جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,362 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
هادی ملک پور

نامه ای دارد ز بابا خوش به حالش کرده است
این همه چشم انتظاری بی مجالش کرده است

پا به میدان می گذارد زاده ی شیر جمل
لشگری را خیره ی ماه جمالش کرده است

در خیال خام، آخر می دهد سر را به باد
هر که از غفلت نگه بر سن و سالش کرده است

کیست با این نوجوان قصد هم آوردی کند
لحظه ای کافیست ... خونش را حلالش کرده است!

درس پیکاری که از ماه بنی هاشم گرفت
مرد جنگیدن در این قحط الرجالش کرده است

می وزد از هر طرف چشمان شور تیر ها
از نفس افتاده و... آزرده حالش کرده است

هر کسی آیینه باشد، سنگ باران می شود
بی مجالی عاقبت بی برگ و بالش کرده است

از تمام عضو عضوش می چکد شهد عسل!
دشت را لبریز از خون زلالش کرده است

جسم این مه پاره هم سطح بیابان شد ز بس
رفت و آمد های مرکب پایمالش کرده است

می رسد خورشید اما دست دارد بر کمر
داغ تو مثل علی اکبر هلالش کرده است
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد میرهاشمی

مرد میدان بلا، بیم ز اعدا نکند
عرصه هر چند که شد تنگ، محابا نکند

لشگر غیر اگر طعنه به شورش بزند
عاشق دلشده یک ثانیه حاشا نکند

آن یتیمی که تو یک عمر بزرگش کردی
چه کند لحظه ی غم گر به برت جا نکند

بدترین درد در عالم به خدا بی پدری است
جز اجل درد مرا هیچ مداوا نکند

غیر دستان نوازشگر گرم تو عمو
گره کور مرا هیچ کسی وا نکند

نیست عبدالله تو، آنکه در این فقر وفا
دست ناقابل خود را به تو اهدا نکند

چشم تو گفت: میا راه بسی دشوار است
قاتل سنگ دلم با تو مدارا نکند

سرم امروز به پای تو بریده خوش باد
سر شوریده که اندیشه ی فردا نکند

موی من دست عدو، پای عدو بر تن تو
خواهرت کاش که این صحنه تماشا نکند

نیزه ای گفت: که خون تو مکیدن دارد
کاش با حنجر تو تیغ چنین تا نکند

کاش صد بار عدو دست مرا قطع کند
معجر از پردگیان حرمت وا نکند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
رضا دین پرور

سیـــــــــزده جام زلعلت زده غم پی در پی
عســـل است اینکه به لب ریخته ای یا که می؟

چه شکوهی است در این جشن که برپا کردی
می زدندت همه با هر چه شد از کی تا کی

به تنت خورده مگر چــــند تن سربه هوا؟
که زمین خوردی و با تو به زمین خوردم هی

روزه ی صبر من و تو شـــــده باطل از بس
ضربه خورده لب بی جانت وخون کردی قی

نیزه و سنگ و کماندار و تمــــــاشاچی آه
می کند چه؟ وسط این همه، شیپور و نی ؟

می کشیدند ترا اسب دوان ها بــرخــــــاک
اصلاً انگــــــار که کردند همـــــه با هم طی

شده این دشت پر از صورت گنــدم گونت
چه شده کرده قد و قامت و دســـتانت ری

زرهت خوب شد اندازۀ تو شـــــــــــد آخر
تا درآغوش کشیــــــــدم به تنت گفتم ای:

یادگـــــــــاری مدینـــــه که نداری تابوت
مانده ام با چه دلی شانه کشم بر گیسوت
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی

بی تو در بین حرم بانگ عزا افتاده
وای قاسم، عوضِ وا عطشا افتاده

چاره ای كن كه نمانند به رویِ دستم
عمه ات از نفس و نجمه ز پا افتاده

گیسویِ مادرِ تو باز شده در خیمه
تا كه گیسویِ تو در دستِ بلا افتاده

كار، كارِ نظر شومِ حرامی ها بود
اگر این لاله ی انگشت نما افتاده

به دلم ماند عمو نَه، كه بگویی بابا
لبت از زمزمه و خنده چرا افتاده؟

خیز شاید كمكِ لرزش پایم باشی
كارم از رفتن اكبر به عصا افتاده

شده دشوار تماشای تو از سمت حرم
چقَدَر سنگ میانِ تو و ما افتاده

لشگری قصد طواف تو رسید و رد شد
بدنی حال در این سعی و صفا افتاده

دست در زیرِ تنت برده ام و میپرسم
بین این ساقه چرا این همه تا افتاده؟

قد كشیدی كمی از پا و كمی از سی*ن*ه
بینِ اندام تو این فاصله ها افتاده

هركجا تاخته اسبی كمی از تو رفته
لخته خونت همه جا در همه جا افتاده

كاكُلَت كنده شد و حرمله در مُشتَش برد
اثر پنجه ی او در سر و پا افتاده

میبرم تا درِ خیمه قد و بالایت را
چند عضوی ز تو ای وای كجا افتاده؟

شیشه یِ عمرِ من آرام نفس كِش بدجور
استخوان هایِ شكسته به صدا افتاده

ای ضریحِ حسنم، زود مُشَبَّك شده ای
در حرم با تو دمِ واحسنا افتاده
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن ایزدی

