جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

متفرقه [ افکارهایم ]

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته تعامل ادبی توسط BARAN. با نام [ افکارهایم ] ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,705 بازدید, 30 پاسخ و 9 بار واکنش داشته است
نام دسته تعامل ادبی
نام موضوع [ افکارهایم ]
نویسنده موضوع BARAN.
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط BARAN.
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
زندگی عجیبه ،
میگرده میگرده ببینه چی دوس داری به چی دل بستی دقیقا همونو ازت میگیره، درست وقتی که انتظارشو نداری تومیمونیو کلی حسرت و سوال بی جواب!
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
به آسمون بالای سرش خیره شد چشماش رو بست و نفس عمیقی کشید
ایرپاد رو تو گوشش گذاشت و صدای موسیقی رو بیشترین حد ممکن گذاشت
قدم میزد نمیدونست به کجا میره با خودش حرف میزد بلند با آهنگ میخوند گریه میکرد مثل دیوونه ها قهقهه میزد
شاید چندین ساعت بود راه می‌رفت و از اینور شهر به مرکز شهر رسیده بود
خسته بود پاهاش درد گرفته بود بدنش خیس عرق بود
اما انگار اینبار پیاده روی هم نتونست آرومش کنه
میخواست آروم بگیره
میخواست قلبش کمتر درد بکشه
تنها چیزی که میخواست آرامش بود و این کمترین حقی بود که میتونست از زندگی داشته باشه نه؟
روبه روی کافه وایستاد لبخند تلخی زد و وارد شد و یه نوشیدنی سفارش داد و ساعت ها تنها اونجا نشست
دیگه به چیزی فکر نمی‌کرد
دیگه حسی به هیچ چیز نداشت
بی حسی مطلق.
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
از درون به هم ریختم
انگار باد زده و تمام فکرای داخل سرم رو پخش و پلا کرده و سلولای مغزم دارن برای مرتب کردنشون تلاش میکنن اما انقدر که زیادن دیگه نمیشه جمعشون کرد..
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
زندگی اونقدر عجیبه که به خودت میای میبینی آدمایی که پارسال این موقع فکر میکردی بهترین آدمای زندگیتن و قراره تا ابد باهات باشن
الان نه اهمیتی برات دارن و نه خبری از همدیگه دارین!
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
تعادل احساساتم از دستم در رفته
یا انقد بی حس و ریلکسم که چیزی نمیتونه
عصبی و ناراحتم کنه،یا انقدر حساسم که
با کوچیکترین چیزی عصبی میشم؛
حد وسطمو گم کردم.
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
فکر کنم باید مدتی دور شم از همه‌ک.س و همه‌جا؛ دور شم از آدمای آشنا، دوستا و رفیقا،دور شم از آدمایی که پُر از حسِ بدن و منو یاد خاطرات ناخوشایند میندازن، دور شم از مکانای آشنا که منو یاد چیزای مختلف میندازن برم جایی که پر از آدمای غریبه باشه، اونایی که من رو نمیشناسن و بهم حس خاصی هم ندارن، باعث مرور خاطرات نیستن و منم بهشون حسی نداشته باشم، برم جایی که کاملا برام نا آشنا باشه، و هر گوشه و کنارش برام پر از خاطره نباشه، یه جا که بشه زندگی جدید شروع کرد و اتفاقای جدید رو تجربه کرد، برم یه جایی که بتونم با آرامش زندگی کنم، آزاد و رها، بدون دغدغه و ناراحتی .
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
یجایی خوندم ..
دنیا مث مامانت نی صبح سرش داد بزنیو شب واسه شام صدات کنع. دنیا ولت میکنه تا از گشنگ‍ی بم‍یری !!!
 
موضوع نویسنده

BARAN.

سطح
5
 
ارشد بازنشسته
ارشد بازنشسته
کاربر ویژه انجمن
Mar
8,232
23,391
مدال‌ها
7
بعضی روزا آرزو میکنم میتونستم تو زندگی به عقب برگردم نه واسه اینکه چیزی رو تغییر بدم، به خاطر اینکه یه چیزایی رو دوبار حس کنم !
 
بالا پایین