متفرقه [ افکارهایم ]

[BARAN.]

از لحاظ روحی نیاز دارم یکی صورتمو با دوتا دستاش بگیره تو چشام نگاه کنه و بگه همه چی میگذره من باهاتم نگران نباش!?

 

[BARAN.]

قوی اونیه که خاطرات روزای سختشو با خنده تعریف میکنه.

 

[BARAN.]

الان تو اون از مرحله زندگیمم
که حرفی واسه گفتن ندارم
حس میکنم سکوت کردن حس و حال آدم پرحرف رو داره:/

 

[BARAN.]

پول شاید شادی نیاره ولی من ترجیح میدم تو لامبورگینی گریه کنم تا تو اتوبوس.:///

 

[BARAN.]

از چشم افتادن رو دافنه دوموریه خیلی خوب توصیف کرده اونجایی که می‌گه:
“روزی با خودم فکر می‌کردم اگر اورا با غریبه ایی ببینم دنیا را به آتش می‌کشم.
اما امروز حاضر نیستم کبریتی روشن کنم تا ببینم او کجاست و چه می‌کند.”

 

[BARAN.]

برای حذف کردن آدم‌های سمی هیچوقت احساس گناه، خجالت و پشیمونی نکنید؛ فرقی هم نمیکنه از بستگانتون باشه یا کسی که دوسش دارید یا یه آشنای تازه! مجبور نیستید کسی که باعث ناراحتی شما میشه جایی تو زندگیتون داشته باشه...
کنار گذاشتن با قهر کردن خیلی فرق داره،
مثلا من خیلیا رو کنار گذاشتم ولی باهاشون قهر نیستم...
به قول سارتر که یه جایی میگه:
"لازم است گاهی در زندگی،
بعضی آدم‌ها را گم کنید؛
تا خودتان را پیدا کنید..."
و واقعا چقدر گاهی تو زندگیامون نیاز داریم افرادی رو حذف کنیم که تکامل پیدا کنیم، که بتونیم خودمونو پیدا کنیم...

 

[BARAN.]

منم همینطور پسرجان
منم همینطور...:)

 

[BARAN.]

نیاز دارم یه مدت زیادی بخوابم، نیاز دارم مدت زیادی فکر نکنم، نیاز دارم مدت زیادی هیچی نفهمم، هیچی نشنوم، هیچی نبینم، برای مدت کوتاهی نباشم. اصلا کرکره‌مو بدم پایین، پشتشم بنویسم مشترک مورد نظر تا اطلاع ثانوی در دست تعمیر میباشد، خودمو بزنم زیر بغلمو برم یکم به افکارم سر و سامون بدم .

 

[BARAN.]

نوشتن حس خوبی به انسان میده ، انگار آدم میتونه حرف دلشو مستقیم یا غیرمستقیم میتونه بیان کنه؛
اما مشکل اینجاست از اون دسته آدماییم که از نوشتن میترسه ، جوری که وقتی یه جمله رو مینویسم برای چندمین بار پاک میکنم چون به نظرم نوشته‌هام مضحکه:/

 

[BARAN.]

نمیدونم درک میکنی چی میگم یا نه. ولی مودم اینجوریه که یهو به خودم میام میبینم باز دارم برای چیزی که قبلا چند بار کامل پذیرفتم و کنار اومدم باهاش غصه میخورم .