جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار آنا آخماتووا

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط رازآفرین با نام آنا آخماتووا ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 174 بازدید, 14 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع آنا آخماتووا
نویسنده موضوع رازآفرین
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط رازآفرین
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
در شعر تو روح من است که سرگردان است
آتشی برپاست که نه فراموشی
و نه وحشت می‌ تواند بر آن چیره شود

 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
عشق رازناک تو فریادی از درد در گلو می‌ نهد
رنگ از رخسارم می‌ برد و تاب از زانوانم
دیگر ترانه‌ ای برایم نخوان
بیش از این مرا فریب نده
پنجه‌ ات را خشمناک‌ تر از همیشه
بر سی*ن*ه مسلول من فرو کن
تا خون از گلویم بر بسترم ریزد
تا مرگ برای همیشه

زهر نفرین شده را از دلم بزداید
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
و گویی چشمانش شعله‌ های آتش بودند
که تا صبحگاه
با من پرواز می‌ کردند
و من در نیافتم

این چشمان عجیب‌ رنگ چه‌ اند؟
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
اکنون بالش از هر دو روی داغ است
شمع دیگری
می‌ میرد، کلاغ‌ ها فریاد می‌ کشند
آنجا بی‌ سرانجام
همه شب هیچ نخوابیدم
خیلی دیر است به خواب بیندیشم
چه سفیدی بی‌ تابانه‌ ای
در ژرفای سفید پرده

سلام ای‌ بامداد
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
طلا رنگ می بازد
مرمر خاک می شود
فولاد زنگ می زند
نابودی با همه چیزی است در این جهان

تنها اندوه است که پایدار است
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
تو همواره اسرار آمیزی و غافلگیر کننده
و با هر روزی که می‌ گذرد مرا بیشتر اسیر می‌ کنی
اما ای دوست جدی من
احساس من به تو
نبرد آتش و آهن است
باز میداری مرا از سرودن و خندیدن
از دعا کردن در کلیسا
اما تنها ترس من
از دست دادن عشق توست
و دیگر هیچ چیز اهمیتی ندارد
نه آوازی نه ترانه‌ ای
و من روز از پس روز
چون بیگانه‌ ای در آسمان و زمین زندگی می‌ کنم

گوئی تو راه روحم رابه بهشت و دوزخ بسته‌ ای
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
اگر تو موسیقی بودی
بی وقفه به تو گوش می‌ سپردم
و اندوهم به شادی بدل می‌ شد
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
بیا و سراغی از من بگیر
می‌ دانم باید جائی در این نزدیکی‌ ها باشی
بیا که تنهای تنهایم
در حسرت صدای بال کبوتر پیام
جائی می‌ روم که دیگر به چیزی نیاز ندارم
جائی که عزیزترین همراهم سایه‌ ای است
فقط بادی از میان درختان باغ زوزه می‌ کشد
و گور در یک قدمی‌ ست
اکنون از دنیا و هرچه در اوس تچه مانده برایم؟
تنها نان روزانه و کلام یک نفر

انسانی و آشنا و آواز چکاوک بر فراز سرم
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
آن ها مى گويند بيش از اين نمى توان نزديک بود
بيش از اين نمى توان عشق ورزيد
و من مثل سايه كه بخواهد از تن جدا شود
مثل تن كه بخواهد از جان جدا شود

مى خواهم كه از ياد بروم
 
موضوع نویسنده

رازآفرین

سطح
0
 
همیار سرپرست ادبیات
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست ادبیات
منتقد ادبیات
ناظر کتاب
ویراستار آزمایشی
ناظر تایید
گوینده آزمایشی
Nov
2,127
8,446
مدال‌ها
2
و اینک پاییز رسید پررنگ و میوه
چه دیر پا بود انتظار من
پانزده بهار سراسر شادکامی
زمین را در آغوش کشیدم
و هرگز از آن جدا نشدم
تا پاییز راز خفت خود را

در جانم زمزمه کرد
 
بالا پایین