جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار سیاوش کسرایی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ام کا اچ p.r با نام اشعار سیاوش کسرایی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,173 بازدید, 49 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار سیاوش کسرایی
نویسنده موضوع ام کا اچ p.r
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ام کا اچ p.r
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
سالهای آزگاری هست
که می آزارد
خارشی دستان خشک و خالی ام را سخت
و در انگشتان غمگین مانده ام مانده است
شوق سرشار فشردن ها
آهن سردی خمیری رشته ای دستی
سنگ خارای سیاهی یا که رنگین برگ گلبرگی
دست من خالی است
ای طبیب آشنا دردی است در ستم
که به انگشتان خشک و خشمگین هر دم
می فشارم من گلویش را
من ولی در باغ می مانم که باغم پر گل و یاد است
وز فراز چشم انداز فراوان پرده ها پیدا
برگ افشان درختان تبر خورده
مرگ شبنم ها
سرکشی خارها
و جستجوی ریشه ها درخاک
عطر پنهان بهاری زندگی آرا
این چه فریاد است
بلبلان خسته بتل خار در پهلو ؟
مرگ در باغی که هر گلدانه خشمی در آن رویاست
مرگ در باغی که من دارم
در کنار غنچه های تنگدل زیباست
آری آری من به باغ خفته می مانم
باغ باغ ما است
پنج روزی بیش و کم گر پایمال پای صیاد است .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
سالهای آزگاری هست
که می آزارد
خارشی دستان خشک و خالی ام را سخت
و در انگشتان غمگین مانده ام مانده است
شوق سرشار فشردن ها
آهن سردی خمیری رشته ای دستی
سنگ خارای سیاهی یا که رنگین برگ گلبرگی
دست من خالی است
ای طبیب آشنا دردی است در ستم
که به انگشتان خشک و خشمگین هر دم
می فشارم من گلویش را
من ولی در باغ می مانم که باغم پر گل و یاد است
وز فراز چشم انداز فراوان پرده ها پیدا
برگ افشان درختان تبر خورده
مرگ شبنم ها
سرکشی خارها
و جستجوی ریشه ها درخاک
عطر پنهان بهاری زندگی آرا
این چه فریاد است
بلبلان خسته بتل خار در پهلو ؟
مرگ در باغی که هر گلدانه خشمی در آن رویاست
مرگ در باغی که من دارم
در کنار غنچه های تنگدل زیباست
آری آری من به باغ خفته می مانم
باغ باغ ما است
پنج روزی بیش و کم گر پایمال پای صیاد است .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
باور نمی کند دل من مرگ خویش را
نه نه من این یقین را
باور نمی کنم
تا همدم من است نفسهای زندگی
من با خیال مرگ دمی سر نمی کنم
آخر چگونه گل خس و خاشاک می شود
آخر چگونه این همه رویای نو نهال
نگشوده گل هنوز
ننشسته در بهار
می پژمرد به جان من و خاک می شود
در من چه وعده هاست
در من چه هجرهاست
در من چه دست ها به دعا مانده روز و شب
اینها چه می شود ؟
باور کنم که آن همه عشاق بی شمار
آواره از دیار
در کوره راه ها همه خاموش می شوند
باور کنم که دخترکان سفید بخت
بالای بام ها و کنار دریچه ها
بی وصل و نامراد
چشم انتظار یار سیه پوش می شوند
باور کنم که دل
روزی نمی تپد
بی آن که سر کشد گل عصیانی اش ز خاک
نفرین بر این دروغ
دروغ هراسناک
پل می کشد به ساحل اینده شعر من
تا رهروان سرخوشی از آن گذر کنند
پیغام من به بوسه لب ها و دست ها
پرواز می کند
باشد که عاشقان به چنین پیک دوستی
یک ره نظر کنند
در کاوش پیاپی لب ها و دستهاست
کاین نقش آدمی
بر لوحه زمان
جاوید می شود
وین ذره ذره گرمی خاموش وار ما
یک روز بی گمان
سر می زند ز جایی و خورشید می شود
تا دوست داری ام
تا دوست دارمت
تا اشک ما به گونه هم می چکد ز مهر
تا هست در زمانه یکی جان دوستدار
کی مرگ می تواند
نام مرا بروبد از یاد روزگار
بسیار گل که از کف من برده است باد
اما من غمین گلهای یاد ک.س را پر پر نمی کنم
من مرگ هیچ عزیزی را
باور نمی کنم
می ریزد عاقبت
یک روز برگ من
یک روز چشم من هم در خواب می شود
زین خواب چشم هیچ کسی را گریز نیست
اما درون باغ
همواره عطر باور من در هوا پر است .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
به نظر می رسد
که قلب شهر ایستاده است
و تنها
صدای گام سربازان است
که در کوچه ها طنین می افکند
ما اما
هراسی نداریم
چه درین سکوت
واژه ی مقدس نه
گسترشی با ابعاد جغرافیای وطن
یافته است
چه این بار سرنیزه های قلم
از کاغذها برخاسته
و در برابر سی*ن*ه استبداد
نشانه رفته است
ما تنها نبوده ایم
هیچگاه تنها نبوده ایم
آنک تلاش و خروش خلق
ولی این بار
سپاهیانی با سلاحی دیگر
به یاری رسیده اند
دوستان !
