جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

داستانک [امّا آنِه خاکستری] اثر «کانی و هانی قادری کاربران رمان بوک»

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته داستانک توسط EMMA- با نام [امّا آنِه خاکستری] اثر «کانی و هانی قادری کاربران رمان بوک» ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 649 بازدید, 21 پاسخ و 11 بار واکنش داشته است
نام دسته داستانک
نام موضوع [امّا آنِه خاکستری] اثر «کانی و هانی قادری کاربران رمان بوک»
نویسنده موضوع EMMA-
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
موضوع نویسنده

EMMA-

سطح
1
 
کاربر ویژه انجمن
کاربر ویژه انجمن
Oct
4,124
18,135
مدال‌ها
3
بی‌توجّهی‌ها بیشتر می‌شوند زندگی که می‌تواند به راحتی آب خوردن باشد چرا این‌قدر سخت شده‌ است پس؟
- خیلی در حقم ظلم کردی آنه.
با تعجّب و ناباوری روی به می‌گرداند و می‌گوید:
- من؟
با سر حرف آنه را تأیید کرد که آنه با صدایی که به زور شنیده میشد و بغض کرده بود گفت:
- چه کار ظالمانه‌ای کردم؟
- سکوت! همیشه سکوت کردی.
آنه با اخم ظریفی به او خیره می‌ماند و می‌گوید:
- دیگر تو حرف از سکوت کردنم نزن، امشب را به جبران تمامی شب‌های دیگر اندکی سکوت نکردم.
صحنه عوض می‌شود و دیگر خبری از آنه و از با او بودنی نیست فقط او است که بر سر مزار آنه نشسته است و با ویولن او ترانه‌ای می‌زند و با صدای رسایی هم‌خوانی می‌کند، بچه‌ای آن‌طرف‌ دست می‌زند برای او که به این خوبی نُتی را به صدا درمی‌آورد، غلط نکنم اسمش آنه است.
او به نه قول داده بود برایش ترانه‌ای بخواند ولی نه بعد از مرگش، دیگر آنه‌ای نیست که گوش دهد به ترانه‌اش یا حداقل تعریف‌هایی از او بکند که اندکی اعتماد به نفس به او دهد حتیٰ اگر صدایش خوب نیست یا نتی را اشتباه می‌خواند!
امروز پس از گذشت شانزده سال برای اولین بار است که بعد از آن شب شاعرانه و عارفانه که با مرگ آنه پایان قصّه‌ای برای داستان نوشته شد دوباره به دیدنش می‌آید، البته این‌که نامه‌ی آنه را در پشت کمد پیدا کرده است و عذاب وجدان گریبانش شده است که او را فراموش کرده است هم چندان بی‌تأثیر نیست... .
به این سنگ قبر که نگاه می‌کنی انگار به خوابی خیالی آمده‌ای... .
گل‌های بنفشه، شـ*راب سیب، تک و توک کتاب، سنگ قبر رنگ شده رنگ‌رنگی و... بوی عطر نیناریچی... .
قول و قرارهایشان پس از شانزده سال امروز به واقعیت تبدیل شده است از این‌که فراموش کرده‌ای ممنونم!
عذر می‌خواهم اگر به تو گفته بودم زندگی بعد از مرگ فقط به تو آرامش می‌دهد ولی تو من را باور کن، آن‌جا زندگی بهتر از این‌جاست آنه... !
___
سنگ قبر آنه امّا خاکستری... .
علت مرگ: زیستن!
بگذار فراموش شوم، به فراموشی سپرده که شوم می‌دانم که حداقل کسی نگرانم نیست که نگرانش شوم چون نگرانم است... .
من زاده شده‌ام برای فراموش شدن!
شروع.
۲۰۲۳.۵.۶
پایان؛
2023.7.16
 

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,572
6,489
مدال‌ها
12
«نویسنده تایپ این اثر را موکول کرده»
تاپیک تا اطلاع ثانوی بسته خواهد بود.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
بالا پایین