جدیدترین‌ها

خوش آمدید

با ثبت نام ، شما می توانید با سایر اعضای انجمن ما در مورد بحث کنید و همچنین تبادل نظر داشته‌باشید.

اکنون ثبت‌نام کنید!
  • هر گونه تشویق و ترغیب اعضا به متشنج کردن انجمن و اطلاع ندادن، بدون تذکر = حذف نام کاربری
  • از کاربران خواستاریم زین پس، از فرستادن هر گونه فایل با حجم بیش از 10MB خودداری کرده و در صورتی که فایل‌هایی بیش از این حجم را قبلا ارسال کرده‌اند حذف کنند.
  • بانوان انجمن رمان بوک قادر به شرکت در گروه گسترده نقد رمان بوک در تلگرام هستند. در صورت عضویت و حضور فعال در نمایه معاونت @MHP اعلام کرده تا امتیازی که در نظر گرفته شده اعمال شود. https://t.me/iromanbook

مجموعه اشعار بهرام احدی

اطلاعات موضوع

درباره موضوع به تاریخ, موضوعی در دسته اشعار شاعران توسط mobina01 با نام بهرام احدی ایجاد شده است. این موضوع تا کنون 2,058 بازدید, 85 پاسخ و 3 بار واکنش داشته است
نام دسته اشعار شاعران
نام موضوع بهرام احدی
نویسنده موضوع mobina01
تاریخ شروع
پاسخ‌ها
بازدیدها
اولین پسند نوشته
آخرین ارسال توسط mobina01
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
ای دلیل جمله علتهای من
در هوایت سوخت فرصتهای من

اشک میریزند هر شب شمع ها
سوگوار از داغ صحبتهای من

نیستند اندازه ی یک برگ کاه
کوه ها همسنگ حسرتهای من
...
هر شبم شام غریبان میشود
هر ستاره، شمع غربتهای من ...

وای من ای وای من ای وای من
عشق شد معلول علتهای من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
گیسوانت طلای تابیده
روی دوشت حریر خوابیده

نفسی این حجاب را بردار
هاله ی ماهتاب را بردار

آفتابی که ابر پوشید است
پشت پرده شراب نوشید است

جلوه ای کن به نازک اندامی
تا به کی این سیاه فرجامی

جلوه ای کن که شب سحر بشود
شب اندوه در به در بشود

تشنه ماندم اگر چه آب تویی
پیش چشم عطش سراب تویی

چه بگویم از آن دلبریت
چه بخوانم ، فرشته یا پریت

ای گل آرایشی دگرگون کن
دل باغ بهار را خون کن

ای که باغ بهار من تن تو
آفتابم نگاه روشن تو

گر چه با من نبوده ای همراه
همه شب دیده ام تو را در ماه

من که همراز ماه و پروینم
با خیالت ستاره میچینم
...
عابر راه غربتم بی تو
یوسف چاه ظلمتم بی تو

گرچه از من کشیده ای دامن
رفته ای و خیال تو با من
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
مگر یک دم نیالایم تنت را
نبوئیدم گل پیراهنت را

چنان بی پرده در چشمم نشستی
که من با اشک پوشاندم تنت را

بیاراید به جای دستهایم
کدام عقد ثریا گردنت را

تو آن ماهی که حتی چادر ابر
نپوشد عشوه های روشنت را

برای اشک های ناگزیرم
محیا کن پناه دامنت را


بترس از آنکه آه آتشینم
خدا ناکرده سوزد خرمنت را
...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
چشم تاتار درخشید ز دور
سفره ی چرمی ِشب گستردند

تا ببرند گلوی خورشید
خنجر ماه برون آوردند
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
هی بو کشم و شامه ی جان تازه کنم باز
با بوسه سراپای تو اندازه کنم باز

هی ناز کنی ناز کشم بوسه بچینم
تا جامه ی عریانیِ تو فاش ببینم

بر سی*ن*ه ات آن کبوتران چشم به راهند
بی تاب نوازشند و لبریز گناهند

تا غنچه به غنچه وا کنم باغ تنت را
مانند نسیم آیم و بوسم بدنت را

دستی بکشم بر خم گیسوی درازت
گاهی به نشیبت کشم و گاه فرازت
...
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
پلنگ چشم سیاهت، کمین ماه گرفت
کبوتر دل من دید، اشتباه گرفت
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
نشانم ندیدی که در دل نشانی
که عنقا شدم نامی از بی نشانی

من آن آسمان کویرم که هر شب
کنم بر دل خاک ، اختر فشانی


تو بالای الوند و آغوش ارژن
که از هر نظر میکنی دل ستانی

کجا ماه دارد چنین و چون آنت
چه گویم که چونی، چنینی چنانی

دو چشمت بنازم ، که ای ترک تبریز
ربودی دل از شاعر اصفهانی
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دریاست ایستاده ، یا آسمان نشسته
بر بوم چشمهایت ، رنگین کمان نشسته

وقتی قرار باشد از چشم تو بگویم
در شعر ناگزیر است، گر آسمان نشسته

این بوم سبز آبی، تصویری از بهشت است
بال و پر فرشته است ، در چشمتان نشسته
این گوی های رنگی، افسونگر جهانند
گویی که جاودانه ، با جادوان نشسته
...
ای اصفهان خمار جلفای چشمهایت
در هر نگاه مستت صد اصفهان نشسته
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
دلم گرفته در این شبها ، هوای گریه شدن دارم
غمیست ریشه دوانیده ، نه تازه ، زخم کهن دارم

دریغ چشمه ی آئینه ، دچار وادی ِ کوران شد
شکسته رونق بازارش ، دلی ز شیشه که من دارم

من آن شکوفه ی بادامم ، که خار چشم زمستانم
مبین سیاهیِ فرجامم، به تن اگر چه کفن دارم

طلوع ماه بلوری تو ، غروب چشمه ی خورشیدم
به شوق مخمل آغوشت حریر برکه به تن دارم

ز بال صاعقه پر گیرم، ردای شعله به بر گیرم
ز چشم، آتشِ تر گیرم، چرا که داغ سخن دارم
 
موضوع نویسنده

mobina01

سطح
4
 
نویسنده ادبی انجمن
نویسنده ادبی انجمن
Mar
10,700
27,711
مدال‌ها
9
میگشائی با نمودت بندگان را عقده ای
مینمائی خلق را با این گره وا کردنت

کهکشانی درد را گنجانده ای در سی*ن*ه ام
از نبوغت ماتم و مبهوت این جا کردنت

پرده پوشی میکنی و حال ما اینگونه است
ای به قربانت شوم ، قربان رسوا کردنت

روزیِ موری رسانی در فلان جا زیر سنگ
روزیِ ما بسته با امروز و فردا کردنت
...
ما که یک قالوا بلی گفتیم ،پس تعجیل کن
نه به آن اصرار و این ، این پا و آن پا کردنت

تو خدایی و خدایی میکنند ابلیسها
خویش را گم کرده ام بی تاب پیدا کردنت
 
بالا پایین