جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار امید صباغ نـو

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط DELARAM با نام امید صباغ نـو ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 636 بازدید, 57 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع امید صباغ نـو
نویسنده موضوع DELARAM
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
اگرچه گفته بودی پای عشقت تا ابد مَردی
ولی روزی که رفتی خواندم از چشمت، که دلسردی

به طرزی وحشیانه عاشق زیبایی ات بودم
به جای ، دایما بازی در آوردی

ارس می خواست در آغوش دریای تو بنشیند
ولی با سد قهرت نقشه اش را برملا کردی

شدم مجموعه دارِ دردهایِ رایج دنیا
شدی برعکس من، میراث دارِ دردِ بی دردی

خ*یانت در امانت طبق حکم شرع جایز نیست
امانت بود عشقم در وجودت، حیف نامردی

مرا با خاک یکسان کرده ای، ای دشمن هم خون
تو را با خاک یکسان می کنم روزی که برگردی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9

‌چون شعله در دستان دشت پنبه گیرم
دستی بده، تا قبل افتادن بگیرم

تصمیم هایی مانده از دوران کبری
تصمیم دارم کلّ شان را من بگیرم!

گیرم کسی عشقش کشید و عاشقم شد
دیگر نباید حسّ سوء ظن بگیرم

من یوسف قرنم، زلیخا خاطرت تخت
این بار می‌خواهم خودم گردن بگیرم

یک روز قبل جشن یاد من بینداز
با میوه، چسب زخم هم حتما بگیرم

از لحظه‌ای که دست تو آلوده‌ام شد
در شهر می‌گردم که پیراهن بگیرم!

ای عشق! دستم را بگیر و حائلم باش
می ترسم از دامان اهریمن بگیرم
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
بی عشق هیچ فلسفه ای در جهان نبود
احساس در "الهه ی نازِ بنان" نبـود

بی شک اگر که خلق نمی شد گناهِ عشق
دیگر خدا به فکر ِ شبِ امتحان نبود

بنشین رفیق! تا که کمی درد دل کنیم
اندازه ی تو هیچ کسی مهربان نبود

اینجا تمام ِ حنجره ها لاف می زنند
هرگز کسی هر آنچه که می گفت، آن نبود !

لیلا فقط به خاطر مجنون ستاره شد
زیرا شنیده ایم چنین و چنان نبود

حتی پرنده از بغل ِ ما نمی گذشت
اغراق ِ شاعرانه اگر بارِمان نبود …

گشتم، نبود، نیست… تو هم بیشتر نگرد !
غیر از خودت که با غزلم همزبان نبود

دیشب دوباره -از تو چه پنهان- دلم گرفت
با اینکه پای هیچ کسی در میان نبود !
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند
دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند

آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده:
وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است
اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت
امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند

«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست
مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!

ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند
کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!

بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم
چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند

می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش
نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند…
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
چنگیز چشمانت اگرچه خون به پا کرده
تو قدر خون‌هایی که می‌ریزی نمی‌دانی

تو از غرور مردهای ترک می‌ترسی
افسوس، از احساس‌شان چیزی نمی‌دانی
 

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,552
27,243
مدال‌ها
9
درد عشقی کشیده ام که فقط ،
هر که باشد دچار می فهمد
مرد ، معنای غصه را وقتی ،
باخت پای قم*ار می فهمد

دودمانم به باد رفت اما ،
هیچ ک.س جز خودم مقصرنیست
مثل یک ایستگاه متروکم ،
حسرتم را قطار می فهمد

خواستی با تمام بدبختی ،
روی دست زمانه باد کنم
درد آلودگی هر شب را،
مرده ی بی مزار می فهمد

هر قدم دورتر شدی از من ،
ده قدم دورتر شدم از او
علت شک سجده هایم را،
《 مهر رکعت شمار》می فهمد!

قبل رفتن نخواستی حتی ،
یک دقیقه رفیق من باشی
ارزش یک دقیقه را تنها ،
مجرم پای دار می فهمد

شهر ، بعد از تو در نگاه من ،
با جهنم برابری می کرد
غربت آخرین قرارم را،
آدم بی قراری می فهمد

انتظار من از توان تو ،
بیشتر بود ، چونکه قلبم گفت :
بس کن آخر ! مگر کسی که نیست
چیزی از انتظار می فهمد
 
بالا پایین