جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 14,566 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
محمد سعید میرزایی

دیگر نداشت ساقی لب تشنه مسـ*ـت، دست
یعنی که شسته بود وفا را، ز دست، دست

آن مشک تیر خورده به دندان چنان گرفت
انگار نیست زخمی و انگار هست، دست

از رود و چشمه ناله روان شد که آب! آب!
از سنگ و صخره بانگ برآمد که دست! دست!

هر دست او به گوشه‎ای افتاد و مرد را
حتی به دست دیگر خود دل نبست، دست

می‎گفت داغ خجلت این مشک پاره را
بر تن اگر که بود کنون، می‎شکست، دست

عمری به روی سی*ن*ه به نزد حسین بود
حالا به خاک پای برادر نشست، دست

در کار عشق، عرض طلب، بی‎وسیله است
کز دست شسته بود، به بزم الست، دست

بی‎دست، خوش‎تر است شهید ره وفا
در عاشقی مگر که ز پا کمتر است، دست؟

در بزم عشق، محرم ساقی نمی‎شود
از هست و نیست تا نکشد می‎پرست، دست

دستی طلب که بال بهشتی شود تو را
آسان به راه عشق نیاید به دست، دست

سقای کربلایی و ساقی است، نام تو
تا آب هست و آینه باقی است نام تو
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
هادی جان‌فدا

چند آسمان ورای تمنای ابرها
فریاد میزنند که مولای ابرها

بی تو قرار نیست ببارند غیر خون
این سرنوشت حتمی فردای ابرها

باران ! که چون نرفتن تو غیر ممکن است
لختی بمان به روی حرم جای ابرها

اطفال صف کشیده که بر شانه ات روند
چون دیدنیست دشت زبالای ابرها

از شرم آب شد بدنت تا بخار شد
از جسم توست تک تک اجزای ابرها

اینگونه شد که راز فراوانی غمت
پیوند میخورد به معمای ابرها

یک ماه گمشده ! به تمنای آب نیست
منظور خواهرت ز تماشای ابرها

در امتداد آبی سیر نگاه تو
پا میگذاشت قافله جا پای ابرها

برخیز چون به علقمه مه گرفته ات
خیره شده خدای تو از لای ابرها
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

به نام آب، به نام فرات نام شما
من آفريده شدم كه كنم سلام شما

نوشته‌اند به روي جبين ما دو نفر
شما غلام حسين و منم غلام شما

خوشا به حال پرو بال اين كبوترها
گهي به بام حسين و گهي به بام شما

تو آن هميشه امامي و ما همان مأموم
به قامتي كه گرفتيم با قيام شما

تو ماه بودي و نزديك آبها كه شدي
تمام علقمه پا شد به احترام شما

هزار باده، هزاران پياله مي روئيد
همينكه تير رسيد و شكست جام شما

همينكه ناله‌ي ادراك اخايتان پيچيد
شكست قامت طوبائي امام شما

مسير علقمه را بوي انكسار گرفت
چه حس بي رمقي بود در كلام شما

به حال و روز بلنداي تو چه آوردند
تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
محمود ژولیده

ز سجایای تو انگار به ما هم دادند
یعنی ای ماه ز مهر تو بما غم دادند

ادب ماه بنازم که به ما نور دهد
این همه عشق، نگویید بما کم دادند

ای لب لعل تو نازم که به خشکی دریاست
شکر لِلَّه به ما هم کمی از یم دادند

ز وفاداری تو علقمه شد عالمگیر
یعنی از مکتب تو نور به عالم دادند

مادرت ام بنین درس ادب داد تو را
این تو بودی که از این درس دمادم دادند

ذکر غم های حسین از لب تو چون برخواست
قبل هر چیز به یمن تو بما هم دادند

در تماشای تو دلداده تر از زینب کیست؟
این حسین است که بی تو، به قدش خَم دادند

هرکه مسـ*ـت تو شود کار مسیحا بکند
گویی از جام تو بر عیسی مریم دادند

راستی واسطۀ نام کلیم الله کیست؟
می ساقیست به موسی که چنین دم دادند

سجده دانید ملائک به چه کردند همه ؟
سیری از نور ابالفضل به آدم دادند

باید از راه بصیرت به تو آقا برسیم
چون به لطف تو به ما اذن محرم دادند

به علمداری و دینداری این آقا بود
که بما بی خبران هیئت و پرچم دادند

به فداکاری آقام ابالفضل قسم
مثل عباس بما خط مقدم دادند

یاری رهبرمان رمز مسلمانی ماست
عَلَم قافله را دست معظم دادند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
قاسم صرافان

از خواهش لبهای او بي تاب شد آب
از شرم آن چشمان آبي آب شد آب

وقتي که خم شد نخل‌ها يکباره ديدند
لبخند زد مَرد و پر از مهتاب شد آب

آنقدر بر بانوي دريا سجده مي‌کرد
تا در قنوت آخرش محراب شد آب

زيباترين طرح خدا بر پرده‌ها رفت
وقتي ميان دستهايش قاب شد آب

يک لحظه با او بود اما تا هميشه
از چشمهاي تشنه‌اش سيراب شد آب

آن تيرها، شمشيرها باريد و باريد
توفان گرفت و گرد او گرداب شد آب

تير آمد و ... از حسرت مشکي که مي‌مرد
مرداب شد، مرداب شد، مرداب شد آب
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
سید محمد میرهاشمی

