جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

رها شده [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته فرهنگ و ادب توسط اِمانو با نام [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 603 بازدید, 14 پاسخ و 13 بار واکنش داشته است
نام دسته فرهنگ و ادب
نام موضوع [اسارت در قفس] از «YAGAMI کاربر انجمن رمان بوک»
نویسنده موضوع اِمانو
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط اِمانو
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
جوری است که گویی زندگی‌اش دارد از کار می‌اوفتد. تصوراتش سیاه می‌شوند، احساساتش محدود می‌شوند، کلماتش کوتاه می‌شوند، اشتیاق هم صحبتی‌اش ناپدید می‌شود، و همهٔ این‌ها چیزی را می‌سازند، که لحظه‌هایش تباه می‌شوند.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
وقتی شروع به کشیدن می‌کرد، هیچ چیزی زیباتر از برآمدگی‌های گوشت و تیرگی‌های پوستی که آدم‌های دیگر آن را زخم نام‌گذاری کرده بودند نمی‌دید. تمام هنر او پر بود از به تصویر کشیدن درد، پر از چهرهٔ آثار خالقی به نام زجر، پر از التهاب پوستی و پر از فریادهای خفه شدهٔ گم شده در رنگدانه.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
بسیار خسته‌تر از آن بود که خستگی‌اش را انکار کند. بسیار ناامیدتر از آن که ناامیدی‌اش را از سایرین پنهان کند. در منتهای چشمانش آتشی نیست که بدرخشد. او می‌خندد اما هیچکس نمی‌خندد. او می‌گرید اما کسی نمی‌گرید. چنان رنجور، چنان بیمار که کسی پی دوای دردش نمی‌دَوَد.
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
اگر درد مشترک داشتن باعثِ تسکین است، چرا تعفن بویِ عفونت زده زخم‌های ما از بین نمی‌رود؟ دارد خون‌‌ریزی می‌کند، چرا چکیده اشک‌های روی گونهٔ او پاک نمی‌شود؟
 
موضوع نویسنده

اِمانو

سطح
3
 
دلنویس انجمن
نویسنده ادبی انجمن
کاربر ویژه انجمن
Jul
1,435
7,822
مدال‌ها
6
تق‌تق. باران می‌زد و صدای گوش‌خراشِ برخوردِ شدیدش به زمین، روی سقفِ ذهنِ کبود از خونِ لخته شدهٔ افکارِ آشفته‌ش کوبیده می‌شد. صدای محوی از همهمه‌ی تن‌های خیس از اشک‌های جنون‌وارِ آسمان بینِ هزارتوی مغزش می‌پیچید و در آخر؛ قدم‌ِ تندِ رهگذر‌هایی که از کنارِ درِ فلزی می‌گذشتند و اما توجهی به جسمِ گلوله شده در بارانیِ قرمز رنگی که لبِ پله‌های یخ‌زده نشسته بود و با چشم‌های مملو از سکوتِ ابر‌های نارنجی‌ای که تقلای پیچیده شدن درونِ آغوشِ امنت را درونِ خودشان جا‌ داده بودند، به هیچ‌ کجا خیره شده بودند و از سرمای نه باران، بلکه تنهاییِ تعفن‌آورِ این دیوار‌هایی که انگار با نفسِ مرگ نقاشی شده بودند، می‌لرزید، نداشتند.
 
بالا پایین