جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

انشاء انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته قفسه انشاء توسط Mahi.otred با نام انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 12,592 بازدید, 630 پاسخ و 0 بار واکنش داشته است
نام دسته قفسه انشاء
نام موضوع انشا درمورد صحبت مترسک و گنجشک‌ها
نویسنده موضوع Mahi.otred
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Mahi.otred
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشاء درباره قطع درختان​

مقدمه: درخت موجب شادی طبیعت و افزایش اکسیژن می گردد، درختان مظلوم و بی پناه موجب حمله انسانها قرار می گیرند و از پای در می آیند و زندگی مفیدشان تمام می شود. قطع درخت یعنی قطع زندگی و امید و خوشی و شادی
بدنه: کسانی که اقدام به قطع درختان می کنند باید خوب بدانند که زندگی خود و فرزندان خود را در آینده به خطر انداخته اند و کسی نمی تواند کاری برایشان انجام دهد. زندگی انسان به طبیعت وابسته است و هرکس که به طبیعت ضربه و یا لطمه بزند به خودش ضربه زده است.

درخت موجب افزایش روح نشاط در طبیعت می شود، یعنی تمام شادی و سرسبزی طبیعت و کوه و جنگل از سرزندگی درختان است. کاش بتوانم به تمام کسانی که تبر و اره در دست دارند هشدار بدهم که نبض و نفس خود را به شماره انداختید. قطع درختان با مرگ انسان برابری می کند، پس بیایید برای دفاع از جان خود با طبیعت و درختان آشتی کنیم و آنان را سرمایه های جاویدان بدانیم و مانند کودکان خود مراقبت کنیم.

درختی که به راحتی و با یک اره برقی قطع می شود، سالها در سلامتی و شادی شما نقش داشته است. چگونه دست بر گلوی چیزی گذاشتید که بی توقع و بی منت هوای پاک و سالم را در ریه های شما جای داد و شما فقط بی تشکر از او و خالقش اقدام به قطعش کردید و ندانستید که روزی دست روزگار با نفس تنگی تمام شما را مواخذه خواهد کرد و مجبور هستید که از تنفس معمولی استفاده کنید.
نتیجه گیری: قطع درختان و بریدن انها نوعی ظلم به طبیعت بی پناه است که بی توقع و بی ادعا زندگی ما را سبز و شاد نگاه داشته بود. بیایید از امروز با خود و درختان عهد ببندیم که دیگر این نعمت های بی پناه و ساکت خدا را نبریم و به این شیوه از خدا هم تشکر کرده باشیم. با بریدن درخت روح زندگی خود را برده و هر لحظه باید منتظر کم شدن هوای پاک باشیم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا درباره قطع درختان جنگل​

مقدمه: درخت خوبم سلام، نبینم سایه تبر روی سرت باشد، نجار با اخلاق می دانی که قطع عمد درخت مانند قتل یک انسان است. کاش بدانی که بریدن درخت موجب رخوت و سستی در طبیعت شده و کم کم جنگل هم روح شادی خود را از دست داده و انگار زندگی بی رنگ می شود.

بدنه: درختان روح سبز زندگی و نبض زیبای جنگل و گلستان هستند. درختان قدیمی که عمری از جان و دل برای شما انسان ها مایه گذاشتند، حال چرا با بی رحمی تمام مورد حمله تبر قرار می گیرند. درخت مقدس است و بسیاری از درختان با یک ضربه برای همیشه سرسبزی خود را از دست می دهند مانند نخل که دیگر سبز نخواهد شد.


نجار بی رحم چگونه درخت بی تاب بید را در خلوت ترین جای جنگل می بری و جه طور صنوبر را عزا دار می کنی، چگونه حرف سرو و سپیدار را نمی شنوی و کمر به قتلشان می بندید، چگونه شاخه های زیبا و پر برگ را در حوالی شب سر می برید و رها می کنید.

چه طور دست تعرض به درختان بی نشان جنگل دور می برید و یادتان می رود که همین درختان روزی نفس را به شما هدیه دادند و شما اکنون بی رحمانه فراموششان می کنید. روزی که می شنوم و می بینم درختی قطع شده است، حالم گرفته می شود و به بی رحمی و سنگدلی انسان گریه می کنم.

غم همه وجودم را فرا می گیرد و گوشه ای می نشینم و با درخت درد و دل می کنم. چگونه تبری که دسته اش از درخت است، به اصل و ریشه خود زخم می زند، آری این منش و رفتار انسانها است از چیزی که دوست دارند استفاده می کنند و وقتی که سودشان به اندازه کافی رسید، می زنند و می برند و داغون می کنند. این است رسم زندگی انسانها. درختان را با رنج زحمت بزرگ کردند و یکی از راه رسید و تبر بر ریشه شان زد و برید.
نتیجه گیری: درخت یک هدیه الهی است که به طبیعت و زمین هدیه شده است تا انسان از آن استفاده نماید و بتواند زندگی مفید و موثری داشته باشد. بهتر است از محیط زیست و طبیعت به خوبی نگه داری کنیم و برای سلامتی خودمان بهره ببریم. زندگی شاد است اگر محیط و طبیعت شاد باشند.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد صدف دریایی ☑️ + توصیفات زیبا و شنیدنی​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد صدف دریایی با مقدمه و نتیجه​

مقدمه: صدف پوست سخت نرم تنان دریاست که پس از مدتی از بدنشان جدا شده و در اب دریا شناور می گردد. دارای رنگ های متفاوت بوده و بسیار زیبا و در رنگ و اندازه های متفاوت در آب دیده می شوند و با نوازش ساحل توسط موج در کنار دریا آرام می گیرند.
بدنه:‌ چقدر زیبا و جذاب هستند، سفید، صورتی ،آبی، کوچک و بزرگ با انواع متفاوت،هر بار که موجی مهمان ساحل می شود این صدف را با خود به ساحل می آورد و چه بسیار صدف های آفتاب زده را به عمق دریا باز می گرداند. من هم شوق جمع کردن دارم و تند تند جمع می کنم.

پاهایم در شن نرم و تفتیده فرو می رود و حال خوبی می یابم، اما به دنبال هر صدف می دوم و جمع می کنم. وقتی صدف ها را پر می کنم، انگار از دریا برگشته‌ام. مثل عروس زیبایند و خواستنی، در معرض تابش نور خورشید که قرار می گیرند، هفت رنگ می شوند و جلوه نما، هر صدف مسیری طولانی را طی کرده و پس از یک ماجرا جویی در میان موج به ساحل رسیده است.چه قدر زیبا و راه راه هستند و انگار نقاش طبیعت همه را با قلم رنگ کرده است.

به به خدای زیبایی ها، چندین میلیون گونه نرم تن در این دریای بی کران زنده دارد که این همه صدف رنگارنگ در دریا جای داده است. در ساحل چون ستارگانی براق زمینی خود نمایی می کنند. چه قدر دوست دارم که دو دستم را پر کنم و خالی کنم. این پوسته سخت و جذاب در زیباسازی حوض های بزرگ، آکواریوم و نمای میدان های شهر مورد استفاده قرار می گیرد.
نتیجه گیری: دریا و زمین، آسمان، عمق لایه های دریا که دست هیچ موجودی به آن نمی رسد، همه از تو‌ اذن می گیرند و به فرمان تواند. خدای زیبایی ها تو را سپاس.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

متن انشا درباره ویژگی و زیبایی صدف های دریایی​

مقدمه: صدف دریایی که به رنگ زیبای سفید و شیری و صورتی دیده می شوند، پوست حیوان نرم تنی که در اعماق دریا هستند و با طی کردن دوران خود از تن نرم تنان جدا شده و مسیر زندگیش تغییر می کند.

بدنه: صدف دریایی که به شکل بسیار زیبایی در آب می رقصد با هجوم آب و موج به ساحل مسیر زندگیش را تغییر داده و به سمت خشکی راه کج کرده است. صدف هایی که روی شن ها پرسه می زنند، با دستان دختر ها و پسربچه ها جمع شده و از دریا دور می شوند. صدف های رنگی که دوست دارم تابلویی را روبه روی خودم بگذارم و برای هر کدام نقشی و خاطره ای بزنم.


کاش می توانستم روزگار پیش روی صدف ها را برایشان بگویم، گاهی با گلدانی سفر می کنند و زمانی هم با یک آکواریوم به خانه های مردم می روند. صدف هایی که گاهی دری و مرواریدی در خود می پرورانند و به دست انسان می سپارند. گاهی در میان آب نمایی در شهری دور خودنمایی می کنند و گاهی آویزه گوش عروسکی می شوند و هر صبح با دستان دخترکی کوچ نوازش می شوند.

صدف جان تو هم روزگاری دختری زیبا در عمق دریا بودی که همه حسرت دیدارت را داشتند و می خواستند به کمک تو نقش خاطره روی یک تابلو بزنند. صدف جان هر موجی که به ساحل می تازد بی‌صبرانه در حوالی دریا تو را رها می کند و می رود و تو می شوی هم سفر مهتاب در جایی دور از ساحل. و من همان دخترکی هستم که تو را برای آراستن سنجاق سرم و نقش زدن روی لباس و کفشم دوست دارم.
من تور را که می یابم هم صحبتت می شوم و ندای عشق سر می دهم، زلف مهتاب را با تو می آرایم و دل یه گفته های تو می زنم. تو مهتاب را به مهمانی دریا دعوت کن و برایم خاطره ای از ان شب رویایی بگو تا در دفتر آسمان یاد داشت کنم. کاش دریا و صدف و من در شبی مروارید عشق را بیابیم و راهی سفر شویم.


نتیجه گیری: صدف یا گوش ماهی یک محصول دریاست که بر اثر نوسانات دریا و موج به ساحل آورده می شود که دارای انواع متفاوتی است که اندازه آن وابسته به تن نرم تنان است. این صدف ها سخت هستند و برای تزئین به کار برده می شوند.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد پنجره ای رو به دریا ☄️ با مقدمه و نتیجه​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا اول درباره پنجره ای رو به دریا​

مقدمه: کاش در یک دهکده ساحلی خانه ای نقلی داشتم که پنجره‌اش رو به ساحل بود. صبح که از خواب بر می خاستم به سمتش دریا می نگریستم و صدای امواج را در ذهنم مرتب می کردم. کم کم به موج ها نگاه می کردم و خط به خط می نوشتم. ردپاهای شب و روز را می دیدم و در دفترم حک می کردم. کاش دریا خانه ی من بودم.
بدنه: کاش می توانستم با دریا سخن بگویم و راز این همه زیبایی را بدانم این آبی بی انتها را این بی رنگ بی قرار، با رفت و آمد موج دل من هم در تلاطم قرار می گیرد. هر روز در کنار پنجره می ایستم سیر نمی شوم و بی پروا هوای رفتن دارم و بی تابم. دریا را می بینم که هر بار زیباتر است و در حوالی افق به غروب می پیوندد. شب که می شود پنجره ذهنم را می بندم و به خوابی عمیق فرو می روم.

ولی وقتی بانوی اول آسمان رخ می نماید، بر می خیزم و دفتر شعرم را بر می دارم و به سوی دریا قدم بر می دارم. قدم هایی که روی شن ها مانده و اثری از عشاق نیست. روی قایق هم که می نشینم حواسم به دفتر است و آن پنجره رویایی، چه قدر صدای موج به درون اتاقم می آید و من همچنان در حوالی دریای بی مانند پرسه زنان پشت پنجره مانده و می نویسم. از دور می نگرم و دلم هوایی می شود.

پنجره نگاهم را گسترده می کنم و به دور دست ها خیره می شوم و می نویسم که ای قایق رها شده در آب حال عاشقی که در تنهایی رها شده را می فهمی؟ حال عاشقی که در حوالی تو خاطراتش را در دل تو ریخت و با دلی پر از درد به خانه بازگشت. پنجره را کم کم می بندم و می نویسم ، به پایان آمد این دفتر و حکایت همچنان باقی است.
نتیجه گیری: دریا و ساحل و مروارید و صدف هایش را دوست دارم و در حوالی غروب دریا بود که شعرهایم را نوشتم و پرپر کردم. روزها این درد را به دریا گفتم و آن پنجره رویایی را بستم. اما در دلم خالق این همه زیبایی را شکر کردم که مرا این همه عاشق خود و موجوداتش خلق کرد. خدایا شکرت که هستی و به من فرصت عشق ورزی آموختی.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا دوم در مورد پنجره ای رو به دریا با مقدمه​

مقدمه: دریا ای جان و دل من، چه قدر با تو خوب و بی تو بی قرارم، روزهایی که در حوالی تو می نشینم دفتر شعرم خیس می شود و من دیگر تاب بی قراری ساحل و شن ها و قایق ها را ندارم و به هواداری آنها به دریا پناه می برم. شعر می نویسم و برای تو به دریا می می اندازم.

