جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار سیاوش کسرایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ام کا اچ p.r با نام اشعار سیاوش کسرایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,173 بازدید, 49 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار سیاوش کسرایی
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
خواب می بینم
که دماوند گران سنگ از میان رفته است
کوه ورجاوند پیروزی
کوه پیشانی بلند آسمان آهنگ
از میان رفته است
خواب می بینم
کز همه موی سپید و یال سیم اندود
ریشه هایی مانده خون آلود
کوه زیبا از میان رفته است
و تهی جای عظیمش معبر بادی است پیچنده
گرد من تا چشم می بیند
سر به سر لوت بیابان است
وندر آن جا سوگوارانند
آشنایانند و یارانند
خسته یا افتاده یا بشکسته جان درهم
مردمی همچون کلوخ کهنه اند و بی قرارانند
آسمان بسته است
آسمان بسته است همچون طاقهای ضربی مسجد
کاشی اش را سیمهای خارداری نقش افکنده است
بر فراز پشته ای از کاه بنشسته
مرد لوچی کز فلز اعتقاد مردمان بر پایشان زنجیر می بندد
وز هراسی سخت
سخت می خندد
خواب می بینم
کز کنار بام
دختری گردن کشیده چون نهال لاله ای غمگین
دستمال آبی اش را می دهد بر باد
رهگذاری پاپتی مشتاق
می دود آغوش بگشوده
در پی آن آبی ژولیده با باد پیچیده
تا میان شهر خلوت شهر آسوده
خواب می بینم
در کنار بوته زاری شاعری فریاد می دارد
دامن گلهای یاس آبی ام هر شب
عطر نیلی فام خود را پخش خواهد کرد
و من از دریای تنهایی
غنچه مرجان رنگارنگ خواهم چید
در کنار بوته زار اما
سوسمار از تشنگی بر خاک می میرد
عاشقی آنسوترک آواز می خواند
همره پرواز لک لک های وحشی از دیار ما
مرغ شب پیما سفر کردی
باز اما باز
من مسیرت را به روی جاده های کهکشان تا صبح
پاس خواهم داد
من ولی در خواب می بینم
کوه کوهان از میان رفته است
خوابهای تیره می بینم
من در اعماق سیاه خواب
مردمی بی چهره می بینم
مردم بی چهره خاموشند
مردم بی چهره سر تا پا سیه پوشند
دستمال کوچک آبی
از میان مردم خاموش می لغزد
پاپتی پوینده و خواهان میان شهر می رقصد
مردم بی چهره می جنبند
مردم بی چهره در مهتاب می رقصند
یکنفرشان دست را در رقص وحشت می کند از تن جدا آنجا
یک نفر سر
یک نفر پا
وای
خواب دهشت زا
هر کسی دست آوریده های خون آلوده خود را کند ازپیکر
می نهد بر خاک
باشد از این هدیه ها کم کم
پر شود ویرانه ماتم
قدر برآرد کوه یکتایی که سر می سود بر افلاک
مردم بی چهره پا کوبان و وحشتناک می رقصند
پیش می ایند با آهنگ طبل قلبشان بی باک می رقصند
من به خود در خواب می تابم
منهراسان چشم می بیندم درون خواب می خوابم
باز می بینم
یک به یک از طاق ضربی کاشی گلدار می ریزد
باد
در مسیرش عطر نیلی فام شب از قله های شعر می روید
عاشقان خفته را انگشت سرد صبحدم بر شیشه می کوبد
دستمال آبی پندار
همچو رویاهای مهتابی شبان پردار
بر تمام کوچه های خواب من پروازمی گیرد
گاه چون دریا
دامن افشان بی کران مواج
گاه همچون پاره ای از آسمان خوش رنگ
خستگی از چشمهای خسته من باز می گیرد
و سر انگشتان مرد رهگذر چون خار
از تمام شهر می روید
جنگلی می گردد از انگشتها وز میوه های دوستی سرشار
و صدای تاپ تاپ مرد پاپتی در شهر می پیچد
می گشایم چشم
در اتاقم هستم و سرماست
از میان نقشهای یخ که روی شیشه ها بسته
قله پنهان در غبار مه
قامت رعنای کوه جاودان پیداست .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
ای کشیده سر سحرگاهان در این میدان
ای گرفته طعمه پیچیده ای را باز بر منقار
ای بلند سرد بی رفتار
میوه های دیگری را بر فراز شاخ خشکت چشم می دارم
ای عبوس ای دار
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
خانه ما کوچک است و بام و در آن
با گل شمعی نگارخانه جادوست
غصه این تنگ سی*ن*ه نز گران نیست
رونق گیرد اگر ز خنده یک دوست
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
از تیغ آفتاب
با دست و بادبادک و طفلی به روی بام
میدان و ازدحام
از زنده باد خلق به تندیس انقلاب
تندیس انقلاب ربوده است در هوا
نخهای بادبادک و آن طفل نامراد
فریاد می کشد
ای بادبادکم
ای باد ... و زنده باد به هر لحظه بیشتر
می گیرد اوج و موج ز پروازهای باد
میدان تهی شده
دیگر نشانهای ز هیاهوی روز نیست
و آن طفل نامراد هم از بام رفته است
