما از همان بدو ورودمان از ترس گریه کردیم؟
گریه‌های تلخ
لبخندهای سرد
بغض‌های شکننده
اشک‌های ریزان
دل‌های شکسته
همه و همه سوغاتی‌های این دنیا هستند
و چه سوغاتی‌های ارزشمندی.
دانشمندان هر ساله در تلاش‌اند برای کشف حقیقت‌های جالبی درمورد مغز انسان.
مغز انسان؟
کدام مغز؟ همان جای تاریک پینه بسته؟
کدام انسان؟
همان جسم سرد و خسته؟
به دنبال چه می‌گردید؟!
و حال این‌جا؛
یک انسان خسته،
یک اتاق تاریک،
یک پاکت سیگار،
یک قهوه‌ی تلخ،
سیل اشک‌های پنهان شده‌ی پشت چتر نگاهم
و یک هم‌نشینی با عزرائیل!
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
سیل اشک‌های پنهان شده‌ی پشت چتر نگاهم
و یک هم‌نشینی با عزرائیل!
دل سنگم می‌شکند پس از شنیدن حرف‌های عزرائیل، دلم می‌شکند وقتی از دست‌های کوچک بچه‌هایی می‌گويد که برای دوام آوردن در این دنیا از انسان‌های پلید، گدایی می‌کنند.
دلم می‌شکند وقتی از اشک‌های پدری می‌گويد که شب نتوانسته شکم بچه‌هایش را سیر کند، دلم می‌شکند وقتی از دختر بچه‌ای می‌گويد که روی تخت بیمارستان عذاب می‌کشد چون پول درمانش را ندارد، آن‌قدر می‌گوید که تکه‌های قالبم خاکستر می‌شوند
و وقتی کل وجودم می‌شکند که می‌گويد:
نمی‌توانم جانشان را بگیرم، دلم نمی‌آید.
همه‌ی انسان‌ها مستحق بهشت‌اند.
همه‌ی انسان‌ها در جهنم این کره‌ی خاکی عذاب کشیده‌اند.
این همه عذاب تا به کِی؟ تا به کجا؟
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
مگر یک مشت خاک چه‌قدر تاب و توان دارد؟
کاش لااقل بعد از مرگشان کمی آسوده باشند.
پاهایم را درون آب گوارای چشمه می‌گذارم؛
ماهی‌های کوچک می‌ترسند و فرار می‌کنند!
نترسید، کاری با شما ندارم.
خیلی وقت است با کسی کاری ندارم.
می‌ترسم من هم رنگ عوض کنم؛
می‌ترسم عوض شوم.
می‌ترسم این موجودات تیره‌گون مرا هم عوضی کنند...!
خودم را تنها به تنهایی می‌سپارم و بس
آری آری؛
زندگی این است... .
شیطان عاشق خدا،
خدا عاشق آدم،
آدم عاشق حوا.
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
از این زنجیره به بعد هر کَس عاشق این سیاره‌ی خاکی‌ست که روزی قرار است در آن جان بدهد.
همه می‌گویند:
شاد باش؛
شادم،
پای می‌کوبم،
می‌رقصم،
می‌خندم
می‌خندم
می‌خندم
ولی تظاهر به شاد بودن کجای این تیرگی قلب مردم را روشن می‌کند؟
دوست دارم جایی را که همه از اعماق وجودشان می‌خندند،
با هم می‌گریند،
با هم خوشبخت‌اند.
دوست دارم جایی را که غرور معنا ندارد،
مقام و ثروت معنا ندارد.
و حسادت، کلمه‌ای نامفهوم است.
افکار پوچ برخی تنها به عشق ختم می‌شود.
عشق؟
حسی از جنس آتش؟
حسی شیطانی؟
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
تنها خود را در جهنم زندگی غرق کنید.
و منتظر مرگ باشید.
تهی زندگی کنید.
این است منظور شما از زندگی؟
درد دارد... .
درد دارد دیدن این همه انسان پلیدتر از شیطان!
درد دارد دیدن عجز و تنهایی شیطان!
تنها کمی دقت نیاز است تا ببینی جوشش اشک شیطان را در مقابل انسان‌ها.
شاید این‌جا بخش ممنوعه‌ی زمین است.
شاید حوایی دیگر،
سیبی را از درخت ممنوعه چیده!
و باز از زمینی که آدم و حوا به آن وارد شدند ما را اخراج کرده‌اند.
کاش چهار میلیار سال دیگر،
وقتی خورشید متلاشی می‌شود، روشنایی اصلی خود را نمایان کند
و قسمتی از آن را
در دل این مردم بگذارد... .
 
موضوع نویسنده

DLNZ

سطح
7
 
🝢ارشد بازنشسته🝢
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
نویسنده ادبی انجمن
May
3,434
13,007
مدال‌ها
17
کاش قلب،
از جنس سنگ بود،
خون،
از جنس اسید بود،
این‌گونه،
کم‌کم،
انسان خود متلاشی می‌شد!
نه این‌که
بی‌رحمی دیگران
او را از پای درارد.
از آدم‌ها می‌ترسم... .
آدم‌ها اشکم را در می‌آورند،
آدم‌ها دلم را می‌شکنند،
آدم‌ها من را آزار می‌دهند،
آدم‌ها من را می‌ترسانند،
از آدم‌ها می‌ترسم!
انسان جانوری‌ست درنده،
می‌شکند دل را،
می‌کشد روح را،
می‌درد، می‌دزدد، ویران می‌کند.
و در آخر،
با لبخندی،
می‌گذرد و می‌رود!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین