جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

آموزشی املای صحیح کلمات پرکاربرد

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته صحیح بنویسیم توسط ماهــر با نام املای صحیح کلمات پرکاربرد ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 234 بازدید, 6 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته صحیح بنویسیم
نام موضوع املای صحیح کلمات پرکاربرد
نویسنده موضوع ماهــر
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط ماهــر
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
غلط

___
صحیح

___
تائیدتأیید
استثناًاستثنائاً
اطاقاتاق
طوستوس (شهر)
توسیطوسی (رنگ)
طوفانتوفان
طپانچهتپانچه
گفتگوگفت‌وگو
سئال / سئوال / سوئالسؤال
مسألهمسئله
فارق‌التحصیلفارغ‌التحصیل
تلوزیونتلویزیون
رو به روروبرو
ذوذنقه / زوذنقه / زوزنقهذوزنقه
بهاءبها
نهارناهار (وعده غذایی)
قورباقه / غورباقهقورباغه
بهبوحه / بهبوههبحبوحه
سوقاتسوغات
پائیزپاییز
ذغالزغال
حتاحتی
قانون‌گزارقانون‌گذار
سپاسگذارسپاسگزار
فلاکسفلاسک
موزیموذی (اذیت کننده)
به سزابسزا
املاءاملا
تآترتئاتر
غدغن / قدقن / غدقنقدغن
ذق ذقزق زق
غورغورقور قور
نغ نغنق نق
هزم غذا / هذم غذاهضم غذا
بیافزودبیفزود
مزمونمضمون
زمیمهضمیمه
ضمینهزمینه
انحتاط / انحطاتانحطاط
اسطکاک / اصتکاکاصطکاک
احتزاز / احتذاذاهتزاز
قوس و قزحقوس قزح
صِمَتسِمَت
چشم قرهچشم‌غرّه
مسوولمسئول
مطمعن / مطمینمطمئن
راجبراجع به
مضحرفمزخرف
 
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
ستاره گانستارگان
بنا بر اینبنابراین
بزرگداشتنبزرگ داشتن
بکاربردنبه کار بردن
کار بردکاربرد
بیدرنگبی‌درنگ
یک رنگییکرنگی
پیشنهاداتپیشنهادها
میوه‌جاتمیوه‌ها
خوش آمد گوییخوشامدگویی
خوش دلخوشدل
پیش گوپیشگو
ورغُلُمبیدن/ ور قُلُمبیدنورقُلُمبیدن
آرایش گاهآرایشگاه
بوسیلهبه وسیله
کتابه منکتاب من
وقتیکهوقتی که
خانوادمخانواده‌ام
 
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
داوود/ داود: املای این گونه واژه ها را در املای زبان فارسی با دو ( واو ) سفارش کرده اند. به همین ترتیب واژه هایی مانند طاوس و کیکاوس را نیز باید با دو ( واو ) نوشـت: طاووس، کـیکاووس.

دُچار/ دوچار: این واژه را که گمان می رود ریشـه ی آن دو چهار باشـد، در متون قـدیمی به صورت دوچار می نوشـته اند. اما در سده های اخیر آن را به صورت دُچار نوشـته اند. امروزه نیـز بهتر اسـت به همین صورت نوشـته شـود.

ذِ لت / ز َ لّت: معـنای ذلت خواری ( متضاد عزت) است، اما زلت یه معنای سـهو و خطا اسـت.

رُتیل / رطیل: نوعی عنکبوت زهر دار را به عربی رتیل می گویند و رطیل وجود ندارد.

زرع / ذرع: زرع به معـنای « کشـت» و « کاشـتن » اسـت، در حالی که ذرع مقـیاس قـدیم یرای طول و برابر یک دهم از چهارمتر بوده اسـت.

زغال / ذغال: املای درسـت این واژه زغال اسـت.

زکام / ذکام: این واژه را بایـد با ز نوشـت.

سِـتبَر/ سـِطبَر : این واژه را که به معنای درشـت و کلفت اسـت، قـدما با حرف ط هم نوشـته اند.اما چون واژه ای فارسی اسـت بهتر اسـت با حرف ت نوشـته شـود.

سـؤال / سـئوال: شـکل درسـت آن این واژه سـؤال است.

سـوک/ سـوگ: املای این واژه هم با ک وهم با گ درست اسـت.

شـرایین/ شـرائین: املای این کلمه به صورت شـرایین درسـت اسـت.

شـسـت/ شـصت: این واژه ها راهم بسـیاری ها به اشـتباه به جای یکدیگر به کار می برند. شـسـت به معنای انگشـت بزرگ دسـت وپا وشـصت عدد 60 اسـت. آقای ابوالحسن نجفی می نویسـد که چون هر دو عدد فارسی اسـت، تنها برای تمایز میان معـنای آنها است که یکی را با س و دیگری را با ص می نویسـند. ولی درمتون کهن، هردو واژه با « س» آمده اسـت.

صد / سـد: چون واژه ی « سـده » فارسی اسـت، سـد را نیز می توان با « س» نوشـت. اما چون در متون کهن و جدید این واژه را با « ص » نوشـته اند، اکنون نوشـتن آن با « س» غـیر متعارف به نظر می رسـد. از سوی دیگر چون معنای دیگر سـد، مانع و بند و حایل اسـت، لابد قـدما، عدد 100را برای تفکیک صد از سـد. با « ص» نوشـته اند .

صفحه/ صحیفه : صفحه به هر کدام از دو روی کاغذ و صحیفه به خود ورق کاغذ ( که دارای دو روی ) اسـت گفته می شـود. البته ورق را در سـال های پسـین برگ نیز می گویند.
 
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
طوطی/ توتی: توتی واژه ای فارسی است و از این رو می توان آن را با «ت » نوشـت. اما قـدمای زبان و ادب فارسی این واژه را با « ط» نوشـته اند و به این دلیل امروزه نیز اگرچه این واژه فارسی می باشد نوشتن آن با «ط » نامانوس و نامتداول است.

غلتیدن/ غلطیدن: غلتیدن واژه ای فارسی اسـت و باید با « ت» نوشـته شـود . تر کیبات این فعل را نیز باید با ت نوشـت، مانند: غَلت، غلتیدن، غلتنده، غلتیده، غلتان، غلتک و...

غوته / غوطه : « در آب فرو رفتن » به فارسی «غوتیدن » است که امروز در زبان تاجیک نیز به همین شکل و به همین معنی به کار می رود. از این رو غوطه خوردن، غوطه زدن و غوطه ور نیز همگی نادرست است و باید با تای دو نقطه نوشته شود. از این گروهند: تپش، تپیدن، غلتیدن؛ غلت زدن، ؛ غلت خوردن؛ غلتک، غلتان.

غیظ / غیض: در عربی غیظ، خشـم و غضب را گویند و غیض به معنای کاهـش آب اسـت.

فترت/ فطرت: معنای فترت، رکود وسـسـتی و بی حاصلی اسـت میان دو دوران خوشـبختی، یا فاصله ی میان دو دوره ی فعالیت. اما فطرت به خصوصیت و هر موجود از آغاز خلقتش می گویند و به سـرشـت و طبیعت او.

فطیر/ فتیر: فطیر واژه ای عربی و به معنی خمیر ور نیامده و تخمیر نشـده است و از این رو باید با « ط » نوشـته شود و واژه ای به نام فتیر اصلن وجود ندارد.

قفص / قفس: این واژه عربی اسـت و باید با «ص » نوشـته شـود . اما در زبان فارسی آن را همیشه با «س » نوشـته اند و املای آن به شکل قفس رایج اسـت.

قیمومت / قیمومیت: واژه ی قیمومت را که به معنی قیم بودن است، فارسی زبانان ساخته اند و در زبان عربی کاربردی ندارد و کاربرد قیمومیت نادرست است.
 
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
گزارش ها / گزارشات: برخی ها واژه ی فارسی گزارش را با « ات» عربی جمع می بندند که نادرسـت اسـت.

لایتجزا / لایتجزی: این واژه با آن که عربی اسـت املای درسـت آن لایتجزا اسـت و معنای آن تجزیه نا پذیر.

مآخذ / مأخذ: واژه ی عربی مأخذ مفرد و به معنی منبع و محل گرفتن و مآخذ جمع آن است . اما برخی این واژه ها را به جای یک دیگر یعنی مفرد را به جای جمع وجمع را به جای مفرد به کار می برند.

مبرا / مُبری : این واژه ی عربی به معـنی« تبرئه شـده از تهمت» اســت و در فارسی و عربی آ ن را مبرا می نویسـند.

مجرا / مجری: واژه ی مجری اسـم فاعـل مصدر اجراء و به معـنای اجرا کننده اسـت، مانند « مجری قانون ». ولی در عربی مجری را به صورت مجرا نیز تلفظ می کنند که در آن صورت، اسـم مفعول مصدر اجراء و به معنای « اجرا شـده، عملی شـده » اسـت که در فارسی به تر است که به صورت «مجرا» نوشـته شـود تا با «مجری» اشتباه گرفته نشـود.

محظور/ محذور: واژه ی محظور به معـنای « ممنوع و حرام» اسـت و محذور هم به معـنای « آن چه از آن می ترسـند» و هم به معنای «مانع و گرفـتاری» آمده اسـت. یعنی در مواردی که مراد گرفـتاری و مانع و حجب وحیای اخلاقی باشـد باید محذور نوشـت مانند: « محذور اخلاقی » و یا « در محذور قرار گرفتم و پیشـنهاد اورا پذیـرفـتم ».

مسأله / مسئله: این واژه عربی اسـت و در خط عربی به صورت مسـألة نوشـته می شـود و در زبان فارسی هم بسـیاری این اصل را رعایت نموده و آن را به صورت مسأله می نویسـند، نه مسئله.

مسـئوول/ مسـئول: املای این واژه به هردو شـکل آن درسـت اسـت. در عربی البته مسـئوول می نویسـند، اما در فارسی همیشه آن را با یک واو نوشـته اند.

مزمزه / مضمضه: واژه ی مزمزه فارسی و به معـنای چشـیدن و نرم نرم خوردن چیزی است و مضمضه عربی و به معـنای گرداندن آب در دهان برای شـسـتن آن است.

مُعتـَنی به/ متنابه: این واژه عربی اسـت و معنی آن، هـنگفت، مهم و قابل اعتنا اسـت و املای آن نیز به صورت معتنی به درسـت اسـت.

مقتدا / مقتدی : این واژه را که به معنی پیشوا است در عربی مقتدی نوشته اما مقتدا تلفظ می کنند. از این رو در زبان فارسی برای پرهـیـز از اشـتباه خواندن باید آن را مقتدا نوشـت.

منتها / منتهی: این دو واژه را در فارسی بهتر اسـت برحسـب تلفظ شـان بنویسـیم مانند: سـاختمان های این ناحیه هـمه بلند اسـت، منتها محکم نیسـت یا « این خیال باطل به جنون منتهی خواهد شـد» .

نیاگان / نیاکان : در فارسی نیاگ یا نیا به معنی جد است و جمع درست آن نیاگان است نه نیاکان.
 
موضوع نویسنده

ماهــر

سطح
4
 
● سرپرست کتاب ●
پرسنل مدیریت
سرپرست کتاب
منتقد ادبیات
مولف تیم روزنامه
کاربر ویژه انجمن
Oct
1,206
3,352
مدال‌ها
5
هیز / حیز: واژه ی هـیـز به معنای بدکار و بی شـرم اسـت، مانند: او نگاه هـیـز و دریده ای داشـت. و حیز به معنی جا و مکان است.

هیئت / هیأت: واژه ی هیئت عربی و به معنی شـکل و صورت چیزی و نیز به معنی عـده ودسـته ای از مردم است. جمع هیئت نیز هیأت اسـت و نباید یکی را به جای دیگری به کار برد.
 
بالا پایین