جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار امیر معزی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط MHP با نام امیر معزی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 6,545 بازدید, 217 پاسخ و 4 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع امیر معزی
نویسنده موضوع MHP
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط DELARAM
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
آنچه در هیجا تو کردستی به شمشیر و به تیر
پیل نتواند بی‌شک و شیر نتواند به‌ناب


نام تو مد‌روس کرد آوازهٔ اسفندیار
ذکر تو منسوخ کرد افسانهٔ افراسیاب


فتح را چون بر د‌ر غزنین سبک کردی عنان
رزم را چون بر لب سیحون‌گران کردی رکاب


از ملک تایید بود آغاز رزمت را مدد
وز فلک لبیک بود آواز کوست را جواب


جوش بود از جیش تو د‌ر سومنات و مو‌لتان
گرد بود از رزم تو در پنجشیر و اندراب


پای پیلان را ز مغز حاسدان کردی طلی
موی اسبان را به ‌خون دشمنان کردی خضاب


معجز موسی است ‌گفتی ر‌مح تو گاه طعان
دست بویحیی است ‌گفتی تیغ تو گاه ضِراب


آن یکی را ‌در جبین جاودان جستی سنان
وین دگر را از روان راویان ‌کردی قراب


چون نبود اندر خور باران رحمت دشمنت
بر سرش بارید شمشیر تو باران عذاب


روح بی‌ جسمش معذّب شد به‌ زندان سَقَر
جسم بی‌روحش مُنَقَّط شد به دندان گلاب


در هزیمت شد کسی بیچاره و مسکین بماند
نیزه در دستش عصا گشت و کماندانش جراب


او ندامت خورد و عمرش اوفتاد اندر نهیب
او هزیمت ‌گشت و مالش اوفتاد اندر نهاب


معصیت در کین توست و طاعت اندر مهر تو
دوستانت را ثواب و دشمنانت را عقاب


آفرین بر بارهٔ آهو تک شبرنگ تو
آنکه در اعجاز رفتارش بود عجز دَواب


گاه جستن برق را با او نباشد هیچ زور
گاه رفتن باد را با او نباشد هیچ تاب


گردن ماهی بساید چون ازو خواهی درنگ
دامن صَرصَر بگیرد چون ازو جویی شتاب


شهریارا، گرچه از انعام تو هنگام مدح
شاعران را هم ذَهَب تشریف باشد هم ثیاب


دوست تر دارد معزی از ثیاب و از ذ‌هب
خاک پای قاصدانت در ایاب و در ذهاب


تاکه از لفظ سما باشد سمو را انشقاق
تاکه از بحر هزج باشد رجز را انشعاب


انشقاق و انشعاب یُمن و یُسر اندر جهان
از یمین و از یسارت باد تا یوم‌الحساب


تا چمن پژمرده گردد د‌ر مه کانون و د‌ی
تا هوا تفسیده گردد ‌در مه ایلول و آب


سال و مه باد از نَوالت بندگان را آب و نان
روز و شب باد از قبولت بندگان را جاه و آب


در مَظالِم ملک را توقیع تو حَبلُ‌المتین
در ضیافت خلق را احسان تو حُسن المآب


سوی کیوان رفته از میدان و از ایوان تو
نعرهٔ‌کوس و تبیره نالهٔ جنگ و رباب


خون خصم و آب رز د‌ر خنجر و در ساغرت
همچو در مینا و لؤلؤ لعل و یاقوت مُذاب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: ali_187
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
منت ایزد را که روشن شد ز نور آفتاب
آسمان دولت و ملک شه مالک رقاب


