جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

همگانی اَشعارِ دِل هایِ شِکَستهِ...

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته مشاعره توسط mobina01 با نام اَشعارِ دِل هایِ شِکَستهِ... ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,029 بازدید, 28 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته مشاعره
نام موضوع اَشعارِ دِل هایِ شِکَستهِ...
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط amir mohamad
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
درد بی درمان شنیدی؟
حال من یعنی همین
بی تو بودن درد دارد
می زند من را زمین
می زند بی تو مرا
این خاطراتت روز و شب
درد پیگیر من است
صعب العلاج یعنی همین
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
اصلاً مهم نیست

تو چند ساله باشی

من همسن و سال تو هستم

مهم نیست

خانه ات کجا باشد

برای یافتنت کافی است

چشم‌هایم را ببندم

خلاصه بگویم
حالا

هر قفلی که می‌خواهد

به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی اصلاً مهم نیست

تو چند ساله باشی

من همسن و سال تو هستم

مهم نیست

خانه ات کجا باشد

برای یافتنت کافی است

چشم هایم را ببندم

خلاصه بگویم
حالا

هر قفلی که می‌خواهد

به درگاه خانه‌ات باشد

عشق پیچکی است

که دیوار نمی‌شناسدست

که دیوار نمی‌شناسد
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نامش برف بود

تنش برفی

قلبش از برف

و تپشش

صدای چکیدن برف

بر بام‌های کاهگلی…

و من او را

چون شاخه‌ای که زیر بهمن شکسته باشد

دوست می‌داشتم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
این شفق را هم از دست داده‌ایم.
هیچ‌کسی ما را
دست در دست هم نمی‌دید این عصر
وقتی شب نیلگون بر دنیا می‌افتاد.
من از پنجره‌ام
جشن غروب را دیده‌ام سرِ تپه‌های دور.
گاه مثل یک سکه
یک تکه آفتاب میان دست‌های من می‌سوخت.
تو را از ته دل به یاد می‌آوردم،
دلی فشرده به غم، غمی که آشنای توست
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
در میان همه‌ی آن دیگران،
در میان این رودخانه‌ی تندِ مواج
که هزاران زن از آن در گذرند،
در جستجوی نشانی از توام؛
با گیسوان تافته و چشمانِ پرآزرم ِ گودافتاده‌ات،
با گام‌های سبکی که آهسته آهسته در دریا سفر می‌کنند.
به ناگهان
می‌اندیشم که می‌توانم ناخن‌هایت را دقیق‌تر به یاد آورم؛
ناخن‌هایی کشیده و ظریف؛ که انگار خواهرزاده‌ی گیلاس‌اند.
سپس
گیسوان‌ات از خاطرم می‌گذرند؛
و می‌اندیشم که تصویرت را دیده‌ام،
به سانِ آتشی عظیم که در دریا شعله‌ور است
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
موهایت،
صدایت،
و لبانت را آرزومندم
گرسنه و در سکوت
از کوچه‌ها عبور می‌کنم
بی‌توسل به نانی،
ازسپیده‌ی صبح، ازخود بِدَر
روز را در پی ترنّم صدای آب گام‌های‌ات می‌پیمایم
من طالب آب‌شارِ خنده‌های توأم
و آن دستان به رنگ زیر شیروانی‌هایِ بر افروخته و ملتهب
آری، می‌خواهم کام بجوی‌ام
از آن سنگِ رنگ باخته‌ی انگشتان‌ات
می‌خواهم نوش کنم تن‌ات را هم‌چون بادامی بِکر
و آن فروغِ ناپدید شده با اخگر زیبایی‌ات
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
برای دل من بس است سی*ن*ه‌ی تو،
برای آزادی تو، بال‌های من.
به آسمان می‌رسد از دهان من
آن‌چه بر روح تو خفته بود.
در توست وهم هر روزه.
چون ژاله به گل‌برگ می‌رسی.
با غیبت خود زیر افق نقب می‌زنی.
جاودانه در گریز، همچو موج.
گفته‌ام که میان باد می‌خواندی
همچو کاج‌ها و همچو دکل‌ها.
همان‌گونه درازی و کم‌گویی،
و یک‌باره پُراندوه می‌شوی، همچو یک سفر.
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
منو فراموش نکن
میخوام یه چیز را بدانی
میدانی چگونه است،
اگر به ماه بلوری نگاه کنم
یا به شاخه ی قرمز پاییز اهسته در دم پنجره ام ،
اگر نزدیک اتش ،خاکستر ناملموس را لمس کنم یا تن کنده چروکیده را ،
هر چیزی مرا به سوی تو می‌کشاند
انگاره هر چیزی که وجود دارد
،رایحه ،نور ،فلزات، قایق‌کوچکی بودن در حرکت بسمت جزیرهایت در انتظارمن ،
خوب ،حالا،
اگر ارام ارام دست از دوست داشتن من بکشید
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
اگر به ناگهان تو نباشی
اگر به ناگهان تو زنده نباشی
من زندگی را ادامه خواهم داد
جرأت نمی‌کنم
جرأت نمی‌کنم بنویسم
اگر تو بمیری
من زندگی را ادامه خواهم داد
زیرا
جایی که انسان صدایی ندارد
صدای من آن‌جاست
وقتی سیاه‌پوستان را می‌زنند
نمی‌توانم مرده باشم
وقتی برادران‌ام را می‌زنند
باید با آن‌ها بروم
وقتی پیروزی
نه پیروزی من
بل‌که پیروزی بزرگ
می‌آید
هرچند گنگ
باید حرف بزنم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دوست‌ات دارم
و
شادمانی من
می‌گزد لبانِ نرم تو را.
گرانه و سنگین بود
این
به من عادت کردن‌ات.
عادت به روح منزوی و وحشی من
و نامم
که از آن گریزان‌اند همه.
 
بالا پایین