- Sep
- 2,671
- 7,019
- مدالها
- 2
فریاد زد:
-ازش بگذر مامان.
غیبش زد و به سورنا نگاه کردم،خشمگین بهمخیره بود، به چاقوی که در دستش بود نگاه کردم دستش را مشت کرد و بهم حمله کرد
تعادلم را از دست دادم و روی زمینافتادم
چاقو را روی گولم گذاشت،تیزی چاقو هر لحظه ممکن بود گلویم را بشکافه.
گفت:
-شاهین تو دریای غرق شد،هُشام سرش بریده شد،رفیقت عثمان قلبش شکافته شد ولی تو،از تو نفرین شده گذشت.
فریاد زدم:
-من لمسش نکردم،من کمک کردم فرار کنه.
دستش را شل می کند و نگاهش به من ثابت شد وادامه دادم:
-اون شب،بهش دست درازی نکردم من،اره خودم کمک کردم فرار کنه.
از من فاصله گرفت روی زمین نشست وگفت:
-دخترم،عروسکم کشتید این بچه باهاتون چکار کرد؟ پرپرش کردید؟ ها؟
***
-سورنا خانم؟
به دست های پیر و افتاده اش نگاه کردم و گفتم:
-امروز دوست داری بری دیدن سایه؟
سورنا:
-با بچه ها بریم؟
باشه ایی گفتم، و برگشتم به سایه و ارش نگاه کردم درحال بازی بودند به سمتشون رفتم وگفتم:
-بابایی،برید به مامان بگید لباس گرم تنتون کنه تا بریم دیدن سایه منتظرمون هست.
سایه کوچولو با خوشحالی بالا پایین می پرید وگفت:
-اخ جون جنگل عروسک ها.
هر شروعی، پایانی دارد...
-ازش بگذر مامان.
غیبش زد و به سورنا نگاه کردم،خشمگین بهمخیره بود، به چاقوی که در دستش بود نگاه کردم دستش را مشت کرد و بهم حمله کرد
تعادلم را از دست دادم و روی زمینافتادم
چاقو را روی گولم گذاشت،تیزی چاقو هر لحظه ممکن بود گلویم را بشکافه.
گفت:
-شاهین تو دریای غرق شد،هُشام سرش بریده شد،رفیقت عثمان قلبش شکافته شد ولی تو،از تو نفرین شده گذشت.
فریاد زدم:
-من لمسش نکردم،من کمک کردم فرار کنه.
دستش را شل می کند و نگاهش به من ثابت شد وادامه دادم:
-اون شب،بهش دست درازی نکردم من،اره خودم کمک کردم فرار کنه.
از من فاصله گرفت روی زمین نشست وگفت:
-دخترم،عروسکم کشتید این بچه باهاتون چکار کرد؟ پرپرش کردید؟ ها؟
***
-سورنا خانم؟
به دست های پیر و افتاده اش نگاه کردم و گفتم:
-امروز دوست داری بری دیدن سایه؟
سورنا:
-با بچه ها بریم؟
باشه ایی گفتم، و برگشتم به سایه و ارش نگاه کردم درحال بازی بودند به سمتشون رفتم وگفتم:
-بابایی،برید به مامان بگید لباس گرم تنتون کنه تا بریم دیدن سایه منتظرمون هست.
سایه کوچولو با خوشحالی بالا پایین می پرید وگفت:
-اخ جون جنگل عروسک ها.
هر شروعی، پایانی دارد...
آخرین ویرایش: