جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Mahi.otred با نام انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 12,543 بازدید, 630 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشاء با موضوع خاطره یک روز بارانی​

مقدمه: باران خود یک عاشق واقعی است که همواره به دنبال ساختن خاطرات خیس است. هر بار که زیر باران خیس می شوم یاد این جمله زیبا می افتم که می گوید باران ببخش که تو باریده می شوی و ما پاک نمی شویم. باران دفتری خوش از دنیای من است که هیچ ک.س در آن راه ندارد.

بدنه: من خاطرات باران و روز خوش نم زده را با عشق آمیختم و در دفترم نوشتم. خاطرات عاشقان و دل شکستگان و آشیان پاشیدگان را که می بینم در یک روز بارانی در کنار درخت بزرگ می نشینم و می نویسم. خاطره باران را در دفتر فصل ها نوشتم و ان را به دست خران دادم تا همراه برگها به پاییز برساند. چه قدر دانه های باران ناب هستند هرکدام اندازه دفتری فکر و گفته دارند تا من بنویسم و به دست باد برسانم تا به ملکه عشق بسپارد و من همچنان در حوالی کوچه باغ باران زده شعر می نویسم و باران را به خانه خودم مهمان می کنم.
روزی که از سر شوق باران بارید من و عشق در گوشه ای از باغ به خلوت سخن عشق می گفتیم. گل سرخ را هم دیدم که زیر باران خیس شده و بود به من ندای نوشتن خاطره‌اش را می داد. بوی ناب زندگی را در وجود ان گل دیدم که چه قدر بزرگ منش و دوست داشتنی بود. و هزاران بار شکر به روزگاری که خدا می داند که چه قدر جذاب و دوست داشتنی بودند. روزی که دفتر باران را از روی طاقچه پاییز بر می داشتم، هیچ ک.س یاریم نکرد و من در روز بارانی عشق را به داستان سرایی فرا خواندم.

می رسد روزی که هیچ ک.س از من و باران خاطره ای ندارد و من ان روز است که دفترم را باز خواهم کرد. روز بارانی و پر از حال و هوای خدا را می نویسم و از همه دعوت به مهمانی عشاق می کنم که در کوچه های نم گرفته فریاد شوق سر می دهند.

نتیجه گیری: خاطره نویسی یک شیوه ادبی است که هر ک.س می تواند به این روش و شیوه خاطرات زیبای خود را نوشته و به دست باران بسپارد. باران یک سوژه جذاب در نوشتن است که موجب افزایش قدرت نویسندگی می گردد. بهتر است که نوشتن خود را به این روش تقویت کنیم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره باران پاییزی ⚡️ با مقدمه، بدنه و نتیجه​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشاء درباره باران پاییزی​

مقدمه : پاییز می آید و با خود خاطرات نم گرفته وبارانی را می آورد.کم کم دخترک زرافشان پاییز کوله بار بر زمین می نهد و کوچه ها بوی خوش گل و خاک می گیرند. خش خش برگها زیر پای باران کمتر می شود.
عابران هم با تمام وجود در حوالی پاییز عاشق می شوند. کم کم آسمان هم پاییزی می شود و می بارد. دلش غم زده می شود و ابرها را برای هم صحبتی صدا می کند. روزی که صدای بارش ابرها را می شنوی بدان که پادشاه فصل ها تاج گزاری کرده است.

بدنه : روزی که پاییز طبل و ناقوس خزان می نوازد، کم کم ابرها هم از راه می رسند و با هم در حوالی کوچه پاییز جشن باران بارش بر گزار می کنند. صدای افتادن برگها دلم را بی تاب می کند. من هم روزی در هوای کسی بی تاب شده بودم. روزی هزار بار مثل برگها افتادم و با هر قطره باران بهاری از نو برخاستم.

باران پاییزی کم کم برگها را از رنگ طلایی خارج کرده و به قرمز می کشاند. درخت بی امان شلاق باد را تحمل می کند. دلم می گیرد که از کاروان برگ وباران جا ماندم. پاییز را با بارانش می شناسم و با برگهایش خواب می کنم. باد و باران به بزم سرد باغ دعوت هستند تا شاهد ریزش برگ و برهنگی درختان شوند.
این بار تماشاگران زیادی نداریم و کسی نیست که شاهد این همه رنگ باشد. و من روزی که خورشید را در کوچه های سرد پاییز مواخذه می کردند ایستاده بودم و کسی نمی توانست از این ناگزیزی فرار کند و اینجا بودکه باران پاییزی بی پروا از راه رسید و کوچه ها را آینه باران کرد. روزی که دردفتر پاییز نقش خاطره می زدند باران را هم کشیدند که بی هوا شد و فریادی نزد و جاری شد.
نتیجه گیری : باران از نعمت های خاص خداوند است که رحمت بی شمارش است. این نعمت در فصل بهار جذاب تر و زیباتر است و بر و من تو نشان می دهد که خالقی دانا و توانا پشت این مناظر زیبا ایستاده و ما فقط نقاشی را خوب می بینیم.