به آن کارگر حروفچین از من پیام بفرستید
حروف را آماده کن
آزادی از راه می رسد.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
شب ما چه با شکوه است
وقتی که گلوله ها
آن را خالکوبی می کنند
و دل ما را
دلهای مظطرب ما را
در دو سوی شب
بانگ الله کبر
به هم وصل می کند
شب ما چه باشکوه است
وقتی که تاریکی
شهر را متحد می کند
شب ما چه با شکوه است
وقتی که دستی ناشناس
دری را
بر رهگذری مبارز
می گشاید و
شوق و تپش در دالان
بازوی هم را می فشرند
شب ما چه با شکوه است
وقتی که نظامیان
در محاصره چشمان شب زنده دارمان
اسیرند
شب ما
چه غمگنانه با شکوه است
وقتی که فریاد و ستاره
در آسمان گره می خورند
و بر بامها سایه ها
خاموشانه
ترحیمی ساده دارند
از قرق
تا خروسخوان
شبروان
دل ما را در کوچه ها
چون مشعلی دست به دست
می گردانند
و خواب بیهوده
بر فراز شهر پرسه می زند
کشتگان سحر را نمی بینند
اما
صبح حتمی الوقوع است .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
به فصلی
که عریانی درختان را
هزار برگ سیاه مشق قیام
می پوشاند و
دیوارها حتی
آرزونامه های رایگان مردمند
به روزگاری
که هر عابر آرام
کز کنار تو می گذرد
حرفی است که حادثه ای را اعلام می کند
و در هنکامه ای
که قلم پا
با دوات قلب
در صفحه وطن
واقعه می نگارد
خاموشی ات
در بزم گزمگان و
سوگ عزیزان
هزار سعدی فصاحت است
هزار فرخی شجاعت
بگذار
تا مردمش بگشایند
زرادخانه ای را
که نامردمی
بر آن مهر و موم می نهد و در بستگی اش
گشایشی است در کار خلق
بنگر
چه گذار گلگونی دارند و
چه هول همایونی
واژه ها در خیابان
کلمات
صف در صف
و جمله ها در ستونی واحد
دوشادوش
می روند
تا نه تنگنای روزنامه ها
که گسترده فتحنامه ها را
تسخیر کنند
آفرین بر تو
که جویبار نازک آوازت را
به سرود این رود
می افکنی
تا به دریا رسی
هان تلاطم موج و آب
دریا دریای مشوش
توفانت
از کدام سو بر می خیزد
تا چراغم را فراراهش برآورم.