عاقبت دست رسای تو جدا خواهد شد
عاقبت ماه جمال تو دو تا خواهد شد

تیر ها زائر چشمان سیاهت گردند
چشمت آیینه تمثال خدا خواهد شد

بعد تو یک حرم و لشکری از نامردان
غیرت الله چه گویم؟ که چه ها خواهد شد

نفس سوخته مشک پر آبت گوید
العطش زمزمه اهل سما خواهد شد

جسم پر خون در علقمه و بین حرم
هیبت روضه العباس به پا خواهد شد

بی عمو خیمه و بی آب شود مشک عمو
شادی خیمه مبدل به عزا خواهد شد

لشگری هلهله فتح به پا خواهد کرد
دختری بین حرم نوحه سرا خواهد شد

بی علمدار علم دست یتیمان افتد
گیسوی سوخته در باد رها خواهد شد

علقمه قبله حاجات خلائق گردد
نام تو آیه ایثار و وفا خواهد شد
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
ژولیده نیشابوری

منم ماه بنى هاشم که عباس است نام من
بود ام البنین مام و، على باب کرام من

من آن سرباز جانبازم که از لطف خداوندى
لبالب از مى حب حسینى گشته جام من

من آن مرد سلحشورم که بهر کشتن دونان
بود شمشیر تیز شاه مردان در نیام من

من آن شیرم که چون افتد به دامم دشمن قرآن
نباشد بهر او راهى که بگریزد ز دام من

من آن علمدارم که اندر عرصۀ هیجا
سر دو نان، چو گویى، نرم گردد زیر گام من

بود این افتخارم بس، که گوید خسرو خوبان
بود عباس نام آور نگهبان خیام من

غلام و جان نثار و چاکر و عبدم به دربارش
که اندر رتبه شاهانند در عالم غلام من

ندادم تن به زیر بار ظلم و ذلت و خوارى
که بر ذرات عالم گشته واجب احترام من

نکردم بى وفایى با حسین، آن خسرو خوبان
به عالم گشت ثابت زین فداکارى مقام من

نخوردم آب و، دادم تشنه جان و، در درون آب
ز سوز تشنگى مى سوخت بهر آب کام من

نگردد خوار و زار و زیردست ظالمان هرگز
نماید پیروى کردار هر ک.س بر مرام من

رسان (ژولیدۀ ) محزون درورد گرم و بى پایان
به نزد دوستان من پس از عرض سلام من
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
جواد حیدری

نام سقا دیده ها را خوب گریان می کند
دیده ی پر اشک را سقا چراغان می کند

او بُود باب الحسین ذُخر الحسین عبد الحسین
عالمی را بر در ارباب مهمان می کند

هر که می گوید حسین آغوش بگشاید بر او
بر دل سی*ن*ه زنان لطف فراوان می کند

دست داده تا بگیرد دست هر افتاده را
این اباالفضل است بر ما لطف و احسان می کند

" خلق می دانند در بهدار ی قرب حسین
دردها را بیشتر عباس درمان می کند"

مادرش ام البنبن هم ضامن عشاق اوست
در قیامت شیعیان را شاد و خندان می کند

دست او بر دست زهرا روز محشر دیدنی ست
دست او مشکل گشایی از محبان می کند

پیش او از معجر زینب سخن گفتن خطاست
این سخن عباس را زار و پریشان می کند

سی شب ماه محرم باید از عباس گفت
گفتن از او لطف مهدی را نمایان می کند
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
علی انسانی

قلم به دست شدم تا ز دست ها بنویسم
غریب وار پیامی به آَشنا بنویسم

نرفته یک غمم از دل غمی دگر رسد از ره
به خانه ی دل تنگ و برو بیا بنویسم

غریبی من و دل را کسی چه داند و بهتر
که مویه های غریبانه با رضا بنویسم

پی رضای رضا بودم و به خویش بگفتم
روم به طوس، در آنجا ز کربلا بنویسم

به یاد کودکی و درس و مشق و مدرسه افتم
به تخته مشق ز بابا و طفل و آ بنویسم

چه کودکانه و خوش باورانه بود و فسانه
نه آبی آمد و نی باد پس چرا بنویسم؟

به یاد قامت سقا و دست و همت سقا
رسا اگر چه نگویم ولی رسا بنویسم

گهی ز پشت حسین و گهی ز فرق ابوالفضل
یکی یکی بشنیدم دو تا دو تا بنویسم

به فرش خاک بیابان به عرش نیزه ی دونان
تنی جدا بسرایم سری جدا بنویسم

چه بر سر تنش آمد ز من مپرس که باید
ز توتیا شده در چشم بوریا بنویسم

بنی اسد بگذارید روی قبر شهیدان
غزل نه، قطعه از آن قطعه قطعه ها بنویسم

ز نوک نیزه و کنج تنور و دیر و نصارا
تمام، سیر و سفر بود از کجا بنویسم

چه می گذشت به بزم یزید با دل زینب
شراب را بگذارم کباب را بنویسم

لبی به طعنه و طغیان لبی لبالب قرآن
دگر مپرس، سزا نیست ناسزا بنویسم
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,140
3,268
مدال‌ها
1
رضا رسول زاده

زخمی که داغ رفتن تو بر جگر گذاشت
بر چهره ی حسین همان دم اثر گذاشت

چون پاره گشت مثل دو چشم تو مشک آب
سقایی و تلاش تو را بی ثمر گذاشت

می خواست از فتادن تو جان دهد حسین
زینب برای یاری اش آمد، مگر گذاشت

دستی کنار نعش تو بر سر گرفته بود
دستی دگر ز ماتم تو بر کمر گذاشت

با سرعت آمد و علمت را بلند کرد
زینب چو دید شه به سر نیزه سر گذاشت

تا عمر داشت عقده به قلب سکینه بود
او را چرا حسین ز تو بی خبر گذاشت

***

گفتی که راحتی که بمانی به علقمه
این ماندنت حریم مرا در خطر گذاشت

راز جدایی حرمت از من این بود
شرمندگی ز خیمه تو را دورتر گذاشتش
 
بالا پایین