مجموعه اشعار اشعار سعید ابوالخیر

[mobina01]

تا تو هوس خدای از سر ننهی
در هر دو جهان نباشدت روی بهی

ور زانکه به بندگی فرود آری سر
ز اندیشه این و آن بکلی برهی

 

[mobina01]

در دیده به جای خواب آب است مرا
زیرا که به دیدنت شتاب است مرا

گویند بخواب تا به خوابش بینی
ای بی‌خبران چه جای خواب است مرا

 

[mobina01]

ای دل همه خون شوی شکیبایی چیست
وی جان بدرآ این همه رعنایی چیست

ای دیده چه مردمی‌ست شرمت بادا
نادیده به حال دوست بینایی چیست

 

[mobina01]

دل کیست که گویم از برای غم توست
یا آن‌که حریم تن سرای غم توست

لطفی‌ست که می‌کند غمت با دل من
ورنه دل تنگ من چه جای غم توست

 

[mobina01]

عیب همه مردمان به چشمش نیکوست

معیوب همه عیب کسان می‌نگرد

از کوزه همان برون تراود که در اوست

 

[mobina01]

گفتم: چشمم، گفت: به راهش می‌دار
گفتم: جگرم، گفت: پر آهش می‌دار

گفتم که: دلم، گفت: چه داری در دل
گفتم: غم تو، گفت: نگاهش می‌دار

 

[mobina01]

بی روی تو رای استقامت نکنم
کسی را به هوای تو ملامت نکنم

در جستن وصل تو اقامت نکنم
از عشق تو توبه تا قیامت نکنم

 

[mobina01]

عاشق همه دم فکر غم دوست کند
معشوق کرشمه‌ ای که نیکوست کند

ما جرم و گنه کنیم و او لطف و کرم
هر ک.س چیزی که لایق اوست کند

 

[mobina01]

از دفتر عشق هر که فردی دارد
اشک گلگون و چهر زردی دارد

بر گرد سری شود که شوری‌ست در او
قربان دلی رود که دردی دارد

 

[mobina01]

در سلسله عشق تو جان خواهم داد
در عشق تو ترک خانمان خواهم داد