جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.

ادبیات نوشتاری بستنی سخنگویی که ارزو داشته به ماه بره

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان توسط Nella با نام بستنی سخنگویی که ارزو داشته به ماه بره ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 76 بازدید, 19 پاسخ و 5 بار واکنش داشته است
نام دسته ادبیات نوشتاری و صوتی کودکان
نام موضوع بستنی سخنگویی که ارزو داشته به ماه بره
نویسنده موضوع Nella
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط Nella
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
روزی روزگاری، توی یک فریزر شاد، یه بستنی کوچولوی وانیلی زندگی می‌کرد. اسمش "وانی" بود و همیشه با بستنی‌های شکلاتی و توت‌فرنگی بازی می‌کرد. ولی وانی یه آرزو داشت... می‌خواست بره ماه! چون شنیده بود ماه پر از نور و خنکیه، درست مثل دل خودش.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
وانی هر شب کنار پنجره‌ی فریزر می‌نشست و به ماه زل می‌زد. با خودش می‌گفت: "آخ که اگه می‌تونستم پرواز کنم، می‌رفتم ماه رو بغل کنم!" دوستاش می‌خندیدن و می‌گفتن: "تو که آب می‌شی، چطوری می‌خوای بری اون بالا؟"
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
وانی ناراحت شد ولی ناامید نشد. تصمیم گرفت از همه‌ی خوراکی‌های توی یخچال کمک بگیره. اول رفت سراغ کیک اسفنجی. کیک گفت: "من فقط می‌تونم نرم و تکیه‌گاه باشم، پرواز بلد نیستم عزیزم."
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
بعدش وانی پیش نوشابه رفت. نوشابه گفت: "اگه منو تکون بدی، یه عالمه گاز بیرون می‌زنم شاید پرتت کنه بالا!" ولی وانی می‌دونست این خطرناکه. نمی‌خواست مثل موشک وسط هوا بترکه!
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
در همین فکر بود که یک شب باد سردی از بیرون وارد فریزر شد. اون باد، مهربون و آروم بود و گفت: "من می‌تونم تو رو با خودم ببرم، ولی باید سبک و شجاع باشی." وانی چشم‌هاشو برق انداخت و گفت: "من آماده‌ام!"
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
باد سرد، وانی رو داخل یه برگ نعنا پیچید تا گرم نمونه و آب نشه. بعد با پرواز آرام، بستنی کوچولو رو از پنجره‌ی فریزر بیرون برد. همه‌ی بستنی‌ها با تعجب نگاهش می‌کردن و براش دست تکون می‌دادن!
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
وانی توی آسمون پرواز کرد، از روی ابرها گذشت، از کنار هواپیماهای بزرگ رد شد. یه لحظه ترسید، ولی باد سرد آرومش کرد و گفت: "به ماه نزدیک شدی کوچولوی دل‌نرم!" وانی لبخند زد و گفت: "من قهرمانم!"
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
وقتی رسیدن به ماه، نور سفید و لطیف دور وانی رو گرفت. ماه گفت: "خوش اومدی بستنی کوچولوی خوش‌قلب، تو اولین بستنی هستی که به من رسیدی!" وانی از خوشحالی ذوق‌زده شد.
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
ماه، وانی رو روی یک سنگ سرد و نرم نشوند تا آب نشه. همه‌ی ستاره‌ها دورش جمع شدن و براش قصه گفتن. وانی از قصه‌های فضایی خیلی خوشش اومد و گفت: "می‌تونم بمونم اینجا برای همیشه؟"
 
موضوع نویسنده

Nella

سطح
1
 
سرپرست عمومی
پرسنل مدیریت
سرپرست عمومی
کاربر ویژه انجمن
Jan
1,390
4,472
مدال‌ها
3
ماه گفت: "شاید نه برای همیشه، چون روی زمین کلی دوست منتظر تو هستن، ولی می‌تونی امشب اینجا بمونی." وانی چشم‌هاشو بست و در نور مهتاب خوابش برد.
 
بالا پایین