جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار صائب تبریزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط Avaexolover با نام اشعار صائب تبریزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 3,412 بازدید, 279 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار صائب تبریزی
نویسنده موضوع Avaexolover
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
نه گل، نه لاله درین خارزار می‌ماند

دویدنی به نسیم بهار می‌ماند

مل خنده بود گریهٔ پشیمانی

گلاب تلخ ز گل یادگار می‌ماند

مگر شهید به این تیغ کوه شد فرهاد؟

که لاله‌اش به چراغ مزار می‌ماند

مه تمام، هلال و هلال شد مه بدر

به یک قرار که در روزگار می‌ماند؟

چنین که تنگ گرفته است بر صدف دریا

چه آب در گهر شاهوار می‌ماند؟

ز لاله و گل این باغ و بوستان صائب

به باغبان جگر داغدار می‌ماند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
فلک به آبلهٔ خار دیده می‌ماند

زمین به دامن در خون کشیده می‌ماند

طراوت از ثمر آسمانیان رفته است

ترنج ماه به نار کفیده می‌ماند

شکفته چون شوم از بوستان، که لاله و گل

به سی*ن*ه‌های جراحت رسیده می‌ماند

زمین ساکن و خورشید آتشین جولان

به دست و زانوی ماتم‌رسیده می‌ماند

کمند حادثه را چین نارسایی نیست

رمیدنی به غزال رمیده می‌ماند

ز روی لاله ازان چشم برنمی‌دارم

که اندکی به دل داغدیده می‌ماند

چو تیر، راست روان بر زمین نمی‌مانند

عداوتی به سپهر خمیده می‌ماند

تمتع از رخ گل می‌برند دیده‌وران

به عندلیب گلوی دریده می‌ماند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
سبکروان به زمینی که پا گذاشته‌اند

بنای خانه‌بدوشی به جا گذاشته‌اند

خوش آن گروه که چون موج دامن خود را

به دست آب روان قضا گذاشته‌اند

عنان سیر تو چون موج در کف دریاست

گمان مبر که ترا با تو واگذاشته‌اند

مباش در پی مطلب، که مطلب دو جهان

به دامن دل بی‌مدعا گذاشته‌اند

مگر فلاخن توفیق دست من گیرد

که همچو سنگ نشانم به جا گذاشته‌اند

چو نی بجو نفس گرم ازان سبک‌روحان

که برگ را ز برای نوا گذاشته‌اند

فغان که در ره سیل سبک عنان حیات

ز خواب، بند گرانم به پا گذاشته‌اند

مباش محو اثرهای خود، تماشا کن

که پیشتر ز تو مردان چها گذاشته‌اند

دعای صدرنشینان نمی‌رسد صائب

به محفلی که ترا بی‌دعا گذاشته‌اند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
این غافلان که جود فراموش کرده‌اند

آرایش وجود فراموش کرده‌اند

آه این چه غفلت است که پیران عهد ما

با قد خم سجود فراموش کرده‌اند

آن نور غیب را که جهان روشن است ازو

از غایت شهود فراموش کرده‌اند

از ما اثر مجوی که رندان پاکباز

عنقاصفت، نمود فراموش کرده‌اند

جانها هوای عالم بالا نمی‌کنند

این شعله‌ها صعود فراموش کرده‌اند

یاد جماعتی ز عزیزان بخیر باد

کز ما به یادبود فراموش کرده‌اند

صائب خمش نشین که درین عهد بلبلان

ز افسردگی سرود فراموش کرده‌اند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
دل را نگاه گرم تو دیوانه می‌کند

آیینه را رخ تو پریخانه می‌کند

دل می‌خورد غم من و من می‌خورم غمش

دیوانه غمگساری دیوانه می‌کند

آزادگان به مشورت دل کنند کار

این عقده کار سبحهٔ صددانه می‌کند

ای زلف یار، سخت پریشان و درهمی

دست بریدهٔ که ترا شانه می‌کند؟

غافل ز بیقراری عشاق نیست حسن

فانوس پرده‌داری پروانه می‌کند

یاران تلاش تازگی لفظ می‌کنند

صائب تلاش معنی بیگانه می‌کند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
دیدهٔ ما سیر چشمان، شان دنیا بشکند

همچو جوهر نقش را آیینهٔ ما بشکند

بر سفال جسم لرزیدن ندارد حاصلی

این سبو امروز اگر نشکست، فردا بشکند

هر سر خاری کلید قفل چندین آبله است

وای بر آن ک.س که خاری بی‌محابا بشکند

از حباب ما گره در کار بحر افتاده است

می‌کشد دریا نفس هرگاه مارا بشکند!

