جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Mahi.otred با نام انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 13,806 بازدید, 630 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره باران و یاد آوری عاشورا

صدای باران یعنی صدای اندوهی بر غم رقیه درود الله علیها. صدای چیست؟ گویی نم نم برخورد قطراتی بـه زمین اسـت. اشک هایي از دل آسمان کـه با هر برخورد بـه زمین خدا را می ستایند. صدای مرواریدهایی کـه بـه بزرگی او ایمان آورده اند و اینگونه سر برخاک فرو می آورند ولی مـا انسانها هنوز درخواب غفلت بـه سر میبریم.خدای خبیر، آن نوازنده اي اسـت کـه دل بندگانش آگاه اسـت.
او خوب می‌داند هر بار چـه سازی را بنوازد؛ سازی تند و آتشین کـه نمایانگر دلگیری از فلک اسـت یا آهنگی آرام کـه دل سپردگی آسمان رابه زمین نشان دهد…مـا انسانها کـه با شنیدن صدای باران غرق در شادی می‌شویم باید بدانیم کـه صدایش برای پاسخ بـه ندای پرنده ي تشنه اي اسـت در دوردست هاي تاریخ، آن زمانی کـه در دشت کربلا امامی سر بـه آسمان بلند می کند و می‌گرید.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا با موضوع خاطره ای از یک روز بارانی

درکنار یک دریای پرتلاطم روی صخره اي نشسته بودم، غرق در تفکرات خویش بودم، البته بـه دنبال یک موضوعی می گشتم کـه انشاء خودرا با آن آغاز کنم کـه ناگهان صدای امواج خروشان دریا مرا بـه سمت خود کشاند، در همین حین چشمم بـه صدفی خورد کـه موج دریا با خود آورده بود، هنگامیکه صدف را در دستانم گرفتم یک نور زیبایی ازآن بـه چشم می خورد.
در لابه لای نور زیبای این صدف کلمه اي چون « باران » می درخشید، آری آن گونه تلنگری بر مـن وارد شد کـه موضوع انشاء خودم را باران انتخاب کنم. «ب» باران یعنی بوی کاهگل خانه مادر بزرگ، باران کـه می بارد بوی کاهگل بـه مشام میرسد و آدمی را مدهوش و افسونگر می کند این بوی خاک… «الف» باران یعنی آسمانی دلگیر.
باران کـه می بارد انگار آسمان دلش گرفته اسـت، انگار آسمان بغض دارد و می خواهد اشک بریزد بر سر زمینیان، چقدر بغض آسمان آبی دلنشین اسـت… «ر» باران یعنی رنگین کمان هفت رنگ، باران کـه می بارد رنگ هاي قشنگ رنگین کمان صفای دیگری دارد، وقتی کـه نور آفتاب وارد قطرات در حال بارش می خورد بـه رنگ هاي اصلی تجزیه می شود و رنگین کمان را تشکیل میدهند.
«الف» باران یعنی آرامش، باران کـه می بارد آرامش سرتاسر وجود آدمی را فرا می‌گیرد، قدم زدن زیر نم نم باران آدمی رابه وجد می آورد، صدای چکیدن قطره قطره هاي باران کودکیم را زنده می کند، بـه روحم ! بـه احساسم ! طراوت می بخشد… «ن» باران یعنی ناودان هاي خونه هامون، نسترنهای باغچه هامون، باران کـه می بارد ناودان ها یک خودی نشان میدهند، نسترنها جان می گیرند…

باران خوب اسـت

زندگی زیباست

باران مرا می برد بـه دوران کودکی

بـه آن زمان کـه منازل کاهگلی بود

دورهمی ها سادگی بود

قصه رنگین کمان توأم با شادی کودکی بود…
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درمورد چشم های مان را باید بشوییم

صدای نم نم باران خواب را از چشمانم ربوده بود. هر کاری کردم نتوانستم چشمان منتظرم رابا شهر خواب آلود همراه سازم. از جايم بلند شدم. آرام آرام بـه سمت حياط حرکت کردم. صدای چک چک باران نزديک و نزديکتر می شد. فضا مملو از بوی باران شده بود. وقتی بـه حياط رسيدم با موزیک باران همراه شدم.

