جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار عراقی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار عراقی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,495 بازدید, 184 پاسخ و 2 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار عراقی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23

شیخ فخرالّدین ابراهیم بن بزرگمهر متخلص به عراقی، عارف نامی و شاعر بلندآوازهٔ ایرانی، در اوایل قرن هفتم هجری در دهی در اطراف همدان به دنیا آمد. پس از تحصیل علوم و فنون و کسب دانش، برای ادامه تحصیل به همدان رفت. سپس با جمعی از دراویش رهسپار هندوستان شد و به خدمت شیخ بهاءالدین زکریا درآمد و بعد از مدتی با دختر او ازدواج کرد. بعدها به عربستان و سپس به قونیه رفت و به خدمت مولانا رسید و مصاحب و معاشر او شد. وی درسال ۶۸۶ یا ۶۸۸ هجری قمری در حدود سن هشتاد سالگی در دمشق وفات یافت. از آثار او می‌توان علاوه بر دیوان اشعار به مثنوی عشاق‌نامه و کتاب لمعات اشاره کرد.
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
هر سحر صد ناله و زاری کنم پیش صبا
تا ز من پیغامی آرد بر سر کوی شما


باد می‌پیمایم و بر باد عمری می‌دهم
ورنه بر خاک در تو ره کجا یابد صبا؟


چون ندارم همدمی، با باد می‌گویم سخن
چون نیابم مرهمی، از باد می‌جویم شفا


آتش دل چون نمی‌گردد به آب دیده کم
می‌دمم بادی بر آتش، تا بتر سوزد مرا


تا مگر خاکستری گردم به بادی بر شوم
وارهم زین تنگنای محنت آباد بلا


مردن و خاکی شدن بهتر که بی تو زیستن
سوختن خوشتر بسی کز روی تو گردم جدا


خود ندارد بی‌رخ تو زندگانی قیمتی
زندگانی بی‌رخ تو مرگ باشد با عنا​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ای مرا یک بارگی از خویشتن کرده جدا
گر بدآن شادی که دور از تو بمیرم مرحبا


دل ز غم رنجور و تو فارغ ازو وز حال ما
بازپرس آخر که: چون شد حال آن بیمار ما؟


شب خیالت گفت با جانم که: چون شد حال دل؟
نعره زد جانم که: ای مسکین، بقا بادا تو را


دوستان را زار کشتی ز آرزوی روی خود
در طریق دوستی آخر کجا باشد روا؟


بود دل را با تو آخر آشنایی پیش ازین
این کند هرگز؟ که کرد این آشنا با آشنا؟


هم چنان در خاک و خون غلتانش باید جان سپرد
خسته‌ای کامید دارد از نکورویان وفا


روز و شب خونابه‌اش باید فشاندن بر درت
دیده‌ای کز خاک درگاه تو جوید توتیا


دل برفت از دست وز تیمار تو خون شد جگر
نیم جانی ماند و آن هم ناتوانی، گو بر آ


از عراقی دوش پرسیدم که: چون است حال تو؟
گفت: چون باشد کسی کز دوستان باشد جدا؟​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
این حادثه بین که زاد ما را
وین واقعه کاوفتاد ما را


آن یار، که در میان جان است
بر گوشهٔ دل نهاد ما را


در خانهٔ ما نمی‌نهد پای
از دست مگر بداد ما را؟


روزی به سلام یا پیامی
آن یار نکرد یاد ما را


دانست که در غمیم بی او
از لطف نکرد شاد ما را


بر ما در لطف خود فرو بست
وز هجر دری گشاد ما را


خود مادر روزگار گویی
کز بهر فراق زاد ما را


ای کاش نزادی، ای عراقی
کز توست همه فساد ما را​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
کشیدم رنج بسیاری دریغا
به کام من نشد کاری دریغا


به عالم، در که دیدم باز کردم
ندیدم روی دلداری دریغا


شدم نومید کاندر چشم امید
نیامد خوب رخساری دریغا


ندیدم هیچ گلزاری به عالم
که در چشمم نزد خاری دریغا


مرا یاری است کز من یاد نارد
که دارد این چنین یاری؟ دریغا


دل بیمار من بیند نپرسد
که چون شد حال بیماری؟ دریغا


شدم صدبار بر درگاه وصلش
ندادم بار یک باری دریغا


ز اندوه فراقش بر دل من
رسد هر لحظه تیماری دریغا


به سر شد روزگارم بی‌رخ تو
نماند از عمر بسیاری دریغا


نپرسد از عراقی، تا بمیرد
جهان گوید که: مرد، آری دریغا​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ندیدم در جهان کامی دریغا
بماندم بی‌سرانجامی دریغا


