جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار اشعار و مصائب محرمی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام اشعار و مصائب محرمی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 15,211 بازدید, 520 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع اشعار و مصائب محرمی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Lord

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان

هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟
خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟

وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا
بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب
صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟

دارد سرت برای چه آماده می شود
پس آفریده اند سرم را برای چه؟

زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند
بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟

من التماس می کنم و تفره می روی
شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟

از مثل تو کریم توقع نداشتم
اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟

باشد نمی روند ولی جان من! بگو
آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حمید برقعی

قامت کمان کند که دوتا تیر آخرش

یک دم سپر شوند برای برادرش



خون عقاب در جگر شیرشان پر است

از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش



این دو ز کودکی فقط ایینه دیده اند

آیینه ای که آه نسازد مکدرش



واحیرتا که این دو جوانان زینبند؟

یا ایستاده تیغ دو سر در برابرش



با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند

یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش



یک دست گرم اشک گرفتن ز چشمهاش

مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش



چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر

چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش



زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت

تا که خدا نکرده مبادا برادرش...



زینب همان شکوه که ناموس غیرت است

زینب که در مدینه قرق بود معبرش



زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است

از بس که رفته این همه این زن به مادرش



زینب همان که زینت بابای خویش بود

در کربلا شدند پسرهاش زیورش



گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات

وقتی گذشته بود دگر آب از سرش...

 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
اسماعیل علیان

زینب که بود عالم غم را خدای صبر
در غربت دیار ستم آشنای صبر


معنا گرفت ماتم عظمی چو جاگرفت
بر شانه‌های زینب کبری همای صبر


مجموعه‌ی مصائب دنیا به او رسید
ایوب هم نبودچو او مبتلای صبر


در کودکی بدید که در کوچه‌های شهر
سیلی زدند مادر او را برای صبر


تا تیغ کینه فرق پدر را دو نیمه کرد
دختر گذاشت بر سر زخمش دوای صبر


از زهر فتنه جان برادر چو پر کشید
خواهر کشید بر سر و چشمش عبای صبر


خارج شد از منی به تمنای کربلا
تا کربلا بگشت برایش منایِ صبر


خون‌های کربلا همه می‌گشت پایمال
تا زینبی نداشت به لب کیمیای صبر​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
علی اکبر لطیفیان


یا که خدا به خلق پیمبر نمی دهد
یا گر دهد پیمبر ابتر نمی دهد
حتی اگر چه فیض الهی به هیچ ک.س
غیر از رسول سوره ی کوثر نمی دهد
دختر در این قبیله تجلی کوثر است
بی خود خدا به فاطمه دختر نمی دهد
زینب یگانه است خدا هم به فاطمه
تا زینب است دختر دیگر نمی دهد
زینب رشیده ای است که بر شانه ی کسی
تکیه به غیر شانه ی حیدر نمی دهد
زینب شکوه خواهری اش را در عالمین
دست کسی به غیر برادر نمی دهد
او مظهر صفات جلالی حیدر است
یعنی براحتی به کسی سر نمی دهد
زینب همان کسی است که در را عفتش
عباس می دهد، نخ معجر نمی دهد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حامد خاکی

اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد
و گر که از دل من روح تو خبر دارد


مزن به سی*ن*ه ی من دست رد، نباید دید
برادری به دلش این همه شرر دارد


اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما
ببین میان بساطش دو تا پسر دارد


یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم
که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد


که دیگری که امید دلش به اذن شماست
که ذره ای غمت از روی سی*ن*ه بر دارد


و من تعجب از این می کنم، نمی دانم
برادرم به زبان نه چرا دگر دارد


برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی
همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟


حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد
به پای خون خدا پس نگو خطر دارد​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
وحید قاسمی