از ‌خراسان آفتاب آید همی سوی عراق
از عراق آمد کنون سوی خراسان آفتاب


آفتابی بر سپهر فضل صافی از غبار
آفتابی در بروج سَعد خالی از حجاب


آفتابی اختیار دولت صاحب قِران
آفتابی افتخار ملت صاحب کتاب


سَیّد ‌نیا معین دین پیغمر که هست
همچو داود پیمبر صاحب فصل‌الخطاب


صاحب عادل نصیر دولت عالی که هست
حمد و نُصرت را ز نام و کُنیتِ او انشعاب


صدر عالم قبلهٔ اولاد آدم کز شرف
پیش از آدم بود عالم را به عدل او شتاب


با رسوم او جهان از یاد بگذارد همی
آنچه از فخر و شرف دیدست از صدر و شهاب


کار گیتی چون مُفَوّض کرد شاهنشه بدوی
حال گیتی استقامت یافت بعد از انقلاب


هست شاهنشاه صاحب دولت و صاحب قِران
رای صاحب دولت و صاحب قِران باشد صواب


مستجاب آمد دعای خلق در ایام او
تا ز رفعت قدر او شد چون دعای مستجاب


گر منوچهربن ایرج را چنو بودی وزیر
ملک ایران کی گرفتی مدتی افراسیاب


باش تا در راه درگاهش سبک گردد عنان
باش تا سوی شهنشاهش گران گردد رکاب


باش تا از راه امر و نهی بگشاید گره
باش تا از روی حل و عقد بگشاید نقاب


باش تا مُسْتَقْبَلان آیند پیش موکبش
آرزومند قبولش امتی از شیخ و شاب


سروران دولت او سرکشیده بر فلک
کافیان خدمت او رخ نهاده بر تراب


ای مبارک ابر رحمت‌، بر همه‌ گیتی ببار
ای همایون بدر دولت‌، بر همه عالم بتاب


در کفایت نام جوی از پادشاه نامجوی
در وزارت کامیاب از پادشاه کامیاب


مدت سی سال در ملک سلاطین کرده‌ای
منت شاهان و شکر رادمردان اکتساب


کدخدایی کن خداوند جهان را مدتی
تا جهان خالی کنی از اضطرار و اضطراب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
دولت سلطان محمد گر ز تو ترتیب یافت
ملک سلطان سنجر اکنون از تو یابد جاه و آب


آهوان را گر ز دندان کِلاب آفت رسید
ور بود آشوب میشان را ز دندان ذِئاب


میش و آهو هر دو از عدل تو اکنون ایمند
هم ز چنگال ذِئاب و هم ز دندان کِلاب


در مسالک نیست با امن تو رسم بدرقه
در ممالک نیست با امن تو جای احتساب


عفو تو چون چیره گردد آب از آتش برکند
خشم تو چون تیز گردد آتش انگیزد ز آب


ور رسد پیغام تو یک راه سوی آسمان
مرحبا با حَبّذا از آسمان گیرد جواب


دوستان و دشمنانت را ز مهر و کین توست
در بهشت امید رحمت در سَقَر بیم عذاب


خُلد را بیند به خواب آن کاو تو را بیند به باد
بخت را بیند به یاد آن کاو تو را بیند به خواب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
آسمان تا دامن محشر نبودی پایدار
گر به‌قدر تو نبودی آسمان را انتساب


تیر ترکان تو را پر عقاب آمد به کار
زان شرف شد در جهان شاه همه مرغان عقاب


حاتم و نعمان و مَع*ن امروز اگر پیدا شوند
هرسه راگاه جوانمردی نباشد با تو تاب


همت تو بشکند بازار ایشان همچنانک
مهر تابان بشکند بازار نور ماهتاب


بخت میمون تو چون بر هفت گردون خیمه زد
اختران بستند با تختت طناب اندر طناب


بند و زندان ساخت چون صاحب خبر کیوان پیر
تا کند در بند و زندان دشمنانت را عقاب


مشتری بر خیر و طاعت داشت در دنیا تو را
تا به خیر و طاعت از یزدان تو را باشد ثواب


بر مثال جنگیان مِرّیخ شد پرخاشجوی
تا به قهر بد سگالت برکشد تیر از قِراب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
آفتاب از بهر آن تا تو ببخشی روز بزم
کرد سنگ خاره را پرگوهر و پر زرّ ناب


زهره شد چون مطربان رامش فزای ورودزن
تا زند هنگام رامش پیش تو چنگ و رباب


ای به نفس خویش تنها امتی همچون خلیل
مقبل فی کل فن، معجز فی کل باب


ای نیابت داده در علم و جوانمردی تو را
تا به خیر و طاعت از یزدان تو را باشد ثواب


عذر من بپذیر اگرچه هستم از تقصیر خویش
هم سزاوار ملامت، هم سزاوار عتاب


از وصالت ‌گشت فالم سعد چون فرّ همای
گر ز هجرت بود حالم تیره چون پر غراب


اندر این مدت که بودم من ز دیدار تو فرد
جفت بودم با رباب و باکباب و با شراب


بود اشکم چون شراب لعل در زرینه جام
ناله جون زیر رباب و دل چو بر آ‌تس‌کباب


شکر یزد‌ان را که روزی کرد ازین خدمت مرا
لذت خیرالمنال و راحت حسن‌المآب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
تا مدیح تو همی‌گویم به‌هنگام ‌مشیب
گر ثنای تو همی گفتم به‌ ایام شباب


تا همی از مهر رخشان بر زمین باشد شعاع
تا همی از بحر جوشان بر هوا پاشد سحاب


مهر رخشان باد پیش رای تو همچون سها
بحر جوشان باد پیش دست تو همچون سراب


آنکه دل شادت نخواهد باد عیش او دژم
وان که آبادت نخواهد باد عمر او خراب


باغ اکرام تو را ریحان همه بو و لطف
ابر ا‌نعام تو را باران همه زر و ثیاب


روز و شب در خدمت تو ماه رویانی عجب
هر یکی را صنع یزدان دا‌ده شش چیز عجاب


چهرهٔ خوب و لب شیرین و بالای بلند
چشم مخمور و دهان تنگ و زلفین به تاب


باد با بخت تو سعدین فلک رااقتران
تا به یزدان بندگان را در سجودست ا‌قتراب


رای تو در دولت سلطان به هرکاری مصیب
دشمنان دولت از رای مصیب تو مصاب


تا گه محشر به توقیعات در دیوان شاه
کرده اقلام تو هفت اقلیم پر درّ خوشاب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
چون ز بُرج شیر سوی خوشه آمد آفتاب
شد به ابر اندر نهان «حتی توارت بالحجاب»


