جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار امیر خسرو دهلوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط *نبوا* با نام اشعار امیر خسرو دهلوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,369 بازدید, 109 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار امیر خسرو دهلوی
نویسنده موضوع *نبوا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
چون نآرم آنکه فارغ زان آشنا گریزم
گه در فسون نشینم، گه در دعای گریزم

بوی کشنده او خود همره صبا شد
خلق از سموم وادی، من از صبا گریزم

شمشیر بر کشیده عشق و مرا در آن کوی
پای خرد شکسته چون از بلا گریزم

هر جانور که باشد بگریزد از بلایی
من خود بلای خویشم، از خود کجا گریزم؟

خسرو، مگوی در کش پا از طواف کویش
کو نیست آن حریفی کز وی به پا گریزم
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
ابر می بارد و من می شوم از یار جدا

چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع

من جدا گریه کنان، ابر جدا، یار جدا
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش

شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را

ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد ک.س

که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
چنانی در نظر نظارگان را

که رونق بشکنی مه پارگان را

چنان نالان همی گردم به کویت

که دل خون می شود نظارگان را

تو در خواب خوش و من بی تو هر شب

شمارم تا سحر سیارگان را

زبس کاین رنج من به می نگردد

ز من بگرفته دل غمخوارگان را

دوای درد من بر توست، لیکن

تو چاره کی کنی بیچارگان را

روی گر، ای صبا، در خانه او

بگویی قصه آوارگان را

دل دیوانه خسرو نکو نیست

چگویم بد پری رخسارگان را
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
ای معدن ناز، ناز تا کی؟

بر من در تو فراز تا کی؟

در حسرت یک نظر بمردیم

چشم تو به خواب ناز تا کی؟

تو ابروی خویش می پرستی

در قبله کج نماز تا کی؟

شمعم خوانی و سوزیم زار

بر سوخته ها گداز تا کی؟

بس نیست هلاک من به زلفت

دیگر شب من دراز تا کی؟

تیری که بر سی*ن*ه خورد محمود

در کشمکش ایاز تا کی؟

بخل تو برای نیم بوسی

بر خسرو پاک باز تا کی
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
صد هزاران آفرین جان آفرین پاک را

کافرید از آب و گل سروی چو تو چالاک را

تلخ می گویی و من می بینمت از دور و بس

زهر کی آید فرو، گر ننگرم مواد را

غنچه دل ته به ته بی گلرخان خونست از آنک

بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

بوستان زندان نماید، مردم غمناک را

چون ترا بینم، هم از چشم خودم در رشک، از آنک

کرد تردامن رخت این چشمهای پاک را

گر به کویت خاک گردم نیست غم، لیکن غم است

کز سر کویت بخواهد باد برد این خاک را

شهسوارا، عیب فتراک است صید چون منی

گاه بستن عذرخواهی کن ز من فتراک را

چون دلم زو چاک شد، ای پندگو، راضی نیم

از رگ جان خود اردوزی در این دل چاک را

چشمه عمرست و خلقی در پیش، حیفی قویست

آشنایی با چنان دریا، چنین خاشاک را

ناله جانسوز خسرو کو به دلها شعله زد

رحمتی ناموخت آن سنگین دل ناباک را
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
ابر می‌بارد و من می‌شوم از یار جدا
چون کنم دل به چنین روز ز دلدار جدا؟

ابر و باران و من و یار ستاده به وداع
من جدا گریه‌کنان، ابر جدا، یار جدا

سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی‌سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر موی به زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده از بهر تو خونبار شد، ای مردم چشم
مردمی کن، مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

دیده صد رخنه شد از بهر تو، خاکی ز رهت
زود برگیر و بکن رخنه دیوار جدا

می‌دهم جان مرو از من، وگرت باور نیست
پیش از آن خواهی، بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نپاید چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
نمی‌گویم به وصل خویش شادم گاه گاهی کن

بلاگردان چشمت کن مرا گاهی نگاهی کن
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
بیا بیا که مرا طاقتِ جدایی نیست
رهامکن که دلم را زِ غم، رهایی نیست
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
خبرت هست؟ که از خویش خبر نیست مرا
گذری کن که زغم راه گذر نیست مرا
 
بالا پایین