چشمها را بايد شست جور ديگر بايد ديد

چترها را بايد بست زير باران بايد رفت

فکر را، خاطره را زير باران بايد برد

با همه ی مردم شهر زير باران بايد رفت

دوست را زير باران بايد ديد

عشق را زير باران بايد جست

هرکجا هستم باشم آسمان مال مـن اسـت

پنجره، فکر، هوا عشق، زمين مال منست

وقتی هم نفس باران شدم خودم را بدستش سپردم. حال برخورد قطرات باران رابه صورتم حس ميکردم. هر قطره از باران جان تازه اي بـه کالبدم می دميد و دلم رابا هر ترنمش تسكين می داد. سر مسـ*ـت باران گشته بودم احساس عجيبی داشتم يك نوع احساس سبکی…
دستانم رابه سوی خدا بلند كردم و چشمانم بـه آسمان دوخته شد. ناگهان درهای آسمان باز گشت. صيحه اي از دل آسمان بلند شد و بر قلبم نشست. برخيز و روحت رابا باران نگاهت جان تازه اي بخش نوری از آسمان بر قلبم فرود آمد و قطرات اشك بر بستر خشك تنهايی ام جاری گشت. حرفهايم رابا او زدم و تمام دردهایم رابا او گفتم …
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا با موضوع باید به باران فکر کنیم

آیا تاکنون بـه بارش باران فکر کرده ایم؟ باران کـه می بارد، بعضی ها دلشان میگیرد وخیلی ها شاعر می‌شوند. آخر تازه یادشان میوفتد کـه احساسات فطری پاک و زلالی هم هست کـه در لابه لای افکار مادّي و تکراری روزمره، فراموشش کرده بودند. وقتی باران می آید، دیگر، مردم، خودشان را برای چیزهای کم ارزش و بیهوده معطل نمی‌کنند، حتی جلوی زیباترین ویترینهای مجللترین مغازه ها هم خالی اسـت.
هر کـه را می‌بینی با عجله بـه سوی مقصد حرکت می کند یعنی باران باعث می شود کـه انسان مقصدش را فدای زرق و برقها نکند. سواره ها نیز در بارش باران بیشتر از قبل، دلشان برای پیاده ها می سوزد و زودتر انها را سوار می کنند. یعنی باران، مردم را سخاوتمندتر و سخاوتمندان را دلسوزتر می کند. باران کـه می بارد، مردم صمیمی تر، متحدتر و فداکارتر میشوند.
چرا کـه خیلی ها را می شود دید کـه یک نفر دیگر را زیر چتر خود گرفته اند. باران، زمین را پاک می سازد، هوا را تصفیه می کند و برخی ویروسها را از بین می برد و شاید آن وقت مردم کمی پاکتر زندگی کنند! وقتی باران بر خاک، کشتزارها و کوهها فرو می ریزد، حیات، جان میگیرد و همه ی بـه تداوم زندگیشان امیدوارتر می‌شوند و ممکن اسـت برای یک‌بار هم کـه شده صاحب باران را شکر گویند.
در بارش باران عدالت را هم می‌توان دید. چرا کـه قطره ها، در همهء محله هاي یک شهر و یا بر بام همهء خانه هاي یک محله، با یک نواخت مساوی فرو می ریزند. وقتی کـه باران می آید، گاهی سال هـای کودکی، قیل و قال آرامش بخش مدرسه! و درس «‌باران آمد، آن مرد، در باران آمد » در ذهنها رژه می‌روند و آن وقت تازه یادمان میوفتد کـه آن مرد، در باران نیامد. پس می شود کمی هم برای آمدن او «روحی فداه» دعا کرد.
باران، سرشار از خیر و برکت اسـت و آن باران نیز، آن باران سرنوشت سازی کـه از هوای ابری چشمها بر گونه هایمان می‌نشیند و سبب می شود کـه بهتر بتوانیم مسیر زندگیمان را عوض کنیم. زیرا باران کمیاب اشکها، توفیق توبه را سهل الوصول تر می کند.
قطره هاي اشک میتوانند بغض سنگین تاریخ معصومان ستمدیده را نیز بشکنند و آموزه هاي بی بدیل مردان شهید روز دهم را در سی*ن*ه ها زنده و بالنده نگهدارند. چرا کـه حسین علیه السّلام بیش و پیش ازآن کـه تشنهء آب باشند تشنهء اندیشهء انسانهای زمانها هستند. پس اي باران عزیز! مـا را تنها نگذار.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره صدای باران و یادآوری امام حسین «ع»