چه وداعی چقدر جانسوز است
کربلا کرب والبکاء شده است

مادری پشت پرده ی خیمه
دست بر دامن دعا شده است

گریه های حرم سؤالی شد
راستی بانوی قبیله کجاست

شیرِ مردانِ زینب کبری ....
...کمی آهسته ؛پس عقیله کجاست

سخت از پیله خیمه دل کندید
بال پروازتان تَقَلّا کرد

نام زهرا گره گشاتان شد
قسم عشق کار خود را کرد

گرگهای گرسنه ی این دشت
در کمینند با خبر باشید

این خلیفه پرستهای حریص
لاله چینند با خبر باشید

نوه ی مرتضی شدن جُرم است
خونتان را حلال می بینند

تازه اسلام نابتان را هم
زیر تیغ سؤال میگیرند

شعله های نفاق این مردم
از سقیفه زبانه میگیرد

جان زهرا به فکر خود باشید
پهلو ها را نشانه می گیرند

خونِ دل روزی علی کردند
پشت پا می زنند این مردم

کوفه را با مدینه فرقی نیست
بی هوا میزنند این مردم

کوچه وا میکنند با حیله
کینه فتوای لاله کوبی داد

تجربه گفت:اولین کوچه...
....در مدینه جواب خوبی داد

راستی،سمت حرمله نروید
شرح این درد، مو به مو مانده

به خدا حیف چشمهای شماست
چند تیری برای او مانده​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
احرامیان پور

اینان کم از دو لاله احمر که نیستند

از یاوران خوب تو کمتر که نیستند



هر چند نور چشم من اما عزیز تر....

....از حنجر بریده اصغر که نیستند



هر چند سرو قامت آنها قیامت است

هرگز به دلربایی اکبر که نیستند



گیرم شهید گشته ، فدای تو می شوند

در کربلا سیاهی لشگر که نیستند



با آنچه مادر از سفر شام گفته بود

در پیج و تاب و حادثه ، بهتر که نسیتند​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
نا مشخص

تا هست خدا در دل من کرب و بلا هست

از درد غمت گریه بی چون و چرا هست



این دشت زیارتکده ی منظر توست

بی روی تو عالم همه در آتشِ آه ست



این قدر نگو یار نمانده ست و غریبم

تا دختر زهرا و ابر مرد خدا هست



تو تیغ بده تا که به طوفان غیورم

معلوم شود زینب تو مرده و یا هست



از هل مِن پر سوز تو فهمیده دل من

در قافله ی نیزه سواران توجا هست



هر هاجر خونین جگری هدیه ای آورد

ای کعبه من حال بگو نوبت ما هست؟



تو ناز نفرما که بمیرند به پایت

یک گوشه ی چشمی که کفن پوش دوتا هست



من کار به برگشت پسرهام ندارم

خوش هستم از این که دو نفس با تو مرا هست​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
حسن لطفی

از زبان امام حسین(ع):



چگونه آب نگردم کنار پیکرتان

که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان



میان هلهله ی قاتلانتان تنها

نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان



چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان



ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان



شکسته آمدم اینجا شکسته تر شده ام

نشسته ام من شرمنده در برابرتان



خدا کند که بگیرند چشم زینب را

که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان



میان قافله ی نیزه دارها فردا

خدا کند که نخندد کسی به مادرتان



و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان​
 

Lord

سطح
0
 
کاربر فعال انجمن
فعال انجمن
کاربر محروم شده
Jul
1,139
3,268
مدال‌ها
1
سعید توفیقی

حضرت عاطفه لطف تو اگر بگذارد

دل آیــینه ای ام قصــد تقــرب دارد


آسمانم همه ابری است ، تماشایش کن

«نه» نگو چون به تلنگر زدنی می بارد



حرفم این است که لطمه به غرورم نزنی

دست رد بر جگــر تنگ بلــورم نزنی



مهلتی تا که کنــار تو تلالــؤ بکنم

با دل سوخته ات بیعتی از نو بکنم


نذر کردم که به اندازه ی وسعم آقا!

همه هستی خود نذر سر تو بکنم



دو پســر نزد تو با چشـــم ترم آوردم

دو جگر گوشه ز جنس جگرم آوردم



هر دو بر گوشه ی دامان شما ملتمس اند

بر در خانه ی احساس شما ملتمس اند


در دل کوچکشان عشق شما می جوشد

تا که گردند به قربان شما ملتمس اند



هر دوتا شیر مرا با غم تو نوشیدند

از شب پیش برای تو کفن پوشیدند



حضرت آینه بگذار سرافراز شوم

در شعاع کرمت بشکُفم و باز شوم


تپش ام کند شده مرحمتی کن آقا!

تا به پایان نرســم بازهم آغاز شوم



این حریصان شهادت ز پی نان توأند

هر دو از روز ازل دست به دامان توأند



پیش از آنی که بیایند تفأّل زده اند

عطر بر پیرهن و شانه به کاکل زده اند


یک دهه فاطمیه گریه به زهرا کردند

تا که بر دامن تو چنگ توسل زده اند​
 
بالا پایین