اما در پاییز هم بسیار جذاب است و موجب شادابی طبیعت می گردد. پس شکر گزاری این همه نعمت واجب است و ضروری تا خداوند در قبال شکرگزاری ما نعمت های بی شماری به ما اعطا کند.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد اولین باران پاییزی​

مقدمه : روزی که باران تند تند می بارید را خوب به یاد دارم، انگارناودان هم کم آورده بود و هیچ ک.س نمی توانست جلویش را بگیرد. برگ ها هم یکی پس از دیگری فرو می ریختند، من بودم ودفتر خاطرات و حرف های ناگفته ای که به هیچ ک.س نگفتم.

برگ ها یکی پس از دیگری بر زمین می افتادند و هیچ گریزی از افتادن نبود. درختان شلاق باد را به زور تحمل می کردند و فریاد بی کسی سر می دادند. آن روز بود که دیدم از مرگ و خزان هم گریزی نیست.
بدنه : روزی که قرعه فال می زدند پاییز غمزده را با خزان همراه کردند و هیچ ک.س نمی توانست از این سرنوشت بگریزد، من هم برای این پادشاه بی ادعا حکم دبیر و نویسنده یافتم.
ای همه خوبی و لطف و عشق، تو را با باران پاییزی می ستایم. ای ناب تر از لحظه های عاشقی، در کدام دفتر این باران را توصیف کنم تا کسی بتواند به راحتی تصور کند. نرم نرم قطره قطره روی هر شاخه که جاری می شود نام یاد خدا را در من جاری می کند.

کوچه های خیس و باران گرفته، هوای بو دار و سر خزان زده همه خاطرات را در من جاری می کند. من روزی که تابستان آرام آرام از پاییز رو نمایی می کرد را به یاد دارم، در یک پرده اش گفت که روزی همه برگهای سبزم را در کوچه هایت جا خواهم گذاشت.

تور سبز را برداشت و به دست سرد و یغماگر پاییز سپرد. و ان روز بود که دیدم پاییز هم با باران بی حدش بهاری بوده که عاشق شده و به این روز در آمده است . هرچه زار می زند و اشک می ریزد خبری از ان دوران نیست و خورشید هم در پشت پرده مانده و حرفی برای گفتن ندارد.

نتیجه گیری: خدایا تو کجایی و از این همه زیبایی بی حد و اندازه چه هدفی داری، کاش بندگانت بدانند که تو با این همه عظمت و جلال و شکوه برایشان بسیار مهربان و دانایی . ای همه مهر و عشق و لطف. خدایا برای همه آفریده هایت شکر و سپاس فراوان
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درمورد آسمان آبی و هوای پاک ✍️ با مقدمه، بدنه و نتیجه​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد آسمان آبی و ابری​

مقدمه: پرواز بی انتهای پرندگان، ایستگاه بادبادکها، ابرهای سفید و مرتفع، این بی کرانه آبی رنگ، همه را که خوب نگاه می کنم پی به وجود خدایی بلند مرتبه می برم. راستی با تکیه بر چه چیزی چنین محکم و استوار ایستاده است. پرندگان اگر روزی حرف بزنند، انتهای مقصدشان را کجا می گویند؟ این آبی سرشار از عشق را چگونه طی می کنند؟ وسعت بالشان تا کجاست؟ این ابرهای معلق، این ستاره های سوسو زن و خورشید و ماه، این نعمت های بی کران را چه کسی خلق کرده است؟
بدنه: وسعت بی انتهای آبی را دوست می دارم. دوست دارم روزی مهمان ابرها شوم و در آنجا به زمین خوب نگاه کنم. دوست دارم در آن آبی بی انتها در حالی که پرواز می کنم خدا را عبادت کنم. وسعت این بام زیبای برافراشته را با جان و دلم حس کنم. ای همه مهربانی و زیبایی و ای همه شکوه و عظمت. روزی که تو نباشی، پرواز پرنده ای زیبا نخواهد بود.

ابری منظره نخواهد ساخت و زیبایی زمین هم به چشم نخواهد آمد. ای ستون هایت مرتفع و ای بام بلند ابهت. رگه های سفید و آبی ابرها را تو جلوه گر می کنی، باران و برف از سمت تو به سفره زمین نازل می شود.دانه های برف در پیکر آبی تو نمایش داده می شود. باران را تو نقش می زنی و راهی زمین می کنی، ای همه صفا و پاکی، کاش پرنده ای بودم و نام و نشانی از عاشقان داشتم و در این وسعت و پهنه آبی به دنبال آنها راهی می شدم.