از شکست آرزو هر لحظه دل را ماتمی است

عشق کو، کاین شیشه‌ها را جمله یکجا بشکند؟

کشتی ما چون صدف در دامن ساحل شکست

وقت موجی خوش که در آغوش دریا بکشند

همت مردانه می‌خواهد، گذشتن از جهان

یوسفی باید که بازار زلیخا بشکند

بال پروازش در آن عالم بود صائب فزون

هر که این‌جا بیشتر در دل تمنا بشکند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
ز پختگی است گر نشد آواز ما بلند

کی از سپند سوخته گردد صدا بلند؟

سنگین نمی‌شد اینهمه خواب ستمگران

گر می‌شد از شکستن دلها صدا بلند

هموار می‌شود به نظر بازکردنی

قصری که چون حباب شود از هوا بلند

رحمی به خاکساری ما هیچ‌ک.س نکرد

تا همچو گردباد نشد گرد ما بلند

از جوهری نگین به نگین دان شود سوار

از آشنا شود سخن آشنا بلند

فریاد می‌کند سخنان بلند ما

آواز ما اگر نشود از حیا بلند

از بس رمیده است ز همصحبتان دلم

بیرون روم ز خود، چو شد آواز پا بلند

بلبل به زیر بال خموشی کشید سر

صائب به گلشنی که شد آواز ما بلند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
کو جنون تا خاک بازیگاه طفلانم کنند؟

روبه هر جانب که آرم، سنگبارانم کنند

هست بیماری مرا صحت چو چشم دلبران

می‌شوم معمورتر چندان که ویرانم کنند

تازه چون ابرست از تردستیم روی زمین

می‌شود عالم پریشان، گر پریشانم کنند

بسته‌ام چشم از تماشای زلیخای جهان

چشم آن دارم که با یوسف به زندانم کنند

می‌فشارم چون صدف دندان غیرت بر جگر

گر به جای آبرو، گوهر به دامانم کنند

گر به دست افتد چو ماه نو، لب نانی مرا

خلق از انگشت اشارت تیربارانم کنند

نور من چون برق صائب پرده‌سوز افتاده است

نیستم شمعی که پنهان زیر دامانم کنند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
نیستم غمگین که خالی چون کدویم می‌کنند

کز می گلرنگ، صاحب آبرویم می‌کنند

گرچه می‌سازم جهانی را ز صهبا تر دماغ

هر کجا سنگی است در کار سبویم می‌کنند

گر چه بی‌قدرم، ولی از دیده چون غایب شوم

همچو ماه عید مردم جستجویم می‌کنند

می‌کننداز من توقع صد دعای مستجاب

مشت آبی گر کرم بهر وضویم می‌کنند

کار سوزن می‌کند با سی*ن*هٔ صد چاک من

رشتهٔ مریم اگر صرف رفویم می‌کنند

از ره تسلیم، چون شکر گوارا می‌کنم

زهر اگر صائب حریفان در گلویم می‌کنند
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
موضوع نویسنده

Avaexolover

سطح
4
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
کاربر ممتاز
Jun
925
3,294
مدال‌ها
3
هر چه دیدیم درین باغ، ندیدن به بود

هر گل تازه که چیدیم، نچیدن به بود

هر نوایی که شنیدیم ز مرغان چمن

چون رسیدیم به مضمون، نشنیدن به بود

زان ثمرها که گزیدیم درین باغستان

پشت دست و لب افسوس گزیدن به بود

دامن هر که کشیدیم درین خارستان

بجز از دامن شبها، نکشیدن به بود

هر متاعی که خریدیم به اوقات عزیز

بود اگر یوسف مصری، نخریدن به بود

لذت درد طلب بیشتر از مطلوب است

نارسیدن به مطالب، ز رسیدن به بود

جهل سررشتهٔ نظاره ربود از دستم

ور نه عیب و هنر خلق ندیدن به بود

مانع رحم شد اظهار تحمل صائب

زیر بار غم ایام خمیدن به بود
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: PardisHP
بالا پایین