فایل شده {آیتک} اثر ▪︎آرام کاربر انجمن رمان بوک▪︎

[AsAl°]

نام: آیتک
ژانر: عاشقانه، تراژدی
قالب:سپید
نویسنده:آرام
ویراستار: @سپید
کپیست: @شیر کاکائو

مقدمه:
زیبایی گیسوان پریشانت
چشمان را خیره می‌کند
چشمانت توانایی رسوخ را دارد
گویا تمام جهان مجذوب تو است
تویی که قلب و روح منی
ولی خودت ک.س دیگری را داری!

 

[mobina01]

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین ساب اشعار در حال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک درخواست جلد اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پرسش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]​

 

[AsAl°]

باران با اولین قطره
آذرخش با اولین غرش
کوه با نخستین سنگ
و جنگل با نخستین درخت آغاز شد
و حال عشق من و تو
با چه اولینی شروع شد
به یاد داری آیا
من که در خاطرم
فقط نگاهت هست و
رخنه رنگ چشمانت در وجودم!

 

[AsAl°]

ماه در حریر شب می‌رقصد و تو
گویا کاری جز شکستن قلب و جسم شیشه‌ای من نداری
حال تو را رد کجا جهان دفن کنم تا
خاطرات پژمرده‌ام سر به فلک نکشند
کجای جهان را بی‌دریغ برای تو بگردم
کجا را؟

 

[AsAl°]

سفید بودم و تو کاری جز کدر کردنم نداشتی
شیشه بودم و تو کاری جز شکستن قلبم یاد نداشتی
حال که به تو بیشتر از هر چیز نیاز دارم
کجایی؟
گویا کاری جز رفتن و سپید کردن موهایم یاد نداری!

 

[AsAl°]

عشق تو رخنه در وجود است
عشق تو هرگز متوقف نمی‌شود و
مانند دریا همراهم است
عشق تو همانند کوه تا ابد استوار است
و حال می‌خواهم بگویم عشق تو خیالی در ذهنم بیش نیست
و تو مانند عزیزان حقیقی نیستی!

 

[AsAl°]

گویی در نقش و نگار زلفت، جهان پیداست
گویی در تپش قلبت، آب روان جریان دارد
همان‌قدر آرام بخش
و حال می‌خواهم بگویم از خودم
از منی که وجودش در جهان نهان است
منی که با تو پیدا شدم و با رفتنت گم
از منی که نیستم در جهان!

 

[AsAl°]

گویی در انتهای برق چشمانت
محنت خانه کرده
چشمانت برقی دارد که
رفتن و نخواستن را فریاد می‌کشد.
رفتنی که در پی آغوش آخر بود.
رفتنی که در پی حرف آخر بود.

 

[AsAl°]

من تو را برای زندگی نخواستم
بلکه زندگی تو را برای من خواست
تویی در قلبم عجین شده‌ای
تویی که روح و جان منی!

 

[AsAl°]

روی شانه‌‌ی کی سرت را می‌گذاری
روی دست کی بوسه‌‌ی عشق می‌کاری
غربت تنهاییم صدایت می‌زند
اما تو معلوم نیست در دیار کی به سر می‌بری
گویا تمام جان من در صدای نفس‌های توست
اما جان تو در کجاست
در کجاست که مرا از خود ربوده است
کجاست؟