*به نام خدا*
رمان آوین
مقدمه
دچار یعنی عاشق
و فکر کن که چه تنهاست
اگر ماهی کوچک ،
دچار دریای آبی بیکران باشد .
پارت ۱
همینجور که داشتم با آهنگ بدنم رو تکون میدادم با خواننده همخونی میکردم،
_تهران تا توکیو ، من فقط تو رو دوست دارم عزیزم تو کیو؟؟؟ دوست داری منو نفسسسس اخ که اگه مامان خونه بود پوستم رو میکند با این آهنگ خوندنم اهنگ رو قطع کردم و با حوله بدنم رو پاک کردم جلوی آیینه ایستادم و به چهره خودم زل زدم.. صورتم هم گرد بود هم بیضی شکل.. گونه های پر و برجسته ای داشتم که تو صورتم حسابی خودنمایی میکرد پوستم سفید بود البته نه از اون سفیداها نه روشن بود توی صورتم از همه بیشتر چشهام رو دوست داشتم چشمهای درشتِ به رنگ عسلی که با مژه های فر و بلند مشکیم حسابی دلفریبی میکرد دستی زیر موهای بلند مشکی خرماییم کشیدم و از اتاقم اومدم بیرون امروز روز جمعه بود نه دانشگاهی بود و نه کاری تو خونه داشتم خونه هم که الحمداالله مگس هم پر نمیزد هر کی سر کار خودش بود بابا و ارمان داداشم که حجره بودن مامانمم رفته خرید با زن عموم والا جاری مثل اینا من ندیدم انگار دو تا خواهرن به خاطر همین من زن عموم رو خاله مهتاب صدا میزنم از تو یخچال سیبی برداشتم و گازی بهش زدم بهتره یه زنگ به این آیناز گور به گوری بزنم حوصلم پوکیده حتما تا الان خوابیده نکبت شماره اش رو گرفتم داشت قطع میشد که صدای خواب آلودش پشت گوشی پیچید _هومم ؟ _هوم و درد کدوم گوری هستی؟ .. با حرص جیغ زد_خیلی خری آوین منو از خواب بلند کردی میگی کدوم گوریم خب رو تختمم دیگه؟
_خواب به خواب بشی الهی خب شد شوهر نکردی تو وگرنه... چنان جیغی زد که حس کردم پرده گوشم پاره شد گوشی رو از گوشم دور کردم صداش میومد_ دیوونه بی حیا خیلی بدی... بزار ببینمت میدونم باهات چیکار کنم ... خندیدم و گوشی رو به گوشم چسبوندم _اگه جیغ جیغت تموم شد زود آماده شو بیام دنبالت بریم بیرون آیناز_ ول کن جون من بزارش برای عصر _بیخود من از تو نظر نخواستم.. گفتم آماده میشی میام دنبالت اجازه حرف زدن بهش ندادم و گوشی رو قطع کردم هوفف اینم از این چون آیناز دیر آماده میشه میتونم راحت با خیال آسوده لباس برای خودم انتخاب کنم از تو کمد یه مانتو عروسکی سفید که روی آستین و گردنش طرح سنتی داشت رو برداشتم و با شال و شلوار سبز لجنی و پوشیدمشون نیازی به آرایش نبود به زدن یه رژ بسنده کردم با عطر شیرینم دوش گرفتم و بعد از برداشتن کیف و سوئیچم از خونه زدم بیرون سوار دویست شش مشکیم شدم پیش به سوی خونه آیناز .