اشعار درحال تایپ {اتفاق اشتباهی} اثر ▪︎معصومه بخشی/آفل جور کاربر انجمن رمان بوک▪︎

[Afeljor]

نام مجموعه: اشتباه اتفاقی

ژانر: عاشقانه_اجتماعی_عارفانه

شاعر : معصومه بخشی

قالب: نو

مقدمه :

خوردن سیب برای حوا یک اشتباه اتفاقی بود خداوند فهمید انسان تا قدر داشته‌های خود را نداشته باشد معنای حقیقی خوشبختی را نمی‌فهمد با وجود عشق زیادش به آن‌ها درد را به رویشان سایه انداخت و آدم‌هایی در این میان بودند که دل به تاریکی بستند و با وجود دانستن این‌که این اتفاق یک اشتباه است به آن عشق ورزیدند!​

 

[mobina01]

با سلام.
شاعر عزیز، ضمن خوش‌آمدگویی و سپاس از انتخاب انجمن رمان بوک برای منتشر کردن
آثار خود؛ خواهشمندیم قبل از تایپ اشعار قوانین زیر را با دقت مطالعه کنید:
[قوانین ساب اشعار درحال تایپ]

پس از گذشت ده پست، در تاپیک زیر درخواست نقد شورا دهید:
[درخواست نقد اشعار]

پس از ارسال پانزده پست می‌توانید درخواست جلد برای اشعار خود دهید:
[تاپیک جامع درخواست جلد دلنوشته و اشعار]

پس از گذشت پانزده پست می‌توانید درخواست تعیین سطح برای اشعارتان بدهید:
‌[تاپیک درخواست تگ]

در صورتی که نمی‌خواهید به نوشتن اشعارتان ادامه دهید و یا سوالی دارید در این تاپیک اعلام کنید:
[تاپیک پرسش و پاسخ تالار شعر]

اگر اشعارتان به پایان رسید در این تاپیک اعلام کنید:
[اعلام پایان اشعار کاربران]

شاعران دقت کنند در صورتی که دو ماه تاپیکشان آپدیت نشود تاپیک بسته می‌شود.

●با آرزوی موفقیت شما
[ مدیریت تالار شعر]​

 

[Afeljor]

من می‌خواهم درگیر یک اشتباه شوم
با تو قدم زنم و بانی یک اتفاق شوم
تو در پرتگاهی هستی که هر آن میمیری
در این لحظه مرا در آغوش می‌گیری؟
چشمانت را می‌بندی و لبخند می‌زنی
برای آخرین بار مرا به خود پیوند می‌زنی؟
من می‌خواهم درگیر یک اشتباه شوم
از عشق چنان گویم که یک شهریار شوم​

 

[Afeljor]

#و آرزوها می‌آیند هنگامی که تو در انتظارشان نیستی...

(آرزو کردم تو را بینم بار دیگری
آرزویم به فنا رفت دیدم تو را با دیگری)

 

[Afeljor]

#می‌کشم سدی از جنس بلور
تا نریزد اشک‌ها با این دروغ
سوز شعرهایم نیست چون فروغ
با همین واژگان ساده می‌کنم شروع



(گاهی بغض تیزتر از یک چاقو می‌شود

آدمی ساکت انگار که جادو می‌شود)

 

[Afeljor]

#من راه شکستنت را از برم اگر نمی‌شکنم به این معنا نیست که خرم!


بغضی که اشک نداشته باشد درد دارد

فریادی که سکوت شود بسی زجر دارد

لبانم دوخته و هق‌هق کنان می‌خندم

بانی این حال مریض، خودش می‌فهمد

حرفی نمی‌زنم تامبادا دل او نشکند

خود من دلشکسته مواظبم او نشکند!

 

[Afeljor]

در زمستان سردی او برایم آفتاب شد
از عشق زیادش گفتند و داستان شد

 

[Afeljor]

#عشق آن است که تو را با کاستی‌ها بپذیرد
ورنه چه کسی است! که از کامل‌ها بپرهیزد؟

به هنگام خشم خودت را آزاد می‌گذاری
اما چرا روی خط قرمزها پا نمی‌‌گذاری!
من این محتاط بودنت را دوست دارم
خوبی‌های پنهانی‌ات را دوست دارم
تو را با تمامی اشتباهایت می‌پرستم
آن روی تاریک و اعتقاداتت را می‌پرستم

 

[Afeljor]

به کجا رفت؟ آن معصومیت نگاهت!
دگر نمی‌کنی؟ محکومیت و قضاوت!
در قلبت را به روی وسوسه‌ها باز کردی
من را رها! به چه کسی نیاز کردی!؟
دلت بایستی برای گذشته‌ها تنگ شود
هوس کورت کرده مبادا از سنگ شود
اشتباهت را ببخش به آیینه‌ها نگاه کن
شاید او هم بخشید! خدا را صدا کن

 

[Afeljor]

زندگی کردن را بی‌تو از یاد بردم
چون گلی روی تاقچه خاک خوردم
فراموش کردم و شمع تو را خاموش
آخر چه شد که به من زدی پاپوش!؟
آغوشی برای اشک‌هایت باز است
بد نمی‌گویم از تو این یک راز است
عذری نخواه اشتباه اتفاقی بودی!
یک مهمان دو روزه، افتخاری بودی!