مجموعه اشعار اشعار فریدون مشیری

[mobina01]

دل زیباپرست من ز معشوق
تمنای نگاهی مختصر داشت

نگاهش آسمانی بود و افسوس
که در سی*ن*ه دلی بیدادگر داشت

 

[mobina01]

شبی خیال تو از دشت خواب من بگذشت

دگر به خواب نرفت این دل خیال پرست

 

[mobina01]

دم به دم از نفس باد سحر
غنچه‌ها می‌شد باز
باغ‌های گل سرخ
یك گل سرخ درشت از دل دریا برخاست!

چون گل افشانی لبخند تو
در لحظه‌ی شیرین شكفتن!
خورشید!
چه فروغی به جهان می‌بخشید!
چه شكوهی...!
همه عالم به تماشا

 

[mobina01]

وفادار تو بودم تا نفس بود.
دریغا همنشینت ،
خار و خس بود...

دلم را بازگردان،،
همین جان سوختن،،،
بس بود ... بس بود...

 

[mobina01]

دیدار تو
گر صبحِ ابد هم دهَدَم دست
مـن سرخوشم از لذت این
چشم به راهی

 

[mobina01]

ای دل به کمال عشق آراستمت
وز هرچه به غیر عشق پیراستمت

یک عمر اگر سوختم و کاستمت
امروز چنان شدی که میخواستمت

 

[mobina01]

نه کسی منتظر است
نه کسی چشم به راه…
نه خیال گذر از کوچه ی ما دارد ماه!
بین عاشق شدن و مرگ مگر فرقی هست؟
وقتی از عشق نصیبی نبری غیر از آه...!

 

[mobina01]

آن لحظه ها که مات در انزوای خویش
یا در میان جمع ،
خاموش می نشینم ؛
‍‍موسیقی نگاه ِ تو را گوش می کنم

 

[mobina01]

اينك ، اما در سحر گاهي چنين از روشني سرشار
پيش چشم اين همه بيدار،
آيا خواب مي بينم ؟
اين منم ، همراه او ؟
بازو به بازو
مسـ*ـت مسـ*ـت از عشق، از اميد ؟
روي راهي تار و پودش نور
از اين سوي دريا، رفته تا دروازه خورشيد ؟
اى زمان، اى آسمان، اى كوه، اى دريا !
خواب يا بيدار،
جاودان باد اين رؤياي رنگينم...

 

[mobina01]

دستِ مرا بگیر
که باغ نگاهِ تو
چندان شکوفه ریخت
که هوش از سَرم ربود...