مجموعه اشعار اشعار نزار قبانی

[آساهیر]

پیش از آنکه معشوقه ام شوی
هندیان و پارسیان و چینیان و مصریان
هر کدام
تقویم‌هایی داشتند
برای حساب روزها و شبان
و آنگاه که معشوقه‌ام شدی
مردمان
زمان را چنین می‌خوانند :
هزاره ی پیش از چشم های تو
یا
هزاره ی بعد از آن

 

[آساهیر]

در خیابان های شب
دیگر جایی برای قدم هایم نمانده است
زیرا که چشمانت
گستره شب را ربوده است

 

[آساهیر]

تو با کدام زبان صدایم می‌زنی
سکوت تو را لمس می‌کنم
به من که نگاه می‌کنی
به لکنت می‌افتم

زبان عشق سکوت می‌خواهد
زبان عشق واژه‌ای ندارد
غربت ندارد
حضور تو آشناست

از ابتدای تاریخ بوده است
در همه زمانه‌ها خاطره دارد
تو با کدام زبان سکوت می‌کنی
می‌خواهم زبان تو را بیاموزم

مترجم بابک شاکر

 

[آساهیر]

بهار
از نامه‌های عاشقانه من و تو
شکل می‌گیرد

«دوستت دارم»
و پایان سطر نقطه ای نمی گذارم

 

[آساهیر]

مرا یارای آن نیست که بی طرف بمانم
نه در برابر زنی که شیفته ام می کند
نه در برابر شعری که حیرتزده ام می کند
نه در برابر عطری که به لرزه ام می افکند…
بی طرفی هرگز وجود ندارد
بین پرنده… و دانه گندم!

 

[آساهیر]

نمی توانم نامت را در دهانم
و تو را
در درونم
پنهان کنم

گل با بوی خود چه می کند؟
گندمزار با خوشه اش؟
طاووس با دمش؟
چراغ با روغنش؟

با تو سر به کجا بگذارم؟
کجا پنهانت کنم؟
وقتی مردم، تو را در حرکات دست هایم
موسیقی صدایم
و توازن گام هایم
می بینند

 

[آساهیر]

نمی توانم با تو بیش از پنج دقیقه بنشینم
و ترکیب خونم دگرگون نشود
و کتاب‌ها
و تابلوها
و گلدان‌ها
و ملافه های تختخواب از جای خویش پرنکشند
و توازن کره زمین به اختلال نیفتد

 

[آساهیر]

چشمانت کارناوال آتش بازیست!
یک روز در هر سال
برای تماشایش می روم
و باقی روزهایم را
وقف خاموش کردن آتشی می کنم
که زیر پوستم شعله می کشد!

 

[آساهیر]

بانوی من
اگر دست من بود سالی برای تو می‌ساختم
که روزهایش را هرطور دلت خواست کنار هم بچینی
به هفته هایش تکیه بدهی و آفتاب بگیری!
و هر طور دلت خواست بر ساحل ماه‌ های آن بدوی

 

[آساهیر]

برف نگران ام نمی‌کند
حصار یخ رنج ام نمی‌دهد
زیرا پایداری می‌ کنم
گاهی با شعر و گاهی با عشق
که برای گرم شدن
وسیله ی دیگری نیست
جز آن‌ که دوستت بدارم
یا برایت عاشقانه بسرایم