وقتی ترانه ي دلپذیر باران درگوش هایم جاری می شود، وقتی ناله ابر را می شنوم بـه رویاها پرواز می کنم. چشمانم را میبیند ،پیچک هایي کـه در دل وروح انسان بی روح می پیچد ودل سرد وی را پر از مهر ومحبت می کند. نغمه هاي چک چک باران راکه با هماهنگی خودرا بر سرزمین سرد می‌اندازند.
چـه زیباست ابرهای تیره اي کـه از حسادت خودرا روبه روی ماه درخشان گرفته اسـت و در جاده هاي عشق جلوه نمایی می کنند. وقتی قطره هاي باران رابه دور دستها می برد، جاییکه دور از دغدغه هاي روز ماست .صدای باران همانند صدای گیتار اسـت کـه وقتی شروع بـه نواختن می کند باید تا انتها بنوازد تا تمام هستی را از خواب غفلت وسر درگمی بیدار بیدار کند.



مانند آن روزی کـه وقتی امام حسین «ع» بارانی از سخنان خودرا جاری کرد و باعث بیداری اسلام شد. هنگامیکه ابر و آسمان و باران وترانه هاي آن دست بـه دست داداند تا دنیایی را بیدارکنند. صدای باران مرا بـه یاد شعر کودکی هایم می اندازد کـه در دوران ابتدایی با همکلاسی هایم زمزمه میکردیم.

باز باران

با ترانه

باگوهرهای فراوان

می خورد بربام خانه….
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12
انشا-ایران.jpg

انشا در مورد کشور ایران

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12
ایران وطن من، جایی که در آن متولد شدم و شهر ها، روستاها و خیابان هایش خانه ی من است.
ایران جایی ست که اولین روز ها و لحظه های زندگی ام را در آن سپری کردم و زندگی را در آن آموختم، جایی که دلم می خواهد آخرین نفس هایم را هم در هوای آن جا استشمام کرده و چشم از دنیا ببندم.
ایران وطن من است و شبیه مادری مهربان است، مادری که با آغوش باز در همه حال پذیرای من بوده و مرا به گرمی در آغوشش جای می دهد.

بیرون از مرز های این وطن احساس غربت می کنم و همه با من غریبه می شوند اما درون مرز های ایرانم مردم از هر قومی که باشند، به هر زبانی که سخن بگویند برادران و خواهران من هستند و آن ها را با تمام وجود دوست دارم، آرزو می کنم دیگران هم این طور باشند و هیچ ک.س در وطن خویش احساس غربت و تنهایی حس نکند.

دلم می خواهد ایرانم همیشه آزاد و سر بلند باشد و مردمی که در آن زندگی می کنند تا همیشه شاد و خوشحال باشند زیرا حق مردم کشورم شادی به جای رنج، آرامش به جای آشوب و لحظه های خوب به جای داشتن اندوه است.

سال های سال است که مردم این وطن جنگیدند و تلاش کردند تا ایران، ایران بماند و مرز هایش کم نشوند آن ها قهرمانان وطن هستند اما هنوز هم بسیاری هستند که می خواهند ایران نباشد و روزی که چشم های نا پاک و دست های آلوده بخواهند وطنم ایران را تکه تکه کرده و مردم را از هم جدا کنند روز غمگینی برای من است.

