جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار امیر خسرو دهلوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط *نبوا* با نام اشعار امیر خسرو دهلوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,371 بازدید, 109 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار امیر خسرو دهلوی
نویسنده موضوع *نبوا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
سبزه نوخیز و هوا خرم و بستان سرسبز
بلبل روی سیه مانده ز گلزار جدا

ای مرا در ته هر بند ز زلفت بندی
چه کنی بند ز بندم همه یکبار جدا

دیده ام بهر تو خونبار شد ای مردم چشم
مردمی کن مشو از دیده خونبار جدا

نعمت دیده نخواهم که بماند پس از این
مانده چون دیده از آن نعمت دیدار جدا

می دهم جان ، مرو از من، وگرت باور نیست
بیش از آن خواهی بستان و نگهدار جدا

حسن تو دیر نماند چو ز خسرو رفتی
گل بسی دیر نماند چو شد از خار جدا
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
ای باد، سلام دلم آنجا برسانی
بوسی ز لبم بر کف آن پا برسانی

یکبار رسانیش سلام همه عشاق
صد بار از آن من تنها برسانی

بسیار بگردیش ز ما گرد سر آنگاه
صد سجده فرضش ز سر ما برسانی

این پیرهن چاک به خون غرقه که دارم
پنهان ببری از من و پیدا برسانی

دیرینه پیامی که برون داده ام از دل
پرورده به خونهای دل آنجا برسانی

کردیم به خوناب جگر نقش به چهره
این قصه به آن یوسف دلها برسانی

گر بر سر خسرو گذری، دوست، هماناک
عمر وی از امروز به فردا برسانی
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
مرا دردیست اندر دل که درمان نیستش یارا
من و دردت، چو تو درمان نمی خواهی دل ما را

منم امروز، و صحرایی و آب ناخوش از دیده
چو مجنون آب خوش هرگز ندادی وحش صحرا را

شبت خوش باد و خواب مستیت سلطان و من هم خوش
شبی گر چه نیاری یاد بیداران شبها را

ز عشق ار عاشقی میرد، گنه بر عشق ننهد ک.س
که بهر غرقه کردن عیب نتوان کرد دریا را

بمیرند و برون ندهند مشتاقان دم حسرت
کله ناگه مبادا کج شود آن سرو بالا را

به نومیدی به سر شد روزگار من که یک روزی
عنان گیری نکرد امید، هم عمر روان ما را

مزن لاف صبوری خسروا در عشق کاین صرصر
به رقص آرد چو نفخ صور، کوه پای بر جا را
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
نبود یار من آن را که یار داشتمی
گهی به دیده و گه در کنار داشتمی

ز من برید و غمم یادگار داد که کاش
دو سه دگر هم ازین یادگار داشتمی

به ناز گفتی گه گه من از آن توام
دروغ گفتی و من استوار داشتمی

خراب کرده خوبانست خان و مان دلم
وگر نه بهتر ازین روزگار داشتمی

به قهر می کشدم عشق و این همان خصم است
که پیش ازین من نادانش خوار داشتمی

به باغ کاش بهم بودمی که تا پیشش
ز خون دیده زمین لاله زار داشتمی

کدام گل ته او بود تا دو دیده خویش
برفتمی و به بالای خار داشتمی

خراشها که درین سی*ن*ه بودی از کف پاش
برین جراحت جان فگار داشتمی

دریغ یک سر خسرو هزار بایستی
که تیغ او را مشغول کار داشتمی
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
جهانی به خواب خوشست و من از غم به بیداری
خورد هر ک.س آب خوش دل من به خونخواری

شب از غم بود صد سالم همه شب ز غم ناله
نباشد چنین حالم گرم دل کند یاری

گو کنم چو کم کاری هوای چون تو یاری
جفا کن کنون باری که میرم به دشواری

زدی غمزه و هر دم نمایی رخ و لب هم
چه بخشی کنون مرهم که زخمی زدی کاری

چو بر کنگرش جو جو ترا جلوه باید نو
رگ جانم ببرد خسرو کمندت به دست آری
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
خوش خلعتی است جسم ولی استوار نیست
خوش حالتی است عمر ولی پایدار نیست
خوش منزلی است عرصه ی روی زمین دریغ
کانجا مجال عیش و مقام قرار نیست
دل در جهان مبند که ک.س را ازین عروس
جز آب دیده خون جگر در کنار نیست
غره مشو ز جاه مجازی به اعتبار
کاین جاه را به نزد خدا اعتبار نیست
زنهار اختیار مکن بهر منزلی
کانجا بدست هیچکس اختیار نیست
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
کاری چو برنیاید از آه صبح خیزم
تا چند هر زمانی با بخت بر ستیزم

