جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

مجموعه اشعار آنا آخماتووا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ZAHHRA با نام آنا آخماتووا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 485 بازدید, 14 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع آنا آخماتووا
نویسنده موضوع ZAHHRA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ZAHHRA
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
در شعر تو روح من است که سرگردان است
آتشی برپاست که نه فراموشی
و نه وحشت می‌ تواند بر آن چیره شود

 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
عشق رازناک تو فریادی از درد در گلو می‌ نهد
رنگ از رخسارم می‌ برد و تاب از زانوانم
دیگر ترانه‌ ای برایم نخوان
بیش از این مرا فریب نده
پنجه‌ ات را خشمناک‌ تر از همیشه
بر سی*ن*ه مسلول من فرو کن
تا خون از گلویم بر بسترم ریزد
تا مرگ برای همیشه

زهر نفرین شده را از دلم بزداید
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
و گویی چشمانش شعله‌ های آتش بودند
که تا صبحگاه
با من پرواز می‌ کردند
و من در نیافتم

این چشمان عجیب‌ رنگ چه‌ اند؟
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
اکنون بالش از هر دو روی داغ است
شمع دیگری
می‌ میرد، کلاغ‌ ها فریاد می‌ کشند
آنجا بی‌ سرانجام
همه شب هیچ نخوابیدم
خیلی دیر است به خواب بیندیشم
چه سفیدی بی‌ تابانه‌ ای
در ژرفای سفید پرده

سلام ای‌ بامداد
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
طلا رنگ می بازد
مرمر خاک می شود
فولاد زنگ می زند
نابودی با همه چیزی است در این جهان

تنها اندوه است که پایدار است
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
تو همواره اسرار آمیزی و غافلگیر کننده
و با هر روزی که می‌ گذرد مرا بیشتر اسیر می‌ کنی
اما ای دوست جدی من
احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است
باز میداری مرا از سرودن و خندیدن
از دعا کردن در کلیسا
اما تنها ترس من
از دست دادن عشق توست
و دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد
نه آوازی نه ترانه‌ ای
و من روز از پس روز
چون بیگانه‌ ای در آسمان و زمین زندگی می‌ کنم

گوئی تو راه روحم رابه بهشت و دوزخ بسته‌ ای
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
اگر تو موسیقی بودی
بی وقفه به تو گوش می‌ سپردم
و اندوهم به شادی بدل می‌ شد
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
بیا و سراغی از من بگیر
می‌ دانم باید جائی در این نزدیکی‌ ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام
جائی می‌ روم که دیگر به چیزی نیاز ندارم
جائی که عزیزترین همراهم سایه‌ ای است
فقط بادی از میان درختان باغ زوزه می‌ کشد
و گور در یک قدمی‌ ست
اکنون از دنیا و هرچه در اوس تچه مانده برایم؟
تنها نان روزانه و کلام یک نفر

انسانی و آشنا و آواز چکاوک بر فراز سرم
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
آن ها مى گويند بيش از اين نمى توان نزديک بود
بيش از اين نمى توان عشق ورزيد
و من مثل سايه كه بخواهد از تن جدا شود
مثل تن كه بخواهد از جان جدا شود

مى خواهم كه از ياد بروم
 
موضوع نویسنده

ZAHHRA

سطح
2
 
{ارشد بخش عمومی}
پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
همیار سرپرست ادبیات
همیار سرپرست کتاب
ویراستار انجمن
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,984
13,181
مدال‌ها
6
و اینک پاییز رسید پررنگ و میوه
چه دیر پا بود انتظار من
پانزده بهار سراسر شادکامی
زمین را در آغوش کشیدم
و هرگز از آن جدا نشدم
تا پاییز راز خفت خود را

در جانم زمزمه کرد
 
بالا پایین