چه رنگی داری، ترکیبی، ارتفاعی، ماه و ستارگان، ابرهای متفاوت و چه نقاشی و مهندسی که تو را چنین بی نقص آفریده است. خالقت را سپاس که تلفیق رنگ ها را در کلاس نقاشی آسمان می آموزد.
نتیجه گیری: خداوند در قران می فرماید که من این آسمان بزرگ را بی ستون افراشتم. برای چنین نعمت های بزرگ خدا را عبادت کنید و از او بخواهید که دلتان خدایی و آسمانی شود تا لایق بندگی شوید. روزی که توانستید پرواز کنید، از بالا به زمین و کوچک بودنش خوب دقت کنید و بعد از بازگشت برای انسانهای گمراه بگویید که دنیا چه قدر کوچک است.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشاء با موضوع آسمان آبی پایه چهارم و یازدهم​

مقدمه: تا کنون توانسته اید به طور کامل سرتان را بالا نگه دارید و آسمان را خوب نگاه کنید،انگار سخت و است و کمی ناممکن، چه قدر رنگ زیبایی داری، آبی بی انتها که هر روز پرندگان را به پرواز در حوالی خودت مهمان می کنی. برای سار و کبوتر و باز مهمانی و جشن پرواز فراهم می کنی و از آنان می خواهی که نقش خاطره بزنند. از روزی که تو را دیده ام رنگت آبی است و کم و زیاد نمی شود. گاهی در حوالی دریا به دریا می پیوندی، رنگ تو از دریاست یا رنگ دریا از تو.

بدنه: بال عقاب را به پرواز در بالاترین جای تو گره زده اند. چه قدر پاکی و زلال، چه قدر صافی و مبارک، رنگ سفید و آبی تو زلال و ناب است. پرندگان مهاجر را در حوالی تو دیده‌ام، این مرغان سفید بال به هوای تو می آیند. ای سقف بی انتهای هستی و ای همه شکوه و بلندی . تو را دوست دارم و هر روز به تو که نگاه می کنم خدا را کنارم حس می کنم. تو بی انتهایی، انگار درهای اجابت از سمت تو باز می شوند. سرم را به سمت بالا می گیرم و دعا می کنم. خدا را در تو می بینم و صدایش می کنم.
گنجشک های تنها را تو پناهی، کبوتران سفید بال را تو مجالی، ابرها را تو دلیل زنده ماندنی و عروس آسمان یا ستاره ونوس را تو جایگاهی، ناهید و کیوان و تیر را تو نگهبانی، ای ستون بی انتهای پر از مهر، روزی که با یک هواپیما در حوالی تو پرواز می کنم خواهی دید که چه قدر در هوایت بی تابم. خدای مهربانم تو را برای بی ک.س هایم همدم آفریده تا به تو خیره شوم و راز دل گویم.

بگویم به خدای من پیغامم را برسان که بنده ای در راه مانده ام. بگو که در آن بالا شاهد هستی که بندگانت با همدیگر چه می کنند. ای بی انتهای دوست داشتنی من تو را چون یک لیوان آب خنک در گرمای تابستان دوست دارم .کاش پر پرواز داشتم و می توانستم روزی با تو هم نشین و هم صحبت شوم.

نتیجه گیری: هر چیزی را که با چشم خود می بینیم دارای خالقی بی همتاست. از آبی بی کران تا زلال صاف دریا، آسمان این ستون بی انتهای بلند را ببین و بدان که باید برای رسیدن به هدفت نظرت بلند باشد. به آسمان آبی خوب دقت کن و هدفت را آنقدر بلند کن و تلاشت را زیاد تا بتوانی در آینده موفق شوی.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید نگارش هشتم​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره قطره بارانی هستید که از ابری چکیده اید به روش جانشین سازی​

مقدمه: هنگامی که از ابری چکیدم، به دنبال نشانه ای نویدبخش بودم، وقتی به زیر پاهایم نگاه کردم، حس عجیبی تمام وجودم را فرا گرفت و با خود گفتم به راستی اگر شما قطره بارانی بودید که از ابری چکیده چه می کردید؟
بدنه: من اگر این قطره بودم قطعا به رودخانه پر آبی ملحق می شدم تا بتوانم به جاهای مختلف و زیادی سفر کنم. همچنین با این کار می توانستم مجددا تبدیل به باران شوم و یا با تبدیل شدن به یخ کمی استراحت کنم. به نظر من پیوستن به یک رودخانه پر آب می تواند زندگی من را خیلی جذاب تر کند.

همین طور که با رودخانه در حال حرکت بودم یک چیزی خیلی مرا اذیت می کرد و دائما به فکر مادرم ابر بودم و همش با خودم می گفتم نکند دیگر هیچوقت او را نبینم؟ وقتی از تن او جدا شدم پریشان بود و حتما او هم حالا دلتنگ من است. در همین حین رودخانه با من صحبت کرد و گفت:

«قطره باران عزیز، تو هنوز خیلی جوان و بی تجربه هستی. دلیلی برای نگرانی وجود ندارد. به زودی از من جدا می شوی و سرانجام در دل زمین فرو می روی. گل ها و گیاهان را سبز و تازه می کنید. تو همه چیز را پاکیزه و خوشبو می کنی و همه آفریده ها خدا را به خاطر حضورت شکر می کنند. بعد که وقتش رسید دوباره بخار می شوی و به آغوش مادرت برمی گردی»
نتیجه گیری: هر نقطه از جهان، چه در بهشت و چه در زمین، زیبایی خاص خود را دارد. دنیا پر از زیبایی ها و برکات خداوند است و چیزی که مهم است کمک به یکدیگر و استفاده صحیح از این نعمت های خداوند می باشد.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد طبیعت بهاری ❤️+ با مقدمه و نتیجه گیری​

 
بالا پایین