ابر شد مانند چشم عاشقان اندر سِرشک
مهر شد مانند روی دلبران اندر نقاب


آمد آن خیل بهاری را کنون وقت مَشیب
آمد آن فصل خزانی را کنون روز شباب


ماه مهر آویخت زرّین حلقه در گوش چمن
تا به حنّا کرد گلبن دست زنگاری خضاب


باغ رنگ بی‌نفس دارد ز بیم ماه دی
تودهٔ کافور سوده زان همی ریزد سحاب


کوه را بر تارک اکنون هست ترک از سیمِ خام
باغ را برگردن اکنون عِقد هست از زرّ ناب


آن یکی را داد ابر از رایت مصری ردا
وین دگر را داد باد از مُلحَم رومی ثیاب


هندوی گندا شدست اندر میان باغ ماغ
نقرهٔ خارا شدست اندر میان حوض آب


برق چون بنمود چهره آتش اندر شد به کوه
زاغ چون بگشاد دیده بلبل اندر شد به ‌خواب


گشت پنهان لالهٔ شنگرف‌گون در زیر برف
گشت پنهان سوسن کافورگون اندر رضاب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
آن یکی چون بدسگال دولت صاحبقِران
واندگر چون دوستدار خسرو مالک رقاب


خسرو عادل ملک فخرالمعالی بوعلی
داور هوشنگْ هوش و شاه پیغمبر خطاب


آن که کمتر خادم او برتر از اسفندیار
وانکه کمتر چاکر او برتر از افراسیاب


از مبارک نام او دارد معالی اِنشقاق
وز مؤید بخت او دارد سعادت انشعاب


موکب اجلال او را آمد از شعرا لگام
خیمهٔ فرمان او را آمد از طوبی طناب


میش با شمشیر تیزش سر فرازد بر پلنگ
بره با فرمان عزمش چیره گردد بر ذئاب


خاک هامون با وجودش برتر از اوج زُحَل
گنج قارون پیش خودش کمتر از پر ذباب


بر امید ترکش او زودتر بالد خدنگ
بر فراق دشمن او زارتر نالد رباب


دشمنانش را ز غسلین است در دوزخ طعام
دوستانش را ز تَسنیم است در جنت شراب


از سراب آبگون ک.س را نباشد منفعت
زانکه اندر شاً‌ن بدخواهان او آمد سراب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
جاه و حشمت نیست الا در همایون درگهش
همچنان لارَطب و یابس نیست الا در کتاب


گر چون او یزدان به همت آفریدی دیگری
آمدستی بی‌نیازی خلق را از اکتساب


ای خداوندی که هستی جعفری و لنگری
داری از جعفر ظفر تا روز محشر فتح باب


چون تویی باید که دارد حیدر کرار غم
چون تویی باید که دارد جعفر طَیّار باب


پادشاهان نامه و نام تو را بر سر نهند
تا به نام توست شاهی و شرف را انتساب


مرکب تو همچو آب و آتش و خاک است و باد
در نشیب و در فراز و در درنگ و در شتاب


بفکند باد سبک را چون سبک سازی عنان
بشکند کوه گران را چون گران سازی رکاب


چون بپرّانی عقاب و باشه و شاهین و باز
هر یکی را در سر ‌چَنگَل بود صیدی عِجاب


زهره باشد صید باشه تیر باشد صید باز
مهر باشد صید شاهین مه بود صید عقاب


نیزهٔ سندان گذار و تیر خارا خوار تو
هر دو چون تقدیر یزدان است در رفتن صواب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
موضوع نویسنده

MHP

سطح
10
 
[ EVP ]
پرسنل مدیریت
معاونت اجرایی
نویسنده افتخاری انجمن
Aug
6,322
46,936
مدال‌ها
23
زان یکی روز سیاست سروران را اضطرار
زین دگر روز شجاعت خسروان را اضطراب


هست چوگان تو مانند شهابی تیز ر‌جم
وان مدور گوی تو مانند جرم آفتاب


کی ربایند از تو شاهان ‌گوی هنگام نبرد
تا تو داری روز میدان آفتاب اندر شهاب


ای همیشه پیش تدبیر تو شاهان چون عبید
وی همیشه پیش شمشیر تو شیران چون ‌کلاب


تاکه جود تو به قزوین نیست یک ساکن فقیر
تا که عدل تو به قزوین نیست یک مسکن خراب


با جوال گوهر و صندوق زر بیرون شود
هر که او آید به قزوین با عصا و با جِراب


با پدر بودم به هر بقعت مهنّا و مصیب
بی‌پدر گشتم به هر مجلس معزا و مصاب


خسروا، بودم در این بقعت غریب و نوسفر
بر غریب و نوسفر ناگاه غُرّان شد غراب


پشت چون پشت یتیم بی‌پدر در انکسار
چشم چون چشم غریب نوسفر ‌در انسکاب


بر وفایش بود دعوی از قضا و از قَدَر
نیست ‌ک.س را با قضا و با قدر جنگ و عِتاب
 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Melisa_12
بالا پایین