از عزت در تو خواهم کشم به دیده
خاک درت که از وی خاشاک و خس نبیزم

در آرزوی خوابم کت گه گهی ببینم
میرم چنان که هرگز تا حشر برنخیزم

از تیغ جور، جانا، گر خون من بریزی
مهرت ز دل نریزم، گر بر زمین بریزم

بر تیغ کند باید کشتن چو من کسی را
زحمت بود که داری مهمان به تیغ تیزم

از هول رستخیزم، والله، خبر نباشد
پیش آید ار به ناگه در حشر رستخیزم

سوی تو می گریزم آنگه که زنده مانم
بکشد مرا خیالت، گر سوی خود گریزم

بر ماست نظم خسرو ناوک زنی ندانم
کاهوی هندوم من یا اشتر حجیزم
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
رفتیم ما و دل به یکی سو گذاشتیم
جان خراب نیز همان سو گذاشتیم

ماییم و راه دوری و تا باز کی رسد؟
جان و دلی که بر سر آن کو گذاشتیم

بگذاشتیم روی عزیزی که سالها
عمر عزیز خویش بر آن رو گذاشتیم

آن بخت کو که در خم بازو کشیم باز
آن گردنی که از غم بازو گذاشتیم

آن دل که او ز ما سر مویی جدا نبود
آویخته به حلقه آن مو گذاشتیم

دل بوی وصل داشت، کنون رنگ خون گرفت
این رنگ از آن ما شد و آن بو گذاشتیم

هر بار گفته ای که ز پهلوی من برو
رفتیم اینک از تو و پهلو گذاشتیم

خوبی که دل به صحبت یاران گرفته بود
بگسست سلک صحبت و آن خو گذاشتیم

زین پس وفا ز عمر نجوییم، خسروا
چون روی دوستان وفا جو گذاشتیم
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
هر دم گذر به کوی و سرایی که ما کنیم
هویی فتد ز ناله و وایی که ما کنیم

با ما دل آنچه کرد کنیمش اگر کباب
هستش هنوز سهل سزایی که ما کنیم

روز از کجا گواهی شبهای ما کند؟
چون صبح کافری ست، گوایی که ما کنیم

ای پندگو، مگو که «دعا کن ز بهر صبر»
تعویذ شاهد است دعایی که ما کنیم

با همچو تو حریف که جان می برد به لاغ
خود را زنیم تیر دعایی که ما کنیم

بربت بر، ای فرشته، که در خورد کعبه نیست
گاه نماز رسم و ریایی که ما کنیم

لاف وفا زنیم و بنالیم از جفات
سگ به بسی بود ز وفایی که ما کنیم

بر مشتری خرام که ارزی هزار مهر
جانی و دیده ایست بهایی که ما کنیم

خسرو ز عشق بی سرو پا باشد، چنین بود
احوال خویش را سر و پایی که ما کنیم
 
موضوع نویسنده

*نبوا*

سطح
2
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Mar
1,662
11,432
مدال‌ها
5
هر شب به کوی وصل تو دزدیده ره کنیم
پیش در از طفیل سگان خوابگه کنیم

دزدیم هر طرف نظر از بیم مردمان
وانگاه در رخ تو به دزدی نگه کنیم

روزی دو دیده چار نشد، وه که با تو چند
در چار سوی راه تو دیده به ره کنیم؟

شطرنج عشق باز که ما بهر نرد تو
خود را به مات گاه رسانیم و شه کنیم

نخست کن، ای فرشته، خط یار بهر ما
باری چنین چو نامه خود را سیه کنیم

هان ای، حریف می خور و می، زنده ایم ما
ور توبه مردن است، بیا تا گنه کنیم

صوفی و شیم و داد کله چون نمی دهیم
به گر ز پای تابه مستان کله کنیم

رندان مفلسیم و اگر دسترس بود
خمهای می سیل به هر کوی و ره کنیم

گفتی که «پر دهم دو سه گر، خسروا، خوری »
در ماهه می بیار، مبادا که نه کنیم
 
بالا پایین