- Mar
- 10,700
- 27,711
- مدالها
- 9
نور را پیمودیم
دشت طلا را درنوشتیم
افسانه را چیدیم و پلاسیده فکندیم
کنار شن زار آفتابی سایه بار ما را نواخت
درنگی کردیم
بر لب رود پهناور رمز
رویاها را سر بریدیم
ابری رسید و ما دیده فرو بستیم
ظلمت شکافت زهره را دیدیم
و به ستیغ برآمدیم
آذرخشی فرود آمد
و ما را در نیایش فرو دید
لرزان گریستیم
خندان گریستیم
رگباری فرو کوفت :
از در همدلی بودیم
سیاهی رفت
سر به آبی آسمان ستودیم
در خور آسمانها شدیم
سایه را به دره رها کردیم
لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
سکوت ما به هم پیوست
و ما " ما " شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک آمدم و
بنده شدم
تو بالا رفتی و
خدا شدی ...
دشت طلا را درنوشتیم
افسانه را چیدیم و پلاسیده فکندیم
کنار شن زار آفتابی سایه بار ما را نواخت
درنگی کردیم
بر لب رود پهناور رمز
رویاها را سر بریدیم
ابری رسید و ما دیده فرو بستیم
ظلمت شکافت زهره را دیدیم
و به ستیغ برآمدیم
آذرخشی فرود آمد
و ما را در نیایش فرو دید
لرزان گریستیم
خندان گریستیم
رگباری فرو کوفت :
از در همدلی بودیم
سیاهی رفت
سر به آبی آسمان ستودیم
در خور آسمانها شدیم
سایه را به دره رها کردیم
لبخند را به فراخنای تهی فشاندیم
سکوت ما به هم پیوست
و ما " ما " شدیم
تنهایی ما تا دشت طلا دامن کشید
آفتاب از چهره ما ترسید
دریافتیم و خنده زدیم
نهفتیم و سوختیم
هر چه بهم تر تنهاتر
از ستیغ جدا شدیم
من به خاک آمدم و
بنده شدم
تو بالا رفتی و
خدا شدی ...