اما به زیر چشم حسود ستارگان
در پنجه های فاتح تندیس انقلاب
دنبال بادبادک او تاب می خورد.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
خستگی های روزش در تن
خوف تنهایی هایش در سر
خواب بد می بیند
خفته زیر جلوخان گذر
کاش بتوانی و بیدار کنی
این بدافتاده پیچان در خویش
که در آغوش گرفته است زمین را و رخ آلود به خاک
تا جدا گردد شاید از این
تارهایی که تنیده است به تن وحشتناک
مثل آن است که زیر لگد افتاده و درد
می درد پوست او را از هم
یا که دستی وحشی مویش را
می کشد تا که برون آرد از بن کم کم
به درنگی کمکی کن عابر
کز هراسش برهانی شاید
چشم او گرچه فرورفته به خواب
پای تا سر همه چشمی است که ره می پاید
می گریزد دستش
می پرد پاهایش
و چو می غلتد بر سی*ن*ه سر او سنگین
می دود ناله ای از بیخ گلویش مادر
تنگتر می فشرد باز تنش را به زمین
در چنین شب که گرفته است همه راه نظر
ای عابر ! که به آواز خودت داری گوش
خواب بد می بینم
این طرف زیر جلوخان گذر.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
قلمستان تنهاست
با کلاغان حریصی که بر انگشتانش
میوه پاییزند
با دم باد که می پوید بیهوده به دور و بر او
با تن تنبل ابر
که چه بی حاصل می اندازد سایه بر روی سر او
قلمستان تنهاست
و چه از او دور ست
صوت غمناک خروس پنهان
پرپر شعله افشان پناه تپه
رفت و آمدهای برزگر بیل به دست
هر چه بر حاصل اندیشه نو کاشته ام می نگرم
هرچه در خاطر خود می پویم
قلمستان تنهاست
باز افسوس کنان می گویم .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
چشمها ابر آلود
دستها جنگل پوکی که از آن خیزد دود
و دهانها همگی جای کلید
و دهانها همگی جای کلیدی مفقود
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
هنوز مادرم
نماز صبح را نخوانده بود
موذنی هنوز
ندایی از مناره سر نداده بود
که در کناره افق
سپیده سر زد و ستاره ای
به سرزمین ما غروب کرد
چو شبنمی که از طلوع آفتاب
ز روی غنچه ای غمین
مکیده می شود
و واپسین ترانه های تلخ او
چو شبنم و ستاره پاک بود
پرنده ها ! ز کوی دوست می رسم
سلام بر شما
سلام بر شما که در میان لانه هایتان
پرنده ای به انتظار
به راه در غبار مه دویده چشم می کشد
سلام بر شما که در امید ساختن
دلی درون سی*ن*ه هایتان
به شور و شوق می تپد
ز من چه دور می شوند
درختها و دشتها و چهره ها
ز من چه دور می شوند
ترانه ها و یادها و وعده ها
چراغهای بادی فراز کومه های دلگرفته مان
غروب کوچه باغها
و خنده های سرخوشانه در کنار کردها
اگر که روز بر کسان خوش است
و یا اگر که ماهتاب
سیاه بامهایشان به شب سفید می کند
چه فایده
عبور ماه و آفتاب
برای اختر بداختری
که زیست می کند ورای آفتاب و ماه
و با وجود این تبی که همچو بال کرده دستهای من
سبکتر از پری به باد خفته می روم
چه بی بهاست زندگی
چه کوچک است نیستی
دو میخ نازکی که نیش می زنند
ز تخت کفشهای کهنه ام به پای من
دگر من از کرانه می روم
مرا نه رغبتی به موج
مرا نه رغبتی به بحر
چه عاشقانه بود غوطه خوردنم میان بازوانشان
دگر من از کرانه های بی نشانه می روم
درخت قد کشیده با تبر شکست
کبوتران ز بامها گریختند
نماز مادرم تمام شد
و من کنار پنجره
در این هوای گرگ و میش بامداد
برای غربت امید گریه می کنم
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
ساحلی بودم که دریای میان بازوان استوار من شنا می کرد
زیر چشمم موج هایش بالهای شوق وا می کرد
گاه می خندید
گاه می رقصید
نغمه می گسترد از گرداب
قصه می آورد از نرم و درشت آب
در تلاش پر تکاپویش هیاهوها به پا می کرد
جان بی آرام او را همنشین و همدلی بودم
سرخوش و سیراب و سنگین ساحلی بودم
آسمان چشم تنگ از شور ما آشفت
بر زمین باران نفرین ریخت
جان دریا سوخت
در میان بازوان من
خفته آوازه خوان دریا
بی تکان آبی است
بی نفس افتاده مردابی است
در کنار او
بی نوازش های دست مهربار او
من زمین باطلی هستم
خاک پرت افتاده سر در گلی هستم
سر به سر خاموش
ساحلی هستم .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
امسال هم بهار
با قامت کشیده و با عطر آشنا
بیهوده در محله ما پرسه می زند
در پشت این دریچه خاموش هر سحر
بیهوده می کشاند شاخ اقاقیا
بر او بنال بلبل غمگین که سالهاست
شادی
آن دختر ملوس ازاین خانه رفته است
 
بالا پایین