هر که از عاشقی خبر دارد
در دلش میل ترک سر دارد

آنکه از نسل حیدر و زهراست
شوق پرواز بیشتر دارد

کربلا جای پر کشیدن هاست
قاسم از راز آن خبر دارد

رنگ و بوی حسین دارد او
همنشینی گل اثر دارد

سیزده ساله است و با این حال
جگری مثل شیر نر دارد

ذکر احلی من العسل به لبش
پیش او مرگ هم شکر دارد

بی زره آمده، عدو می گفت:
چقدر این پسر جگر دارد

آمده مثل شیر می غُرَّد
نسل حیدر عجب ثمر دارد

یاد صفین زنده شد امروز
بس که او جلوۀ پدر دارد

زاده یوسف است و یوسف روی
جلوه هایی چنان قمر دارد

نور چشم حسن نظر نخوری
چشم این گرگ ها خطر دارد

تو برای حسین یک حسنی
با تو انگار بال و پر دارد

هم برایت عمو و هم پدر است
نشده چشم از تو بردارد

مجتبای حسین صبری کن
که عمو چشم های تر دارد

قول داده مراقبت باشد
چه کند کربلا خطر دارد؟

تو برای حسین یک حسنی
گر چه مثل حسین بی کفنی

زاده مجتبی زمین افتاد
ناگهان، بی هوا، زمین افتاد

فرق او تا شکافت دشمن گفت:
آفرین، مرحبا، زمین افتاد

ناله اش بین هلهله گم شد
گر چه او با صدا زمین افتاد

مثل حیدر شهید شد قاسم
یا علی گفت تا زمین افتاد

پیش قاسم رسید و از گریه
حضرت کربلا زمین افتاد

یادش آمد مدینه مادر هم
وسط کوچه ها زمین افتاد

بر زمین خوردن ارث مادری ست
هر که از نسل ما، زمین افتاد

آن طرف تر کنار علقمه هم
ساقی با وفا زمین افتاد

بر زمین پای می کشد از درد
صورتش گاه سرخ و گاهی زرد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
غلامرضا سازگار

لالۀ سرخ پرپرم قاسم
سیزده ساله یاورم قاسم

ماه من بین چگونه در غم تو
ریزد از دیده اخترم قاسم

تا تن پاره پاره ات دیدم
تازه شد داغ اکبرم قاسم

سخت باشد مرا که همچو تویی
جان دهد در برابرم قاسم

سخت تر اینکه در وداع حرم
تشنه لب رفتی از برم قاسم

من تو را بوده ام به جای پدر
تو به جای برادرم قاسم

آمدند از برای دیدارت
پدر و جّد و مادرم قاسم

لب تو خشک و چشم من دریاست
این بود داغ دیگرم قاسم

خیز ای تشنه لب بنوش بنوش
آب از دیدۀ ترم قاسم

تن پاک تو را تک و تنها
بسوی خیمه می برم قاسم

تن به خاک و سر تو همسفر است
در ره شام با سرم قاسم

سوز «میثم» شراری از دل ماست
شافعش روز محشرم قاسم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمد سهرابی

قد کشید و بلند بالا شد
تا فلک پر زد و مسیحا شد

به همین قدر اکتفا فرمود
بند کفش اش نبست و موسی شد

آب و آیینه را خبر بکنید
رخ داماد عشق زیبا شد

دست و پا زد که یعنی این جایم
علت این بود زود پیدا شد

طفل معصوم گفت تشنه لبم
همه جا شرم مال سقا شد

نوه ی مرتضی و فاطمه بود
زائر مرتضی و زهرا شد

صبح پایش رکاب را پس زد
عصر قدش چو قد آقا شد

چند ابرو اضافه بر رخ داشت
یا سم اسب بر رخش جا شد؟

ارباً اربا شد از درون بدنش
این حسن زاده پور لیلا شد

سخت پیچیده است پیکر او
علت مرگ او معما شد

قاتلی دور دست خود تاباند
زلفش از پیچ بس چلیپا شد

دست خط پدر غمش را برد
یک دهه پیش از این گره وا شد

بازویش زیر سم مرکب رفت
دست خط مبارکی تا شد

سنگ بازی شده است با سر او
چون چو طفلان سوار نی ها شد

سر مپیچ از عمو بده بوسه
گردنت گر چه بی مدارا شد

رو به قبله کند چگونه تو را
بندهایت ز یکدگر وا شد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