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
در هوای تر پس از باران
من خود
برادرم را دیدم
فراز گورش ایستاده
قدکشیده و دستها برافراشته
بالای بلندش
هر دم فراتر می رفت
تن از سروها گذرانید
بالا و بالاتر شد
بهتر دیدنش را سر بر کردم
خورشید بود که همه جا را می پایدد
چه رشدی دارند رفتگان
چه اوجی
وقتی به سربلندی مرده اند
بهشت زهرا پایان نیست
نه برای آنان که
شهیدی را چون دانه شکافته خون
در خاک می نهند
نه برای آن که می رود تا
باهستی زمین
یگانه شود
نه بهشت زهرا پایان راه هیچ کسی نیست
دستهای ناشناس
برگورهای نو ناشناخته
گل می گذارند و
علامت می نهند
در اینجا
جان باختگان
به حساب خلق آمده اند
نه خانواده
بر زمین ناهموار در هر کنار گوشه
چند تکه سنگ و سفال
و شتاب خطی
بر مقوایی
نشان مقبره شکوهمند شهیدی است
از چهارده
تا بیست و چند ساله
جوانی
بدین خاک
مالیات می دهد
و هم این جوانی است که
پهنه گورستان را
شخم زده دانه فشانده است
مزارع نمونه انقلاب
اینجا
سرود است و صف
و آنجا کتاب
که دست به دست می رود
آن سو
نمایشگاه عکس
و این سو گپ و گفتگو
می بینید
چگونه زندگی
خانه مرگ را هم
دانشگاه کرده است
و حاصل آنکه
جمع
زرهی از آگاهی می پوشد
تنها سلاحی
که این روزها به رایگان
پخش می شود
اینک بترسید از من
که من
با سپاه رفتگان آمده ام
با جوش خون شهیدان
آری بترسید از من
که من
با نیروی مرگ به جنگ شما بازگشته ام .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
نه
جار نزنید
درها را باز کنید
پنجه ها را فراختر بگشایید
کوچه بدهید
کوچه بدهید
اوست که می اید
من با هزار نشان می شناسمش
مادربزرگ گفت
خروسخوان می اید
می دانم
هم اوست که می اید
نه پری بر کلاه
نه پیرایه ای بر تن
این یل
پهلوان ماست
نامش !؟
هرچه بنامیدش
چیزی با صفت کار مداوم
از دستانش می شناسمش
هزاردستان است
ببینید
چه خوب راهش را می گشاید
چه استوار
گام برمیدارد
بله خیلی ها می شناسندش
بوسه ها
گل و گلاب
و چراغانی برای اوست
دور بوده اما
دیر نکرده
خشن است اما روراست
نه نترسید نه
هیچکس را
یارای گستاخی با او
نیست
پیغامش را می آورد
جواب همه را می دهد
و کارش را
تمام و کمال می کند
پس
راه را باز کنید کوچه بدهید
و آماده باشید
این اوست که می رسد .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
چو گل های سپید صبحگاهی
در آغوش سیاهی
شکوفا شو
به پا برخیز و پیراهن رها کن
گره از گیسوان خفته وا کن
فریبا شو
گریزا شو
چو عطر نغمه کز چنگم تراود
بتاب آرام و در ابر هوا شو
به انگشتان سر گیسو نگه دار
نگه در چشم من بگذار و بردار
فروکش کن
نیایش کن
بلور بازوان بربند و وا کن
دو پا بر هم بزن پایی رها کن
بپر پرواز کن دیوانگی کن
ز جمع آشنا بیگانگی کن
چو دود شمع شب از شعله برخیز
گریز گیسوان بر بادها ریز
بپرداز
بپرهیز
چو رقص سایه ها درروشنی شو
چو پای روشنی در سایه ها رو
گهی زنگی بر انگشتی بیاویز
نوا و نغمه ای با هم بیامیز
دل آرام
میارام
گهی بردار چنگی
به هر دروازه رو کن
سر هر رهگذاری جست و جو کن
به هر راهی نگاهی
به هر سنگی درنگی
برقص و شهر را پر های و هوی کن
به بر دامن بگیر ویک سبد کن
ستاره دانه چین کن نیک و بد کن
نظر بر آسمان سوی خدا کن
دعا کن
ندیدی گر خدا را
بیا آهنگ ما کن
منت می پویم از پای اوفتاده
منت می پایم اندر جام باده
تو برخیز
تو بگریز
برقص آشفته برسیم ربابم
شدی چون مسـ*ـت و بی تاب
چو گل هایی که می لغزند بر آب
پریشان شو بر امواج شرابم .
 
موضوع نویسنده

ام کا اچ p.r

سطح
5
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
شاعر انجمن
کاربر ممتاز
Jun
2,612
15,994
مدال‌ها
6
آسمان ریخته در آبی رود
طرح اندوه غروب
دختری بر لب آب
روی یک سنگ سپید
زیر یک ابرکبود
پای می شوید پاهای گل و لای اندود
پای می شوید و می اندیشد
کار کار در شالی زار
در دل رود کبود
می دود سو سوی تک اختر شام
و از آن پیکر تار
که نشسته است بر آن سنگ سپید
گیسوانی شده افشان بر آب
نگهی گم شده در شالی زار .
 
بالا پایین