جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی اعتراف به یه حقیقت یا یه خاطره خنده‌دار!

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مطالب طنز توسط NARIYA با نام اعتراف به یه حقیقت یا یه خاطره خنده‌دار! ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 201 بازدید, 14 پاسخ و 6 بار واکنش داشته است
نام دسته مطالب طنز
نام موضوع اعتراف به یه حقیقت یا یه خاطره خنده‌دار!
نویسنده موضوع NARIYA
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط نیهان

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,887
26,614
مدال‌ها
6
#قسمت دوم
فکر میکنم پارسال بود تو بهمن یا دی که با @Atilla آتیلا عزیزم آشنا شدم
پسری که خیلی شاد و شنگول بود ولی خب...
به محض اومدنش یه خانواده تشکیل داد و همچنان در تلاش بزرگ کردن این خانواده بود و نمی‌دونم چی شد که دیگه نیومد امیدوارم حالش خوب باشه پیش پدربزرگش..
من دایی این شیطون بودم و از قدیم گفتن حلال زاده به داییش می‌ره
@SOLEMN ایشونم ننه‌شون بود😒
@ممد صنوبر ایشونم فکر میکنم عموشون بود یا باباشون
@نویسنده- کوچک این خانم خانما هم خاله‌شون می باشند
@کیـانـا.T @Trodi این دو تا جقله هم دختر دایی هاشون بودن بقیه رو هم یادم نمیاد آلزایمر گرفتم 😌🪓
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,887
26,614
مدال‌ها
6
#قسمت سوم
اینو یادم نیست از کی شروع شد ولی جز یکی از بهترین اکیپ های دوستیم شدن
@سایه مولوی و @کیـانـا.T
یادتونه؟!
اولاش تو نوشته های وضعیتم اومدین و بعد ها فهمیدم تو مشاعره و شعر هایی که میفرستم تو بخش شعر؛ شعرامو لایک میکردین و ادامه‌شو میفرستادین
یادتونه گپ سیانور رو؟؟؟؟🤣🤣
چقدر شکل روانشناسا حرف میزدم😌🤣
ولی جالب بود نه؟!
از زندگیمون می‌گفتیم از رویاهامون از نداشته و پدر و مادرامون و.....

این یکی از بهترین خاطراتم بود که هر وقت فکر میکنم بهش لبخند میاد رو لبام:)
 

؛)Lunika

سطح
0
 
همیار سرپرست کتاب
پرسنل مدیریت
همیار سرپرست کتاب
ناظر کتاب
فعال انجمن
Nov
470
2,755
مدال‌ها
2
وای خدای من😂 تو از وسوسه‌شدگانی ‌پسسسس🤣🤣
قربونت برم چون اسمتو فک کنم عوض کردی نمیدونم دقیقا کدوم‌گل‌دختری هستی که کشوندمش سمت نظارت🤣🤣
فدات بشم❤️❤️😂
آره وسوسه شدم😂 چاکر شوما❤️
قبلاً اسمم درخشش سایه بود
خوب شد اسمو عوض کردم حالا که فکر می‌کنم می‌بینم چه پارادوکس عجیبی بوده😂
 

RPR"

سطح
4
 
مدیر تالار ترجمه
پرسنل مدیریت
مدیر تالار موسیقی
مدیر تالار ترجمه
ویراستار انجمن
گوینده آزمایشی
مترجم انجمن
عضو تیم تعیین سطح ادبیات
Jun
3,887
26,614
مدال‌ها
6
فکر کنم اینطوری پیش بریم تا فردا صبح باید مثل مامان بزرگا براتون خاطره بگم😐😂
#قسمت چهارم
@کهکشان یادته واسه عقدت همه رو دعوت کرده بودی؟!😐😂
یه پا فیلم ترکی بود واسه خودش
@Tara Motlagh
ایشونم قانومت بود ولی یه زن دیگه هم گرفته بودی و منم نوه‌تون بودم؟!😒
اینم یکی از نوه‌هاتونه @YAMUR
یادش بخیر
 
بالا پایین