زره اندازه نشد پس کفنش را دادند
کم ترین سهمیه از سهم تنش را دادند

قاسم انگار در آن حظه "انا الهو" شده بود
سر این "او" شدنش بود "من"ش را دادند

بی جهت نیست تماماً بغلش کرده حسین
بعد ده سال دوباره حَسنش را دادند

تا که حرز حسنی همره قاسم باشد
عمه ها تکه ای از پیرهنش را دادند

داشت مجذوب کلیم اللهی خود می شد
سنگ ها نیز جواب سخنش را دادند

داشت با ریختنش پای عمو کم شد
چه قدر خوب زکات بدنش را دادند

گفت یعقوب: تن یوسف من را بدهید
گفت یعقوب: ولی پیرهنش را دادند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
احسان محسنی فر

این که چون قرص قمر تابیده
شمس هم دور سرش گردیده

از کف ساقی صهبای ازل
سیزده جام عسل نوشیده

به نیابت ز لب بابایش
بارها دست عمو بوسیده

زرهی نیست برازنده ی او
بی سبب نیست کفن پوشیده

مگر این کیست که با آمدنش
لشگر کوفه به خود لرزیده؟

گوییا صحنه ی جنگ جمل است
بس که مانند حسن جنگیده

نوه ی انسیة الحورایت
استخوان هاش زهم پاشیده

می کشد پاشنه بر روی زمین
به دل انگار که زمزم دیده

آه آهش شده قطعه قطعه
بند بندش شده چیده چیده

نفسی داشت ولی با سختی
بس که این سی*ن*ه به هم چسبیده

از لبش جام عسل می ریزد
چه قدر سنگ به آن چسبیده

وای از آن لحظه که بیند نجمه
سر او از روی نی تابیده

مثل لاله بدنش وا شده است
چه قدر خوش قد و بالا شده است!
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
محمود ژولیده

پشت خیمه قدم زنان به دعا
داشت با درگه خدا نجوا

ای خدا عاشق عمو هستم
تو خودت راضی اش کن از دستم

چارۀ درد را نمی دانم
او غریب است منکه می دانم

تو اگر بر دلش بیندازی
او به جانبازی ام شود راضی

غیر تو یاوری ندارد او
در حرم اکبری ندارد او

به نفس های عمه ام زینب
یک تنه یاری اش کنم یا رب

من در این حربگاه می جنگم
با تمام سپاه می جنگم

بر لبم بهترین غزل دارم
جام شیرین تر از عسل دارم

منکه شاگرد رزم بَدرِینَم
پسر مجتبای صفّینم

سبط حیدر ز نسل زهرایم
حسن مجتبای اینجایم

دیده ام دوره های بس حساس
شیوة جنگیِ عمو عباس

در کلاس عمو حسین اصلاً
نیست شاگرد اولی چون من

رفته ام دوره شجاعت را
خوب آموختم اطاعت را

در کلاس علیِّ اکبر هم
دورة بندگی ندیدم کم

من گل سرخ و سبز این چمنم
با حسین و سلالة حسنم

می رسانم به اشک و شیون و شین
دست خط حسن به دست حسین

**

چون حسین نامۀ حسن برداشت
خط او دید و روی دیده گذاشت

قاسم بن الحسن تمنا کرد
اذن میدان گرفت و پر وا کرد

کفنی بر تنش عمو پوشاند
و نقابی به روی او پوشاند

پاره ماه سوی میدان شد
لرزه ای در سپاه عدوان شد

ای عجب هیئتی عجب کفنی
هیبتش هاشمی قَدَش حسنی

و انا بن الحسن که افشا شد
لشگر کوفه در تماشا شد

نوجوان و به لشگر افتادن
با یلان عرب در افتادن

هرکه از هر طرف تهاجم کرد
لاجرم دست و پای خود گم کرد

به دَرَک رفت خصم رسوایش
اَزرَقِ شامی و پسرهایش

رزم جانانه اش که غوغا کرد
کینه های مدینه سر وا کرد

دور تا دور او گره افتاد
در میان محاصره افتاد

نیزه ها بود و ماجرای حسن
تیر باران تازه ای به کفن

دشمن از هر طرف که راهش بست
زیر نعل ستور سی*ن*ه شکست

نالۀ او بلند شد: عمّاه
به حرم می رسید وا اُماه
 
بالا پایین