مجموعه اشعار اشعار سعید ابوالخیر

[mobina01]

عاشق نتواند که دمی بی غم زیست
بی یار و دیار اگر بود خود غم نیست

خوش آن که بیک کرشمه جان کرد نثار
هجران و وصال را ندانست که چیست

 

[mobina01]

مجنون و پریشان توام دستم گیر
سرگشته و حیران توام دستم گیر

هر بی سر و پا چو دست‌گیری دارد
من بی سر و سامان توام دستم گیر

 

[mobina01]

از لطف تو هیچ بنده نومید نشد
مقبول تو جز مقبل جاوید نشد

مهرت به کدام ذره پیوست دمی
کان ذره به از هزار خورشید نشد

 

[mobina01]

وصل تو کجا و من مهجور کجا
دردانه کجا حوصله مور کجا

هر چند ز سوختن ندارم باکی
پروانه کجا و آتش طور کجا

 

[mobina01]

ما دل به غم تو بسته داریم ای دوست
درد تو بجان خسته داریم ای دوست

گفتی که به دل‌شکستگان نزدیکم
ما نیز دل‌شکسته داریم ای دوست

 

[mobina01]

جز وصل تو دل به هر چه بستم توبه
بی یاد تو هر جا که نشستم توبه

در حضرت تو توبه شکستم صدبار
زین توبه که صد بار شکستم توبه

 

[mobina01]

گر طالب راه حق شوی ره پیداست
او راست بود با تو، تو گر باشی راست
وانگه که به اخلاص و درون صافی
او را باشی بدان که او نیز تراست​

 

[mobina01]

صاحب خبران دارم آنجا که تو هستی
یک دم زدن از حال تو غافل نِیَم ای دوست​

 

[mobina01]

دوست بر دوست رفت یار بر یار
خوش‌تر ازین هیچ در جهان نبود کار​

 

[mobina01]

آن یار که عهد دوست‌داری بشکست
می‌رفت و منش گرفته دامن در دست
می‌گفت دگر باره به خواب‌م بینی
پنداشت که بعد از او مرا خوابی هست​