جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار بهترین شعرهای علیرضا آذر

  • نویسنده موضوع ♡Nadieh♡
  • تاریخ شروع

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط ♡Nadieh♡ با نام بهترین شعرهای علیرضا آذر ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 1,962 بازدید, 38 پاسخ و 1 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع بهترین شعرهای علیرضا آذر
نویسنده موضوع ♡Nadieh♡
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
زندگی یک چمدان است که می آوریش

بار و بندیل سبک می کنی و می بریش

خودکشی،مرگ قشنگی که به آن دل بستم

دسته کم هر دو سه شب سیر به فکرش هستم

گاه و بیگاه پُر از پنجره های خطرم

به سَرم می زند این مرتبه حتما بپرم

گاه و بیگاه شقیقه ست و تفنگی که من

مقرص ماهی که تو باشی و پلنگی که منم

چمدان دست تو و ترس به چشمان من است

این غم انگیزترین حالت غمگین شدن است

قبل رفتن دو سه خط فحش بده،داد بکش

هی تکانم بده،نفرین کن و فریاد بکش

 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sars.ha
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
خواب دیدم که شعر و شاعر را

هر دو را در عذاب می‌خواهی

از تعابیرِ خواب‌ها پیداست

خانه‌ام را…خراب می‌خواهی

خانه‌ام را خراب می‌خواهی؟

دست در دستِ دیگری برگرد

دست در دستِ دیگری برگرد

خانه‌ام را خراب خواهی کرد

چشم وا کردم از تو بنویسم

لای در باز و باد می‌آمد…

از مسیری که رفته بودی داشت

موجی از انجـماد می‌آمـد…

 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sars.ha
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
فال من را بگیر و جانم را

من از این حال بی کسی سیرم

دستِ فردای قصه را رو کن

روشنم کن چگونه می میرم

حافظ از جام عشق خون می خورد

من هم از جام شوکران خوردم

او جهاندارِ مسـ*ـت ها می شد

من جهان را به دوش می بردم

مسـ*ـت و لایعقل از جهان بیزار

جامی از عشق و خون به دستانم

او خداوند می پرستان شد

من امیر القشون مستانم

 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sars.ha
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
آدم که عاشق شد

گرما نمیفهمد

آدم که عاشق شد

من، من نمیفهمد…

طوفان نمیفهمد

سرما نمیفهمد

چیزى نمیفهمد

اصلا نمیفهمد…!

 
  • تایید
واکنش‌ها[ی پسندها]: Sars.ha
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
چک چک خون را به دلم ریختم

شعر چه کردی که به هم ریختم ؟



گاه شقایق تر از انسان شد؟

روح ترک خورده ء کاشان شد



شعر تو بودی که پس از فصل سرد

هیچ کسی شک به زمستان نکرد



زلزله ها کار فروغ است و بس ؟

هر چه که بستند دروغ است و بس



تیغه ء زنجان بخزد بر تنت

خون دل منزویان گردنت



شاعر اگر رب غزل خوانی است

عاقبتش نصرت رحمانی است



حضرت تنهای به هم ریخته

خون و عطش را به هم آمیخته



کهنه قماری است غزل ساختن

یک شبه ده قافیه را باختن



دست خراب است چرا سر کنم ؟

آس نشانم بده باور کنم



دست کسی نیست زمین گیری ام

عاشق این آدم زنجیری ام



شعله بکش بر شب تکراری ام

مرده ء این گونه خود آزاری ام



من قلم از خوب و بدم خواستم

جرم کسی نیست , خودم خواستم



شیشه ای ام سنگ ترت را بزن

تهمت پر رنگ ترت را بزن



سارق شبهای طلاکوب من

میشکنم میشکنم خوب من

 
موضوع نویسنده

♡Nadieh♡

مهمان
روز و شبم را به هم آمیختم

شعر چه کردی که به هم ریختم ؟



یک قدم از تو همه ء جاده من

خون بطلب , سی*ن*ه ء آماده , من



شعر تو را داغ به جانت زدند

مهر خ*یانت به دهانت زدند





هر که قلم داشت هنرمند نیست

ناسره را با سره پیوند نیست



لغلغه ها در دهن آویختند

خوب و بدی را به هم آمیختند



ملعبه ء قافیه بازی شدی

ء هر دست درازی شدی



کنج همین معرکه دارت زدند

دست به هر دار و ندارت زدند

سرخ تر از شعر مگر دیده اید ؟

لب بگشتیید اگر دیده اید

تا که به هر وا ژه ستم میشود

دست , طبیعی است قلم میشود



وا ژه ء در حنجره را تیغ کن

زیر قدم ها تله تبلیغ کن





شعر اگر زخم زبان تیز تر

شهر من از قونیه تبریز تر



زنده بمان قاتل دلخواه من

محو نشو ماه ترین ماه من

مردی و انگار به هوش آمدند

هی ! چقدر دست برایت زدند !

 

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
من همون آدم قبلم … با همون عشق قدیمی
با همون زخمای کهنه … با همون لحن صمیمی

من همون آدم قبلم … تو عوض شدی که دیگه
حرفت و دلت یکی نیست … هر کدوم یه چیزی میگه

از همون روزای اول … راهمون از هم جدا بود
اون همه دیوونه بازی … اشتباه بود، اشتباه بود

این همه وقته گذشته … با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم … ما چرا جدا نمی شیم

من همون آدم قبلم … تو عوض شدی، بریدی
پای حرفمون نموندی … رفتی پاتو پس کشیدی

رد پاتو که گرفتم … چه چیزایی که ندیدم
از تو با هر کی که گفتم … نمی دونی چی شنیدم

توی چشم هم یه بارم … خوب و محترم نبودیم
هر کی کار خودشو کرد … ما حریف هم نبودیم

این همه وقته گذشته … با هم آشنا نمی شیم
نمی دونم، نمی فهمم … ما چرا جدا نمی شیم
 

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
خوب من اضطراب کافی نیست
جسدم را برایت آوردم

هی بریدی سکوت باریدم

بخیه کردی و طاقت آوردم

در تنم زخم و نخ فراوان است

سر هر نخ برای پرواز است

تا برقصاندم برقصم من

او خداوند خیمه شب باز است

از تبار خروش و طغیان بود

رشته آتشفشان بر موهاش

چشمهایش عصاره خورشید
 

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
زیر رنگین کمان ِ ابروهاش

با صدایش ترانه هایم را

یک به یک روبراه می کردم

مرده دست پاچه ای بودم

تا به چشمش نگاه می کردم

بدنش را چگونه باید گفت

ساده نیست آنچه درسرم دارم

من که در وصف یک سرانگشتش

یک لغت نامه واژه کم دارم

زندگی اتفاق خوبی بود،

آخرش با نگاه بهتر شد
 

آساهیر

سطح
7
 
GELOFEN
فعال انجمن
کاربر رمان‌بوک
Mar
6,024
26,736
مدال‌ها
12
شاخه هایت کجاست پربزنم؟

حیف ازآن ساقه پا که با بوسه

زخم ِ محکم تر از تبر بزنم

ازکدامین جهان سفرکردی؟

نسبت ازکجای منظومه است؟

که به هردانه دانه سلولت

جای یک جای دوووووور معلوم است

مردم از دین خروج می کردند

تا تو سمت گنــاه می رفتی

شهر بی آبرو به هم می ریخت

در خیابان که راه می رفتی

زندگی کردمت بهانه ی من

غیرتو هرچه زنده را کشتم

چندسال است روزگار منی

مثل سیگار لای انگشتم
 
بالا پایین