بدنه: کاش خانه ای داشتم که پنجره ای به سمت دریا داشت و می توانستم بی پروا و در تنهایی با دریا حرف بزنم. صدف هایش را نوازش کنم و ماهی های زیبا را در آکواریومی جذاب ببینم. هر صبح پنجره را باز کنم و به سوی دریا سلام کنم. مرغان را صدا کنم و بخواهم آذر باد زندگی شوند و از دیگران متفاوت زندگی کنند. مرغان مهاجر را مهمان کنم و رسم مهمان نوازی به ایشان بیاموزم. دریا را یه خانه بیاورم و در ان اتاق کوچک مهمان کنم.
من حرف ها دارم با دریای مواجی که گاهی تمام خاطرات یک عشق را می بلعد و گاه در خود زندگی همراه دارد. آن پنجره را دوست دارم و هر روز شیشه های تارش را پاک می کنم و با دریا هم صحبت می شوم. چه قدر ان قایق دور دست را دوست دارم. روزهایی که مسافران در انتظارش هستند خوب و عالی است.

ولی وقتی تنها می شود در گوشه ای تنها رها می گردد. ضربات موج است و قایق سرگردان. یاد سخن سهراب هم می افتم که قایقی خواهم ساخت و خواهم انداخت در آب…. من در کنار ان پنجره همچنان هم سخن دریا هستم و رویاهای من تمامی ندارد. روزی که قایق سهراب به اب انداخته شد، من هم دست از رویا بر خواهم داشت.

نتیجه گیری: رویا پردازی را دوست دارم و دریا را بیشتر، همچنان پرسه زن کوچه عشم و در حوالی خورشید مهمان افق هستم. من با این همه رویا به این نتیجه می رسم که خالق رویاهایم بسیار بزرگ و ستودنی است. کاش می توانستم خدا را از ان پنجره به اتاقم بیاورم. خدایا دریا و افق و عشق شکر تو واجب است و لازم.
 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد خاطره یک روز بارانی ✍️ با مقدمه و نتیجه گیری​

 
موضوع نویسنده

Mahi.otred

سطح
5
 
ویراستار انجمن
ویراستار انجمن
Apr
5,571
6,493
مدال‌ها
12

انشا در مورد خاطره ای از یک روز بارانی​

مقدمه: چه قدر بارش باران را دوست دارم، نغمه افتادنش روی برگ و کم کم خیس شدن این دنیای بزرگ، واقعا چه قدر آب لازم است تا زمین به این پهناوری خیس شود و آلودگی‌اش کم شود. خداوند در یک لحظه همه را آب زده و عطر خوش خاک همه را بر می دارد. و چه خاطره ای می شود در آن روز برایم.
بدنه: یکی از دوستانم به دنبالم آمد و من هم بی چتر و کلاه با او شتابان رفتم. کم کم در راه نم نم باران را روی دستم حس می کردم و بوی نم که چه قدر برایم خواستنی است. کم کم به بازیگاه رسیدم و مشغول بازی شدیم. صدای افتادن قطرات باران روی وسایل بازی را می شندیم و با خود گفتم، عجب شانسی، کم کم خیس می شدم ولی دوست نداشتم به خانه برگردم. دلم می خواست بازی را ادامه دهم.

خوب و خوش بودم و انگار از قطرات دوش می گرفتم و لذت می بردم. چه قدر حال خوبی بود. کم کم داشت سردم می شد و احساس خوشی به حس سرما زدگی تبدیل می شد. از راه میانبر پارک و بازیگاه به سمت خانه حرکت کردیم. خوب و خوش یاد ترانه باز باران افتادم و دوان دوان به سوی خانه حرکت کردم. وقتی درب خانه رسیدم انگار مادرم سخت منتظرم بود و مضطرب.

خیلی سریع لباسهایم را عوض کردم و شروع کردم به خوردن چای خوش رنگی که روی اجاق گاز دم شده بود. خدایا باران را چه قدر دوست دارم و خاطرات خیسش را، هیچ وقت این نعمت بی دریغ را از من مگیر و مهمتر از باران مادرم بود که خاطره این روز را برایم زیباتر و جذابتر مرد. خدایا باران و مادر را از من مگیر.
نتیجه گیری: باران نعمت ناب خداوند است که همانا می تواند بهترین خاطره را هم برای عشاق بسازد. کاش در هر روز بارانی دفتری داشته باشم و از لحظات ناب خداوند دفتری به یادگار بنویسیم. کاش خاطرات روز خوش عشق و باران را نوشته و قاب کنم.
 
بالا پایین