گوارنده نشد از خوان گیتی
مرا جز غصه‌آشامی دریغا


نشد از بزم وصل خوبرویان
نصیب بخت من جامی دریغا


مرا دور از رخ دلدار دردی است
که آن را نیست آرامی دریغا


فرو شد روز عمر و بر نیامد
از آن شیرین لبش کامی دریغا


درین امید عمرم رفت کاخر:
کند یادم به پیغامی دریغا


چو وادیدم عراقی نزد آن دوست
نمی‌ارزد به دشنامی دریغا​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
سر به سر از لطف جانی ساقیا
خوشتر از جان چیست؟ آنی ساقیا


میل جان‌ها جمله سوی روی توست
رو، که شیرین دلستانی ساقیا


زان به چشم من درآیی هر زمان
کز صفا آب روانی ساقیا


از می عشق ار چه سرمستی، مکن
با حریفان سرگرانی ساقیا


وعده‌ای می‌ده، اگر چه کج بود
کز بهانه در گمانی ساقیا


بر لب خود بوسه ده، آنگه ببین
ذوق آب زندگانی ساقیا


از لطافت در نیابد ک.س تو را
زان یقینم شد که جانی ساقیا


گوش جان‌ها پر گهر شد، زانکه تو
از سخن در می‌چکانی ساقیا


در دل و چشمم ز حسن و لطف خویش
آشکارا و نهانی ساقیا


نیست در عالم عراقی را دمی
بر لب تو کامرانی ساقیا​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
ای ز فروغ رخت تافته صد آفتاب
تافته‌ام از غمت، روی ز من بر متاب


زنده به بوی توام، بوی ز من وامگیر
تشنهٔ روی توام، باز مدار از من آب


از رخ سیراب خود بر جگرم آب زن
کز تپش تشنگی شد جگر من سراب


تافته اندر دلم پرتو مهر رخت
می‌کنم از آب چشم خانهٔ دل را خراب


روز ار آید به شب بی رخ تو چه عجب؟
روز چگونه بود چون نبود آفتاب؟


چون به سر کوی تو نیست تنم را مقام
چون به بر لطف تو نیست دلم را مآب


فخر عراقی به توست، عار چه داری ازو؟
نیک و بد و هرچه هست، هست بتوش انتساب​
 
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
مسـ*ـت خراب یابد هر لحظه در خرابات
گنجی که آن نیابد صد پیر در مناجات


خواهی که راه یابی بی‌رنج بر سر گنج
می‌بیز هر سحرگاه خاک در خرابات


یک ذره گرد از آن خاک در چشم جانت افتد
با صدهزار خورشید افتد تو را ملاقات


ور عکس جام باده ناگاه بر تو تابد
نز خویش گردی آگه، نز جام، نز شعاعات


در بیخودی و مستی جایی رسی، که آنجا
در هم شود عبادات، پی گم کند اشارات


تا گم نگردی از خود گنجی چنین نیابی
حالی چنین نیابد گم گشته از ملاقات


تا کی کنی به عادت در صومعه عبادت؟
کفر است زهد و طاعت تا نگذری ز میقات​
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Nicksツ-
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
مدرس تیم روزنامه
Aug
6,312
45,322
مدال‌ها
23
تا تو ز خودپرستی وز جست وجو نرستی
می‌دان که می‌پرستی در دیر عزی و لات


در صومعه تو دانی می‌کوش تا توانی
در میکده رها کن از سر فضول و طامات


جان باز در خرابات، تا جرعه‌ای بیابی
مفروش زهد، کانجا کمتر خرند طامات


لب تشنه چند باشی، در ساحل تمنی؟
انداز خویشتن را در بحر بی‌نهایات


تا گم شود نشانت در پای بی‌نشانی
تا در کشد به کامت یک ره نهنگ حالات


چون غرقه شد عراقی یابد حیات باقی
اسرار غیب بیند در عالم شهادات​
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Nicksツ-
بالا پایین