روز شادی من نیز روزی است که مردم ایران از شمال تا جنوب و از غرب تا شرق همگی خوشبخت باشند و لبخند از روی لب هایشان پاک نشود.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد وطن برای کلاس ششم

من فرزند خاک ایرانم، سرزمینم را دوست دارم و حتی هنگامی که کلمه ایران را به زبان می آورم غرور فراوانی در وجودم احساس می کنم زیرا در جای جای این مرز و بوم آثار تلاش و غیرت و مردانگی های بسیاری نقش بسته و مردمان بزرگی از همین خاک، سربلند و با افتخار به آسمان ها پرواز کرده اند.
اگر نمی دانی بدان، ببین و بپرس آن ها که را که رگ و خون داده اند تا قلب ایرانمان بتپد …

ایران خانه من است و من وطنم را و آسمانش را دوست دارم، وطنم را وقتی شمالش می بارد، جنوبش پر از گرد و غبار می شود، شرقش آفتاب می گیرد و غربش را سپیدی برف می پوشاند دوست دارم و می دانم روزی که روحم از این خاک مقدس جدا شود همچنان در آسمان هایش پرواز خواهد کرد.

پرچم مقدس کشور ما از سه رنگ سبز، قرمز و سفید تشکیل شده که سبزش نمادی از اسلام، سفیدش نشانه صلح و سرخش نماد رشادت و شهادت می باشد و ما فرزندان این خاک، از پدران و اجداد خود به ارث برده ایم که برای سربلندی کشورمان ایران و به اهتزاز درآمدن پرچمش در عرصه های مختلف لحظه ای از پای ننشینیم و همه تلاش خود را بکنیم تا به کشور خود خدمت کرده و ایرانی آزاد و آباد داشته باشیم و پای نفوذ و دست دخالت بیگانگان را مانند همیشه از آن کوتاه نگه داریم.

زنده باد ایران وطنم …
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا ادبی درباره ایران وطن ما

وطن یعنی عمق و اصالت، یعنی ریشه و شناسنامه یک ملت به گستردگی یک کشور.

وطن یعنی ایران من! یعنی آن جا که بودنم بود شده و روزی نبودنم در آن ثبت خواهد شد.
من ایرانی ام و وطن در فرهنگ لغت هر ایرانی تنها واژه ای سه حرفی نیست که مرزهای کشورش را به رخ بکشاند بلکه تار و پود تن هر ایرانی با نام وطن سرشته و قلبش برای وطن می تپد، همان جا که اجدادش در آن فداکاری ها کرده و فرزندانش با افتخار در آن زندگی خواهند کرد.

وطن یعنی ایران، ایران یعنی یک دنیا عشق، ایثار، غیرت، خون … ایران یعنی تاریخی غنی از تمدنی با شکوه، ایران یعنی در تندباد حوادث روزگار بودن و نلغزیدن، ایران یعنی مردمانی فرهیخته از فردوسی گرفته تا حافظ و سعدی و دکتر حسابی ها … و من از تبار همین مردانم.

همان هایی که هفت خوان رستم ها را گذراندند و از درخت های باغ شعر مولانا سیب ها چیدند، همان ها که برای دفاع از این مرزها در خاک و خون غلتیدند اما یک وجب از آن را به دست دشمن نسپردند. همان ها که در عرصه های مختلف علمی و ادبی و ورزشی حماسه آفریدند که ما بارها به ایرانی بودنمان افتخار کنیم.

من از تبار همین مردانم و تمام تلاشم را خواهم کرد تا ایرانی آباد و غنی و سربلند داشته باشم مانند همیشه، از ازل تا ابد …
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا با موضوع ویروس کرونا؛ تاثیر کووید 19 بر سبک زندگی مردم​

 
بالا پایین