جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار امیر خسرو دهلوی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط *نبوا* با نام اشعار امیر خسرو دهلوی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,375 بازدید, 109 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار امیر خسرو دهلوی
نویسنده موضوع *نبوا*
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
مجموعه اشعار امیر خسرو دهلوی
[مدیر تالار شعر]
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
آن همه دعوی که اول عقل دعوی دار کرد
دید چون رویت به عجز خویشتن اقرار کرد

رنج بیداری شبهای غم روشن نبود
خفته بودم پیش ازین، هجر توام بیدار کرد

سجه گر زنار شد بر مشکن، ای پرهیزگار
کاینچنین ها آدمی از بهر دل بسیار کرد

درج یاقوت لب لیلی مفرح هست، لیک
کی توان بیچاره مجنون را بدان هشیار کرد

داند آن کز گلرخان خورده ست خاری بر جگر
کز چه بلبل در گلستان ناله های زار کرد

دارد اندر دل غباری وقت تست، ای گریه،هان
کار کن اندر دلش، گر می توانی کار کرد

سنگدل یارا، اثر در تو نکرد آهی که آن
کشت اهل درد را بیدرد را افگار کرد

با من بیمار شیرین گشت معجون اجل
زانکه عشقت چاشنیی خویش با آن یار کرد

هر چه خسرو پیش ازین در پیش خوبان سجده کرد
پیش محراب دو ابروی تو استغفار کرد
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
اثری نمانْد باقی ز من اَندر آرزویت
چه کنم که سیر دیدن نتوان رخ نکویت

همه روز گرد کویَت، همه شب بر آستانت
غرضی جز این ندارم که نظر کنم به رویت

خِرد و ضمیر و هوش و دل‌و جان‌و چشم من شد
ز همه خیالْ خالی، به جز از خیال رویت

پس از این به دیده خواهم به طواف کویَت آیم
که بِسود تا به زانو قدمم به جست‌وجویت

ز نسیم جانفزایت، دلِ مرده زنده گردد
ز کدام باغی ای‌جان که‌چنین خوش‌است بویت...
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
باز جانا، آتش شوق تو در جان جا گرفت
خانه صبر از غمت سر تا به سر سودا گرفت

سرو نازم رقص رقصان دی درآمد در سماع
حلقه حلقه عاشقان را جان و دل یغما گرفت

آتش سی*ن*ه اگر چه مدتی می‌سوخته‌ست
عاقبت شعله زد و از راه دل بالا گرفت

من به نقد امروز با وصل بتانم در بهشت
زاهد بیچاره در دل وعده فردا گرفت

هر محبی کو قدم در راه عشق از صدق زد
پیش محبوب او به آخر پایه اعلا گرفت

دولت خسرو همین باشد که او در کوی دوست
با سگانش همنشین شد منصب والا گرفت
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
نو بهار است و گل و موسم عید ای ساقی
باده نوش و گذر از وعد و وعید ای ساقی

روز محشر نبود هیچ حسابش به یقین
هر که در کوی مغان گشت شهید ای ساقی

گشت پیمانه چو تسبیح روان در کف شیخ
تا ز لعل تو یکی جرعه کشید ای ساقی

حاصل از عمر ندارد به جز از حسرت و درد
هر که عید است ز میخانه بعید ای ساقی

آنکه در کوی محبت قدم از صدق نهاد
دگر او پند ادیبان نشنید ای ساقی

بار ها کرده بدم توبه ز می باز مرا
چسم مسـ*ـت تو به میخانه کشید ای ساقی

زاهد از شرم تو دایم سر انگشت گزد
جز در میکده جایی مگرید ای ساقی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
باز آ که شهر بی تو تاریک و تیره باشد
در شهر بی تو نتوان والله که در جهان هم

خواهی بدیده بنشین خواهی به سی*ن*ه جاکن
سلطان هر دو ملکی این زان تست وآن هم

صد منت از تو بر من کز دولت جمالت
بد نام شهر گشتم رسوای مردمان هم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
یار اگر برگشت در تیمار بودن هم خوش است
ور شکیبایی بود بی یار بودن هم خوش است

عزتی گر نیست ما را نزد خوبان، عیب نیست
عاشقان را پیش خوبان خوار بودن هم خوش است

جنگهای او خوش است ار آشتی را جا بود
وزعتاب و خشم در آزار بودن هم خوش است

گر چه خفتن خوش بود با یار در شبهای وصل
لیک در شبهای غم بیدار بودن هم خوش است
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
در سرم تا ز سر زلف تو سودایی هست
دل شیدای مرا با تو تمنایی هست

هر شبی در غم هجرت شب یلداست مرا
که به سالی به جهان یک شب یلدایی هست
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
ای به خشم از بر من رفته و تنها مانده
تو ز جان رفته و درد تو به هر جا مانده

تا تو، ای دیده بینای من، اندر خاکی
نیست جز خاک درین دیده تنها مانده

خرمی تو که از ناکسی ام واماندی
وای بر من که من از چون تو کسی وامانده

گله زین سوختگی با که کنم چون جز دل
نیست سوزنده کسی بر من رسوا مانده

آه و صد آه که ایمن نیم از آتش آه
گر چه سر تا قدمم غرقه دریا مانده

ای مسلمانان، یارب دل تان سوخته باد
گر نسوزد دل تان بر من تنها مانده

لؤلؤی دیده عزیز است به چشم من، ازآنک
یادگاری ست کز آن لؤلؤی لالا مانده

قدر وامق چه شناسد مگر آن سوخته ای
که بود یک شبی ار پهلوی عذرا مانده

کَس نداند غم خسرو مگر آن ک.س که مباد
بی چراغی بود اندر شب یلدا مانده
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
مهر تو در دل من مانند جان نشسته
همچون منت به هر سو صد ناتوان نشسته

من با دو چشم گریان پیوسته در فراقت
تو شادمان و خرم با دیگران نشسته

گر خون چکد ز دیده زین غصه جای آنست
تا کی توانت دیدن با این و آن نشسته

یک شب به کلبه ما گر بگذری ببینی
گرد فراق و محنت بر خان و مان نشسته

بخرام سوی گلشن، تا هر طرف ببینی
بلبل ز شوق رویت ناله کنان نشسته

آیا بود که بینم روزی به کام خویشت
از دشمنان بریده با دوستان نشسته

از گرد ره، نگارا، عمری ست تا که خسرو
از بهر پای بوست بر آستان نشسته
 
بالا پایین