- Dec
- 2,540
- 19,766
- مدالها
- 17
شفای من
سالهای پیش در یک غروب پاییزی
در خیابانی که سرانجام دانستم انتها ندارد،گم شد
مادرم در ایوان
وقوع خوشبختی را برای ما دو تن
من و مادرم
حدس زده بود
پاییز آمیخته به سایه و روشن ابر
به خانهی ما سقوط کرد
از هفتهی پیش
صدای برگها را شنیده بودیم
آمیخته به ابر بودم
زبانم لکنت داشت
قدر و منزلت اندوه را میدانستم
سالهای پیش در یک غروب پاییزی
در خیابانی که سرانجام دانستم انتها ندارد،گم شد
مادرم در ایوان
وقوع خوشبختی را برای ما دو تن
من و مادرم
حدس زده بود
پاییز آمیخته به سایه و روشن ابر
به خانهی ما سقوط کرد
از هفتهی پیش
صدای برگها را شنیده بودیم
آمیخته به ابر بودم
زبانم لکنت داشت
قدر و منزلت اندوه را میدانستم